سحر دیر مغان را در گشودند
دری از خلد برکشورگشودند
دری زانده به روی خلق بستند
ز شادی صد در دیگرگشودند
از آن یک فتح باب ابواب رحمت
بروی مسلم وکافرگشودند
بروز نشوهٔ می لشکر عیش
دو صدکشور به یک ساغرگشودند
پی تقلیل خون مینای می را
رگ اندر جام بینشتر گشودند
سحرگه پرده دلالان افلاک
ز چهر شاهد خاور گشودند
به صحن باغ اطفال ریاحین
زهر سو طبلهٔ عنبرگشودند
وشاقان از بیاض صفحهٔ روی
به قتل عاشقان محضر گشودند
بهشتی ز آتش نمرود رخسار
بر ابراهیم بن آزرگشودند
گره کردند باز از زلف مشکین
گره از کارها یکسر گشودند
به نقش طاس نرادان عشرت
ز شش جانب در ششدرگشودند
خطیبان طرب منبر نهادند
دبیران فرح دفترگشودند
پس آنگه هریکی از خطبهٔ فتح
زبان در مدحت داور گشودند
شجاعالسطنه دارای اعظم
بهادر خان حسن شاه معظم
دگر باد صبا عنبرفشان شد
غم از ملک جهان دامن کشان شد
زمین زیب نگارستان چین گشت
جهان رشک بهشت جاودان شد
جمن با تازهرویی هم قسم گشت
صبا با خوش رکابی همعنان شد
سبک در خواب چشم نرگس مست
ز آشامیدن رطل گران شد
مسلسل زلف سنبل عنبرین بوی
ز مشک افشانی باد وزان شد
نگون بید موله بر لب جوی
چه مجنون واله آب روان شد
و یا بر فرق عکس خویش در آب
ز راه خودپرستی سایهبان شد
به شاخ سرو قمری داستان زن
ز طور و جور دور مهرگان شد
ز اوج چرخ و فوج موج یاران
زمین چون قطره در دریا نهان شد
سحر جانانهام پیمانه در دست
تماشا را به طرف بوستان شد
ز شکر ریز لعل نوشخندش
چمن بنگالهٔ هندوستان شد
ز شورانگیز سرو سربلندش
قیام فتنهٔ آخر زمان شد
ز هر جانب خرامان نغمهپرداز
به مدح خسرو صاحبقران شد
که احسنت ای خداوند ظفرمند
پس از داور خداگیهان خداوند
مغنی ساز عشرت ساز میکن
بسوز این ساز را دمساز میکن
رهاوی را به راه راست میزن
پس ازکوچک حجاز آغاز میکن
به شهر آشوبی از زابل درانداز
ز خارا تکیه بر شهناز میکن
نشابور و عراق و اصفهان را
پر از آوازه آن آواز میکن
مهاری در دماغ بختی بخت
ز آهنگ حدی پرواز میکن
مخالف را مولف ساز با اوج
نوا را با رها و انباز میکن
سحر ساقی سر از شادیچه بردار
بنای جشن سنگانداز میکن
ز مستی شور بازار قیامت
عیان از قامت طناز میکن
هویدا فتنهٔ آخر زمان را
ز رعنا نرگس غمّاز میکن
به تیرانداز ترکان ترکتازی
ازین ترکان تیرانداز میکن
بیا قاآنیا خاقانی آسا
در دُرج معانی باز میکن
گر او بر گلخن شروان کند فخر
تو فخر از گلشن شیراز میکن
گر او نازد به دور اخستان شاه
تو بر دوران دارا ناز می کن
سلیمان مان منوچهر جوان بخت
غضنفر فر فریدون فلک تخت
شه غازی خدیو مملکت گیر
سکندر رای رسطالیس تدبیر
جهانداری که حکم نافذ او
کشد خط خطا برحکم تقدیر
طمع را داده جا، جودش به زندان
ستم را بسته پا عدلش به زنجیر
به معنی ذات او موصوف تقدیم
به صورت شخص او منعوت تأخیر
مطهر دامنش ز الایش کفر
چو ذیل کبریا از لوث تزویر
نه بر دامان ذاتش گرد عصیان
نه بر مرآت رایش زنگ تقصیر
نیاید پایهٔ جاهش به مقیاس
نگنجد صورت قدرش به تصویر
جلالش مهر و مه را داده فرمان
شکوهش انس و جان را کرده تسخیر
هر آنکو خنجرش را دید در خواب
بهجز تعجیل مرگش نیست تعبیر
ز امن عدل او گیتی چنان شد
که خسبد در کنار شیر نخجیر
معاند را بود مرگی مجسم
همان کش خوانده شه جانسوز شمشیر
به جز امر قضا کامد مسلم
به هر امری تواند داد تغییر
