گنجور

 
۳۸۱

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳ - در ذکر مسافرت از سیستان به بست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی

 

... خال و زلف از بوی او همشکل شد با مشک و بان

چون مرا دید ایستاده بر کار رود بار

گفت ای بی معنی سنگین دل نامهربان ...

... نرگس خوشبوی زاید راغ بچه مهرگان

سایل از سیمش همیشه بارور دارد سرین

زایر از زرش همیشه بارکش دارد میان

منزل زوار او بوده ست گویی شهر بست ...

... وی به بزم اندر نبوده همچو تو نوشیروان

گر زجود تو نسیمی بگذرد بر زنگبار

ور ز خشم تو سمومی بروزد بر هندسان ...

فرخی سیستانی
 
۳۸۲

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در دعای سلطان و تقاضای ملازمت سفر گوید

 

... زان نیز کاسته تن بدخواه جاه تو

ای پیشگاه بار خدایان روزگار

ای بهر بهشت جسته شرف پیشگاه تو ...

فرخی سیستانی
 
۳۸۳

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح خواجه ابوسهل احمد بن حسن حمدوی گوید

 

سروی شنیده ای که بود ماه بار او

مه دیده ای که مشک بپوشد کنار او

من دیدم و شنیدم این هر دو آن بتیست

کاین دل هزار بار تبه شد به کار او

پر گوهرست ز آتش عشقش کنار من ...

... اندر جهان سرای ندانیم کاندر آن

آثار نیست از کف دینار بار او

همچون خزانه های ملوکست خانه ها ...

... خیره نیند خلق جهان دوستدار او

تا بود بر بزرگ خویی بردبار بود

چون نیکخوا دلیست دل بردبار او

آگه شد از نهان دلش در فروتنی ...

... خالی نباشد از شرف و حشمت بزرگ

ایوان او و درگه او روزبار او

لشکر کشان ز بهر تقرب به روز جشن

شایداگر که دیده کنندی نثار او

با صد هزار فضل که دارد مبارزیست

چونان که خون شیر خورد ذوالفقار او

ده ساله یا دوازده ساله فزون نبود

کاندر نبردگاه برآمد غبار او

روزی به رزمگاه شبانگاه را نماند ...

... لشکر شکستن و صفت کار زار او

روز مبارزت به دلیری و دست او

بر صد هزار تن بزند یکسوار او ...

فرخی سیستانی
 
۳۸۴

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح سلطان محمود بن ناصر الدین غزنوی

 

... اینت غمری و گمانی بد سبحان الله

لاجرم شاه جهان بار خدای ملکان

آنکه پاداشن شاهان کند و بادافراه ...

فرخی سیستانی
 
۳۸۵

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - نیز در مدح امیر ابواحمد محمدبن محمد غزنوی

 

... دل فرزند گرامی نتوان داشت نگاه

خنک آن میر که در خانه این بار خدای

پسر و دختر آن میر بود بنده و داه

مهر بانست و عجایب بود این از مهتر

برد بارست و شگفتی بود این از برناه

ای بر حلم گران تو که اندر خور که ...

فرخی سیستانی
 
۳۸۶

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح خواجه بزرگ و عذر تفصیر خدمت

 

... سال تا سال دین مانده ام و همچو منند

این همه بار خدایان و بزرگان سپاه

چون به ره باشم باشم به غم خانه و شهر ...

فرخی سیستانی
 
۳۸۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم سلطان محمود گوید

 

... که جدا باید کردن ز ملک لشکر گاه

نه غریبست این از نعمت آن بار خدای

این سخن راهنمونست وبه ده دارد راه ...

فرخی سیستانی
 
۳۸۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوید

 

... که نه با حسرت وغم باشدو با ناله و رای

این همی گوید کای بخت بیکباره مرو

وان همی گوید کای دولت یکروز بپای

بخت و دولت بر آن کس چه کند کو نکند

به تن و جان و به دل خدمت آن بار خدای

هرکه او خدمت فرخنده او پیش گرفت ...

... گر شود باد هوا بر سر او عنبر سای

سال و مه دولت آن بار خدای ملکان

همچنان باد ولی پرور و دشمن فرسای ...

فرخی سیستانی
 
۳۸۹

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود

 

... با هیچ ملک ملک بدینگونه ضمانی

ای بار خدایی که کجا رای تو باشد

خورشید درخشنده نماید چو دخانی ...

فرخی سیستانی
 
۳۹۰

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۷ - در مدح امیر ابواحمد محمدبن محمود غزنوی

 

... به مجلس از کف اوخوردمی نبید بزرگ

بیاد خدمت درگاه میر بار خدای

امیر عالم عادل محمد محمود ...

فرخی سیستانی
 
۳۹۱

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۹ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود گوید

 

... شاه ملکان میر محمد که مر اوراست

از آمل و از ساری تازان سوی باری

شاهی که ترا نعمت صد ساله بریزد ...

... تخمی که در آن خدمت فرخنده بکاری

ای بار خدای ملکان ای ملک راد

ای آنکه همی حق همه کس بگزاری ...

