قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۷ - در مدح مقر بالخاقان معتمدالدوله منوچهرخان فرماید
... خنجر خونریز او را خواندمی رخشنده برق
برق اگر چون ابر موج انگیز طوفان داشتی
قدرش ار بودی مجسم صدهزاران ساله راه ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۴ - در مدح خاتم انبیا محمد مصطفی و امام عصر عجل الله فرجه و ستایش محمدشاه غازی و جناب حاجی میرزا آقاسی گوید
... که در هرکار بودش خاصه در تعمیر ویرانی
به سالی اندمالی چند از موج بحار افزون
به کار افکند و آخر خلق گفتندش که نتوانی ...
... چه شش مه رفت جاری گشت دریایی خروشنده
که از طغیان هر موجش شدی نه چرخ طوفانی
مر آن را نهر سلطانی لقب بنهاد و می زیبد
کزین نام نکو موجش زند بر چرخ پیشانی
چو آن نهر از ره شش پیر آمد به که تاریخش ...
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۸ - در مدح شاهنشاه مبرور محمد شاه مغفور طابالله ثراه گوید
... او زسودای ریاست چو صدف تن همه گوش
گوش چون موج به رقص آمده از شنوایی
کودک القصه بشد مست و ببفتاد و بخفت ...
قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲
... ز چشمم هرچه خون بارد رقیب افسانه پندارد
نهیب موج دریا را چه داند مرد صحرایی
نشان عشق بیهوشی ست بیهوش ای که هشیاری ...
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۱ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده نواب فریدون میرزا گوید
... از لطمه عتاب تو در جنبشست چرخ
با موج آسکون چکند هندوانه ای
جاه تو جامه ای که جهانست ذیل او ...
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۳ - در ستایش هلاکو میرزا شجاعالسلطنه حسنعلی میرزا گوید
... معروف و ناپدید چو عنقای مغربی
موجود و دیریاب چو اکسیر اعظمی
مریم نه یی ولی ز سخن های روح بخش ...
... دست بریده زوجش و فرق بریده فرد
از آب خنجر تو که بحریست موج زن
در یک نفس خموش شود آتش نبرد ...
قاآنی » ترکیببندها » شمارهٔ ۸ - در ستایش شاهزاده شجاع السلطنه حسنعلی میرزاگوید
... ز طور و جور دور مهرگان شد
ز اوج چرخ و فوج موج یاران
زمین چون قطره در دریا نهان شد ...
قاآنی » ترجیع بند
... خشک بودم تازه گشتم خوش بهاری یافتم
خاک ایران در طرب کز موج طوفان فتن
بس تلاطم داشتم اکنون قراری یافتم ...
... آ رزوهایی که هریک هست افزون از دو کون
بر زبان ناورده پیشش حاضر و موجود باد
از وجودش جان بود خرسند و از جودش جهان ...
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳ - در ستایش امیرالامراء العظام میرزا نبیخان رحمهلله فرماید
... شناخت می نتواند عطای یزدان را
ز بهر آنکه شود چون تو طینتی موجود
خدای از دو جهان برگزید انسان را ...
... کجا سحاب سخای تو ژاله انگیزد
محیط وار به موج آورد بیابان را
چو روزنامه خلقت نگاشت کلک قضا ...
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸
... ای تو آن دریای بی پایان که در هم بشکند
نه سفینه آسمان را موج یک طوفان تو
چون شوی در طی اسرار دو عالم گرم سیر ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
... فرقی اگر ز لجه ندانم کنار را
دامن به موج دیده کنم شرم زنده رود
تا جای زیبد این لب جو سرو یار را ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
... عمری به بوی وصل تو کردم چه کارها
ما درمیان موج چنین قلزمی غریق
خلقی به ما نظاره کنان ازکنارها ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
... عجب محصولی استم زین فلاحت
غریق موج اشکم تن بدین تاب
سمندر را بیا بنگر سباحت ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
... تغابن بود زین سودا مرا سودی که حاصل شد
صفایی را چون کشتی شکست از موج این دریا
که بعد از قرن ها یک تخته نتواند به ساحل شد
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰
... تمام کن عمل ناقص از نگاهی چند
به موج اشک زنم دست و پا و فایده نیست
غریق بحر بلا را خود از شناهی چند ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
... جان بدر ناورد یکی ز هزار
وگر این است موج قلزم عشق
عجب ار کشتی ای رسد به کنار ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲
... دیدم در آن نبود چنان استقامتی
مژگان ز موج اشک کنم رشک آبشار
تا جا به جوی دیده کند سرو قامتی ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۹
... و آنان چون عندلیب خروشان ز هرکنار
در دیده موج اشک و به دل کوه های درد
بر سینه خیل داغ و به لب ناله های زار ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۵
... ماء معین معاینه خون در عیون نشد
با آنکه موج خون شهیدان به چرخ رفت
یا للعجب که روی فلک لاله گون نشد ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۴
... نعش معاشران همه عریان به مهد خاک
جسم برادران همه غلطان به موج خون
این یک ز نی سرش به فلک رفته سربلند
وین یک ز زین تنش به زمین گشته سرنگون
از موج خون خسته دلان خاک بی قرار
وز تیر آه تشنه لبان چرخ با سکون ...