پس از داور خداگیهان خدا اوست
به جزو و کل اشیا پادشا اوست
زهی آفاق سرتاسرگرفته
سلیمانوار بحر و بر گرفته
به نیروی جهانداور خداوند
جهان از قبضهٔ خنجرگرفته
ز مشرق تا به مغرب قاف تا قاف
به نغز آیین اسکندرگرفته
جلالت باج بر خاقان نهاده
شکوهت ساو از قیصر گرفته
نفیر نایت اندر دشت پیکار
خراج از نعره ی تندرگرفته
به میدان وغا پوینده رخشت
سبق از پویهٔ صر صر گرفته
به یک تکبیر نصرت حیدرآسا
هزاران قلعه چون خیبر گرفته
به عزمی ملک قسطنطین گشوده
به رزمی حصن کالنجر گرفته
به یک فتراک صد ضحاک بسته
به یک قلاده صد نوذر گرفته
به یک پیچان کمند پیچ در پیچ
دو صد چون رای پیچانگر گرفته
به یک ایمای ابروی بلارک
دل از گردان کندآور گرفته
ز یک چینی که بر آبرو فکنده
ز صد خاقان چین افسر گرفته
به یک نیروی بازوی جهانگیر
ز ملک طوس تا کشمر گرفته
زهر در فرّهات فرّ فریبرز
ز گرزت لرزه اندر برز البرز
به روز رزم کز خون روی مکمن
بپوشد ارغوانی جامه بر تن
به عزم رزم آهن دل دلیران
نهان گردند چون آتش در آهن
ز چار آیینهٔ گردان شود مرگ
چو عکس روی از آیینه روشن
سنانها بگذرد نو کتش ز خفتان
کمانها بگذرد تیرش ز جوشن
یکی چون غمزهٔ دلدار دلدوز
یکی چون ابروی جانانه پر فن
یکی تابندهتر از برق نیسان
یکی بارندهتر از ابر بهمن
تو چون بیرون خرامی ازکمینگاه
دوان فتحت ز ایسر بخت ز ایمن
نه در جان باست از ناورد بدخواه
نه در دل باکت از انبوه دشمن
به دستت تیغ رخشان جام باده
به چشمت طرف میدان صحن گلشن
به گوشت بانگ کوس و نالهٔ نای
نوای بربط و آوای ارغن
بری چون شست بر تیر سبکروح
زنی چون دست برگرزگران تن
به خاک از بیم رخ پوشد فرامرز
به گور از سهم تن دزدد تهمتن
ز برق تیغ خونریزت درافتد
عدوی ملک را آتش به خرمن
کنون قاآنیا ختم ثنا به
به دارای جان داور دعا به
الهی شاه ما گیتی ستان باد
به گیتی تا قیامت مرزبان باد
بهین گیهان خدیو عدل گستر
میهن کشور خدای کامران باد
بر افرنگ ریاست حکم فرمای
بر اورنگ ریاست حکمران باد
سلیمانوار در زیر نگینش
ز ملک باختر تا خاوران باد
ظفر با لشکرش هم تازیانه
اجل با خنجرش همداستان باد
به هر رزمی که عزمش آورد روی
سعادت با رکابش همعنان باد
رواقش فتنه را دارالسیاسه
حریمش چرخ را دارالامان باد
نتاجی کاو نزاید با وفاقش
اگر عیسی است ننگ دودمان باد
مقیمان حریم حرمتش را
خس اندر زیر پهلو پرنیان باد
به عهدش هرکه همچون لاله نشکفت
دلش چون غنچه در فصل خزان باد
چو او صاحبقرانی بیقرینست
ز سعد و نحس گردون بیقران باد
بجز بختش جهان و هرچه در اوست
به مهد امن در خواب امان باد
به کامش هر چه خواهد باد یا رب
چهگویم کاینچنین یا آنچنان باد
چه باشد کاین دعا از بیریایی
فتد مقبول کاخ کبریایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف یک صبح دلنشین و خوشحالی پرداخته است. شاعر از فتحی بزرگ و گشایش دروازههای رحمت و شادی صحبت میکند، که به خاطر آن، همه در حال جشن و سرور هستند. بیداری طبیعت و زیباییهای آن، همچون گل و می، به تصویر کشیده شده و احساس نشاط و عیش در واژهها مشهود است. شاعر همچنین از صفات و ویژگیهای والای حکمرانان و پادشاهان سخن میگوید و به آرزوی پیروزی و سعادت برای کشور و مردمش تأکید دارد. در نهایت، شعر به دعا برای بقای عدالت و امنيت در دیار عشق و دوستی ختم میشود.