... یک دست تو ابرست و دگردست تو دریا

هرگز نتوانی که نبخشی و نباری

رسم شعرا  ازتو هزار و دو هزارست ...

... چون سنگ ز بیقدری و چون خاک ز خواری

تو اسی تو باروحی کالوی و فخری

بدخواه تو مانده پی بی باره و داری

ارجو که ترا تا ابد الدهر به هر کار ...

... از دانش و فضل تو سخنهاست به هر جا

اندازه ندارد هنر و فضل تو باری

برخور تو ازین دانش و برخور تو ار این فضل ...

... شاهی کن و شادی کن و آنکن که تو خواهی

ای داده ترا هر چه بباید همه باری

شادی ز بتان خیزد در پیش بتاندار ...

... همواره بود در بر تو هر شب و هر روز

ترکی که کند طره او غالیه باری

فرخی سیستانی
 
۳۹۲

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۴ - در مدح محمدبن محمودبن ناصرالدین گوید

 

... دلا میانه چندین هزار شغل اندر

چگونه سازی مدح امیر بار خدای

جلال دولت عالی محمد محمود ...

فرخی سیستانی
 
۳۹۳

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶ - در تهنیت مهرگان و مدح عضد الدوله امیر یوسف

 

... زین سبب دان که تسلی منست

میر ابو یعقوب آن بار خدای

عضد دولت یوسف کز فضل ...

... پیشدستست به تدبیر و به رای

زو مبارزتر و زو پر دلتر

ننهد کس به رکیب اندر پای ...

... جنگجوییست که با حمله او

نبود هیچ مبارز را پای

هیچ کس نیست که با شاه جهان

یک سخن گوید ازین شاه ستای

گوید ای بار خدای ملکان

یا همایونتر از بال همای ...

... ای فریدن ظفر رستم دل

ای مبارز شکر گرد ربای

آخر این کارترا باید کرد ...

فرخی سیستانی
 
۳۹۴

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۹ - در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین سپاهسالار

 

... آن شاه عدو بند که بگرفت و بیفکند

کرگی و دژم شیری اندر ره باری

آن میر جهانگیر که با لشکر کشمیر ...

... تیغش به گه جنگ چو ابریست که آن ابر

خون بارد از آن گونه که باران بهاری

از هیبت او دشمن او گر همه کوهست ...

... بخشش ده هزاری بود و بیست هزاری

ای بار خدایی که خوداز عمر ندانی

روزی که درآن روز دو صد حق نگزاری

قدر درم و قیمت دینار ببردی

از بس که درم پاشی و دینار بباری

نزدیک تو بیقدرتر و خوارترین چیز ...

فرخی سیستانی
 
۳۹۵

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴ - در مدح خواجه ابوسهل احمدبن حسن حمدوی گوید

 

... خواجه سید ابو سهل رییس الرؤسا

احمد بن الحسن آن بار خدای هنری

آن مهی یافته از گوهر و زیبای مهی ...

... در شمار هنرش عاجز و سر گشته شوی

گر توانی به مثل قطره باران شمری

گر تو خواهیش و گر نه به تو اندر بشلد ...

... فری آن طلعت فرخنده و آن خوی فری

ای کریمی وسخی بار خدایی که مدام

از همه خلق به دینار همی شکر خری ...

فرخی سیستانی
 
۳۹۶

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی گوید

 

... ازسیم گران داری وززر چو حجر داری

تا خرماآرد تا آبی بار آرد

آفاق به کف داری معشوق به بر داری ...

فرخی سیستانی
 
۳۹۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۵ - همو راست

 

هندوی بد که ترا باشد و زان تو بود

بهتر از ترکی کان تو نباشد صد بار

هندوان شوخک و شیرینک و خوش با نمکند ...

فرخی سیستانی
 
۳۹۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۹ - او راست

 

... پنداشتم که حیلت من گشت کارگر

بخشش هزار بار فزون گشت از آنچه بود

بخشش همه دگر شدو تدبیر من دگر ...

فرخی سیستانی
 
۳۹۹

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۸ - همو راست

 

... زین زارتر کسی را هرگز به دشمنی

بستی به مهر با دل من چند بار عهد

از تو نمی سزد که کنون عهد بشکنی ...

فرخی سیستانی
 
۴۰۰

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در مدح ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج

 

... عید را زینت ز مال وملک درویشان بود

زینت نوروز هم باری به نوروز اندرست

بر زمین او را به هر گامی هزاران صورتست ...

... رعد گویی ناله و غریدن دریاستی

قطره باران چکیده در دهان سرخ گل

در عقیقین جام گویی لؤلؤ بیضاستی ...

... زود تیز و زود تند آزار باشد هر شهی

خواجه باری زود تیز و زود تند آزار نیست

زایران را بار باشد هر زمانی نزد او

ورچه درد ده روز پیشش مهتران را بار نیست

از بلندی همت او وز بزرگی اصل او ...

فرخی سیستانی
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۶۵۵