... زیر پای خویش را روشن نمی دارد چراغ

می کند کان بدخشان رابه برگ لاله یاد

برسر خاک شهیدان هرکه می آرد چراغ ...

... که تار بخیه به زخمم شود فتیله داغ

به ما سیاهی بیهوده لاله گو مفروش

کز اهل درد نگردد کسی به حیله داغ ...

... فضای سینه من صایب از توجه عشق

چو لاله زار بهشت است پر جمیله داغ

... زان شراب لعل سرگرمم که کمتر قطره اش

سوخت کام لاله آتش زبان را تا به ناف

باده بی درد از میخانه دوران مجوی

لاله نتوانست یک پیمانه می را کرد صاف

خاکساران محبت را شکوه دیگرست ...

... ورنه عاشق رانباشد صرفه دراظهار عشق

لاله خورشید بی تقریب می سوزد نفس

سر فرو نارد به هر گل گوشه دستار عشق ...

... صبح را در آستین دارد شب دیجور عشق

در سواد شهر خون چون لاله میرد در دلش

هرکه در صحرا نمکچش کرد آب شور عشق ...

... می رسد در هرکجا باشد به دل آواز عشق

سینه ای کز تیرگی همچشم داغ لاله بود

آب گرداند به چشم داغ از پرواز عشق ...

... پیش چشم هر که چون مجنون غبار عقل نیست

خیمه لیلی است داغ لاله صحرای عشق

پرده ناموس زیبنده است بر بالای عقل ...

... زبان خامه فولاد از بیان فراق

چو برگ لاله شود داغدار پرده گوش

شود چو گرم سخن آتشین زبان فراق ...

... در شوره زار عقل به درمان گیاه نیست

پیوسته سرخ روی بود لاله زار عشق

خاری است خار عشق که در پای چون خلید ...

... نسبت دشت ختن باوادی مجنون خطاست

لاله را خون درجگر شد مشک ازین صحرای خشک

نیست غیر از مغز ما سوداییان بی دماغ ...

... سر سبز آن که رفت درین آستان به خاک

چون لاله سرخ روی برون آید از زمین

با خویش هرکه برد دل خونچکان به خاک ...

... زنهار روی خود ننهی بی وضو به خاک

صایب ز داغ لاله سیه روزتر شود

هر قطره خون که می چکد ازتیغ او به خاک

دل را نکند گریه ز اندوه جهان پاک

ازداغ به باران نشود لاله ستان پاک

از پرتو خورشید دلم داغ و کباب است ...

جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ

آب جوهر می شود درتیغ و در آیینه زنگ ...

... داغ می رویاند از دل خالهای عنبرین

میکشد درخون نگه را چهره های لاله رنگ

یک سر مو در اطاعت گرچه کوتاهی نکرد ...

... سر نپیچد هر که در سودا شود کامل ز سنگ

لاله کوهم شراب من ز جوش غیرت است

می کنم زنگی به صد خونم جگر حاصل ز سنگ ...

... در گذر از بیستون چون برق ای شیرین مباد

سر زند چون لاله خونین پنجه ای غافل ز سنگ

تن پرستان زیر دیوار از گرانی مانده اند ...

... سنگ را موم نماید نفس خونگرمان

چه عجب لاله اگر ریشه کند دررگ سنگ

عشق در سنگ ریشه که چون تیر شهاب ...

آمد بهار و شد در و دیوار لاله رنگ

از جوش لاله شیشه پرباده گشت سنگ

از بس کشید ابر به برتنگ باغ را ...

... صایب درین دو هفته که گل جوش می زند

چون داغ لاله باده لعلی مده ز چنگ

از روی لاله گون تو در خون تپید رنگ

دیوانه وار پیرهن گل درید رنگ ...

... پیوند خود ز چهره گلها برید رنگ

در جام لاله و قدح گل غریب بود

در دور عارض توبه مصرف رسید رنگ ...

... فزود داغ جنونم ز داغ چشم غزال

به داغ لاله کجا التفات خواهد کرد

رمیده ای که ندارد دماغ چشم غزال ...

... یکی است داغ پلنگ و ایاغ چشم غزال

اگر ز باد خزان شمع لاله کشته شود

بس است بر سر مجنون چراغ چشم غزال ...

... که میکشان شکنند از هوا خمارامسال

ز دست توبه گرفته است جوش لاله و گل

چو برگهای خزان دیده اختیار امسال

به دیده تیغ مرصع نیام می آید

ز جوش لاله و گل تیغ کوهسار امسال

بجز گرفتن جام و نظاره ساقی ...