هوش مصنوعی: صبح زود، درهای میخانهها را گشودند و بهشت را به سرزمینها آوردند.
هوش مصنوعی: در روزگاری، دروازهای به روی مردم بسته بود، اما به سبب شادی، دروازهای دیگر به تعداد زیاد گشوده شد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که از آن زمان، درهای رحمت و مهربانی به روی همه، چه مؤمنان و چه غیر مؤمنان، باز شده است.
هوش مصنوعی: شوق و لذت نوشیدن شراب، شادی و سرور را در تمام دنیای عیش و نشاط پخش کرده و با یک لیوان از آن، دنیایی از خوشی را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: برای کاهش مقدار خون، رگ را درون جام بدون فشاری باز کردند.
هوش مصنوعی: در صبح، پردههای وساطت آسمانی از چهرهی معشوق خاور کنار رفتند.
هوش مصنوعی: در باغ، کودکان مانند گلها در هر سمت به بازی و شادی مشغول هستند و نسیم خوشبو عطر دلانگیزی را به فضا میپراکند.
هوش مصنوعی: کسانی که با بیرحمی خود، صفحات سفید زندگی را آکنده از درد و رنج کردند، به عاشقان فرصتی برای ابراز عشق ندادند و آنها را به زحمت انداختند.
هوش مصنوعی: بهشت و زیبایی که از آتش نمرود میدرخشد، بر چهره ابراهیم بن آزر آشکار شد.
هوش مصنوعی: موهای مشکی که به هم گره خورده بودند، دوباره باز شد و این کار موجب شد که تمام مشکلات حل شود.
هوش مصنوعی: در تصویر زیبای زندگی، شادی و لذت از همه سوی به ما روی آورده و درهای خوشی بهرویمان گشوده شده است.
هوش مصنوعی: گویندگان خوشزبان بر روی منبر شادی نشستهاند و نویسندگان شادابی و خوشحالی را آغاز کردهاند.
هوش مصنوعی: سپس هر یک از سخنرانان در ستایش قاضی و دادگر سخن گفتند.
هوش مصنوعی: شجاعالسطنه، نیکو دریا دل و قدرتمند، همچون حسن شاه با عظمت و بزرگ است.
هوش مصنوعی: باد صبا بوی خوش و خوشی را به ارمغان آورد و غم و اندوه از سرزمین جهان دور شد.
هوش مصنوعی: زمین چین به مانند یک نگارستان زیبا گشته و جهان به خاطر آن بهشت جاودان را غبطه میخورد.
هوش مصنوعی: وزیدن نسیمی تازه، دلها را به هم پیوند میزند و زیبایی معنایی مشترک ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: در خواب سبک، چشمان نرگس به واسطه نوشیدن چیزی سنگین و گران، مست شده است.
هوش مصنوعی: زلفهای زیبای او بهطور مداوم در باد میوزد و بوی خوشی شبیه به عنبر و مشک را منتشر میکند.
هوش مصنوعی: بید بید مجنون کنار جوی از شدت شوق و حیرت به تلاطم آب روان دچار شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا میگوییم که شخصی به خاطر خودخواهی و عشق به خود، در آب تصویری از خودش مشاهده میکند و به نوعی مانند سایهبانی بر سر خود ساخته است.
هوش مصنوعی: درخت سرو را به خاطر قمری که بر روی آن نشسته و داستانهایی که در مورد ملایمت و سختی زندگی صحبت میکند، به یاد میآوریم. در زمان مهرگان، فصل جشن و تجلی دوستیها و عشقها، همه چیز تغییر میکند و ما را به سمت زندگی شادتر رهنمون میسازد.
هوش مصنوعی: از بلندی آسمان و گروهی از دوستان، زمین مانند قطرهای در دریا پنهان شد.
هوش مصنوعی: صبحگاه دلانگیز من، با پیمانهای در دست، به سوی باغ زیبا روانه شد.
هوش مصنوعی: لبخند شیرین او همچون شکر، چمن زیبای هندوستان را رنگین و دلنشین کرده است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و قامت بلند سرو، فتنه و آشوب آخر الزمان به پا شد.
هوش مصنوعی: از هر سو، کسانی در حال نواختن و خواندن آهنگهایی هستند که به ستایش خسرو صاحبقران میپردازند.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و پیروزمند، به خوبی و زیبایی رحمتت را سپاس میگویم. تو قاضی و داور همه خدایان هستی و قدرت تو بینظیر است.
هوش مصنوعی: ای خوشنوا، ساز شادی را بنواز و این ساز را که همراه لحظات خوشی است، به آتش بکش تا شور و شوقی دوچندان به آن ببخشی.
هوش مصنوعی: پرندهای را که به راه نادرست میرود، به مسیر صحیحی راهنمایی کن و پس از اینکه از منطقهای کوچک در حجاز عبور کردی، سفر خود را آغاز کن.
هوش مصنوعی: به شهری که پر از آشوب و بلواست، از سرزمینی مانند زابل برو و بر بر اسب شهناز تکیه کن.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که صدای زیبایی که در آنجا شنیده میشود، باید در شهرهای مختلف از جمله نشابور، عراق و اصفهان پخش شود و همه جا را پر کند.
هوش مصنوعی: در زندگیات به سوی موفقیت و پیشرفت حرکت کن و از امکانات و تواناییهایت به بهترین نحو بهرهبرداری کن.
هوش مصنوعی: با کسی که مخالف تو است، سعی کن به گونهای رابطه برقرار کنی که مثل یک مولف با اوج نوا و آزادانه در کنار هم باشید.
هوش مصنوعی: صبح، ای ساقی، از شادی پرده بردار و جشن را با سر و صدای موزون آغاز کن.
هوش مصنوعی: از شوری که در روز قیامت برپا میشود، به وضوح نشانهها را در قامت زیبا و دلربا مشاهده کن و از آن لذت ببر.
هوش مصنوعی: فتنههای آخر زمان را با اشاره چشمان زیبای نرگس، که نمایانگر غم و اندوه است، نشان بده.
هوش مصنوعی: به تیراندازان ترک که مهارت دارند، نشان بده که به همین نوع تیراندازی ادامه دهند.
هوش مصنوعی: بیا ای قاآنی، همانند خاقانی، در درون معانی را بگشا.
هوش مصنوعی: اگر او در کوهستان شروان به خود ببالد، تو هم به خود بالیدنی از باغ گلشن شیراز داشته باش.
هوش مصنوعی: اگر او به زیبایی و سادگی خود میبالد، تو هم بر دارایی و قدرت خود افتخار کن و ناز کن.
هوش مصنوعی: سلیمان و منوچهر و جوانی و بخت و قدرت و شکوه فریدون در آسمان و بر تخت را تجسم کن.
هوش مصنوعی: سلطان غازی، فرمانروای کشور، مشاورهای با هوش و تدبیر مانند اسکندر و آدمی که مهارتهای ویژهای دارد، را جستجو میکند.
هوش مصنوعی: حاکمی که قدرت او بر تمامی امور حاکم است، نمیتواند با دست خطای خود بر سرنوشت و تقدیر حاکمیتی که خداوند مقرر کرده است، خطی بکشد.
هوش مصنوعی: طمع در جایی قرار گرفته است، و بخشش او طمع را در قید و بند قرار داده و ظلم را با قدرت عدالت محدود کرده است.
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که صفات و ویژگیهای موجودات، همواره به ذات و شخصیت آنها وابسته هستند. در واقع، هر دوی اینها به شکل خاصی با هم مرتبطاند و نمیتوان یکی را بدون دیگری توصیف کرد.
هوش مصنوعی: دامن او از آلودگی کفر پاک است، همانطور که زیر سایه عظمت خدا از ناپاکیهای فریب خالی است.
هوش مصنوعی: نه به خود خداوند گناهی نسبت بده و نه بر چهره زشتی از تقصیر بگذار.
هوش مصنوعی: نمیتوان مقام او را با هیچ معیاری سنجید و زیبایی و ارزش او در هیچ تصویری قابل توصیف نیست.
هوش مصنوعی: عظمت او باعث شده که خورشید و ماه به او ارادت کنند و زیباییاش باعث شده که روح و جان انسانها تحت تأثیر قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در خواب خنجر خود را ببیند، تنها معنای آن نزدیک شدن مرگش است.
هوش مصنوعی: به لطف و برکت عدالت او، دنیا به گونهای آرام و ایمن شده است که حتی شیر شکارچی هم در کنار دیگر موجودات آرام میخوابد.
هوش مصنوعی: در کلام شاعر، به دشمنی اشاره شده است که مرگ برای او به صورت واضح و واقعی جلوهگر است، مانند شمشیری که به جان انسان میزند و او را میسوزاند. این بیان به نوعی از شدت و خطرناک بودن وضعیت آن دشمن حکایت دارد.
هوش مصنوعی: جز قضای الهی، هر چیزی که بر مسلم آمده است، میتواند دستخوش تغییر و تحول قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: پس از داور و قاضی بزرگ، خداوندی که در میان خدایان برتر است، او پادشاه همه اجزا و کلیات جهان است.
هوش مصنوعی: عجب، جهانی که به وسعت تمام آسمانها و زمینها، همچون سلیمان، تحت فرمان تو قرار دارد و به تو تسلیم است.
هوش مصنوعی: با قدرت و ارادهٔ خداوند، جهان از کنترل و چنگال خنجر رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: از شرق تا غرب، این سرزمین با زیباییهای اسکندر آراسته شده است.
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی تو به پادشاهی داده شده و شکوه و عظمت تو از قیصر نیز گرفته شده است.
هوش مصنوعی: صدای زوزه شب در دشت جنگ، مانند نعره رعد و برق به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، صورت تو از باد تند چیره شده است و به تو زیبایی و شجاعت بخشیده است.
هوش مصنوعی: با یک فریاد پیروزی، مانند حیدر، هزاران قلعه مانند خیبر فتح شده است.
هوش مصنوعی: با ارادهای قوی، شهر قسطنطنیه با تلاش و جنگی سخت فتح شده و دژهایی مانند کالنجر به تصرف درآمده است.
هوش مصنوعی: به یک کالسکه، صد نفر با نام بدی مانند ضحاک سوار هستند و در یک گردنبند، صد نفر با نام خوبی مانند نوذر جای دارند.
هوش مصنوعی: در این شعر به زیبایی و ظرافت یک کمند (طناب) اشاره شده است که به شکل پیچیدهای طراحی شده و به همین دلیل، قدرت و جذابیت خاصی پیدا کرده است. این نوع طراحی باعث میشود که جلب توجه کرده و در دلها اثر بگذارد. در واقع، این تصویر نمادین از قدرت تأثیرگذاری و فریبندگی هنری است که میتواند دلها را به خود مشغول کند.
هوش مصنوعی: با یک نگاه از ابروی زیبای او، دل از هر گونه تردید و اضطراب رها میشود.
هوش مصنوعی: از یک زن چینی که نسبت به آبرو و حیثیت خود بیتوجه است، میتوان بهمراتب بیشتر از تمام قدرتها و سلطنتهای بزرگ مانند خاقان چین، عزت و مقام گرفت.
هوش مصنوعی: به نیروی بازویی که بسیار قوی است، از سرزمین طوس تا کشمر به تمام مناطق تسلط یافته است.
هوش مصنوعی: زهر در خشم تو مانند زهر فریبرز، از قدرت تو لرزه در کوههای البرز میافتد.
هوش مصنوعی: در روز جنگ، اگر خون بر زمین بریزد، گل ارغوانی بر تن میپوشد.
هوش مصنوعی: دلیران به خاطر اراده جنگ و مبارزه، همچون آتش درون آهن، در پنهانی و در عمق خود قدرت و اراده را نگه میدارند.
هوش مصنوعی: مرگ مانند عکسی است که در آیینهای گردان منعکس میشود و وقتی به آن مینگریم، شفاف و واضح به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: سلاحها به راحتی از کنار لباسها و زره عبور میکنند و به هدف میرسند.
هوش مصنوعی: کسی مانند نگاه فریبنده و دلبرانه محبوب، دل را میسوزاند و کسی مانند ابروهای زیبا و دلربایش هنرهای بسیاری در خود دارد.
هوش مصنوعی: یک نفر درخشانتر از نور رعد و برق و دیگری پربارتر از ابرهای بهمن است.
هوش مصنوعی: وقتی تو به آرامی حرکت میکنی و به سوی هدف خود میدوید، بخت و شانس به نفع تو میشود و امنیت را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: نه نگران کسی باش که به تو آسیب میزند و نه از تعداد زیاد دشمنان در دل خود ترس داشته باش.
هوش مصنوعی: با دستت شمشیری درخشنده بزن و در چشمانت میدان زیبایی را ببین که پر از گلهاست.
هوش مصنوعی: صدای طبل و نالهٔ نی و نوای چنگ و صدای ساز را میشنوی.
هوش مصنوعی: تو مانند انگشت کوچک، بر تیر تنها و سبک میزنی و به مانند دستی بر گرزهای سنگین تن میزنی.
هوش مصنوعی: فرامرز از ترس چهرهاش را میپوشاند و تهمتن از شدت درد از بدنش میدزدد و به خاک میافتد.
هوش مصنوعی: از جراحت تیغ تو دشمن پادشاه به آتش میافتد و مانند آتش به خرمن تلقی میشود.
هوش مصنوعی: اکنون بهپایان میرسد ستایش حاکم با کیمیاگر جان، دعا به سوی او برای دستیابی به خواستهها.
هوش مصنوعی: خدایا، شاه ما باید بر جهان حاکم باشد و تا قیامت مراقب و نگهبان این جهان باشد.
هوش مصنوعی: بهترین فرمانروا، حاکم بر عدالت و نیکوکار، کشورش که سرزمین خدای کامیاب است، مبارک و پایدار باد.
هوش مصنوعی: بر سرزمین اروپاییان، حاکمیت و قدرت به کسی عطا شود که بر تخت ریاست فرمانروایی کند.
هوش مصنوعی: مانند سلیمان، با قدرت و نفوذ، از غرب تا شرق زیر فرمانش است.
هوش مصنوعی: پیروزی در میدان جنگ با سپاهش همراه است، همچنین تقدیر و سرنوشت با چاقوی خود همواره در حال سرزنش و تنبیه است.
هوش مصنوعی: در هر میدانی که تصمیم به تلاش و کوشش بگیرد، خوشبختی را با همراهی تلاشش به دست خواهد آورد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و خاص بودن یک مکان اشاره دارد. رواق این مکان به عنوان جایی برای فتنه و مشکلات شناخته میشود و حریم آن مانند یک پناهگاه امن برای زندگی و آرامش است. در واقع، این مکان هم میتواند کانونی برای تنشها باشد و هم محلی برای امنیت و آرامش.
هوش مصنوعی: اگر کسی حاصلش ثمرهی همکاری و انسجام نباشد، حتی اگر مانند عیسی هم باشد، افتخار به نسل و خانوادگی که از آن آمده، برایش بیارزش است.
هوش مصنوعی: ساکنان حریم مقدس او به آرامی در زیر سایه نرم و لطیف زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: هر کس که به وعدهاش وفا نکند و مانند لالهای شکوفا نشود، دلش در موسم خزان مانند غنچهای پژمرده خواهد بود.
هوش مصنوعی: او چون صاحبقرانی است که هیچکس با او مقایسه نمیشود، پس بخت و اقبال آسمان نیز با او هماهنگ و یکسان نیست.
هوش مصنوعی: جز بخت او، جهان و هر چیزی که در آن است، در آرامش و امنیت خوابیده باشد.
هوش مصنوعی: هر چه که بخواهد، باد به آرزوی او میرسد. خدایا، چه بگویم از این که اینچنین یا آنچنان است؟
هوش مصنوعی: چه چیزی میتواند باعث شود که این دعا از روی بیریایی پذیرفته شود و در خزانهی عظمت و بزرگی قرار گیرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.