ای ترک دگر خیره غم روزه نداری
کز کوه برون آمدآن عید حصاری
گریک مه پیوسته به دشواری بودی
یک سال دمادم به خوشی عید گزاری
مانا علم عیدست آن مه که تو دیدی
کو بود بدان خوبی واندوه گساری
آن ماه ندانی که ترا دوش چه گفته ست ؟
گفته ست که ای ماه چرا باده نیاری
مه گفت و نکو گفت، من ازتو نپسندم
گر تو سخن ماه نکوگوش نداری
زین پیش همی روزه شمردی، گه آن بود
گاهست که اکنون قدح باده شماری
برخیز و فراز آی و قدح پر کن و پیش آر
زان باده که تابنده شود زو شب تاری
زان باده که رنگ رخ آن دارد کو را
از میر عنایت بود از دولت یاری
آن شاه عدو بند که بگرفت و بیفکند
کرگی و دژم شیری اندر ره باری
آن میر جهانگیر که با لشکر کشمیر
آن کرد که با کبک کند باز شکاری
آن گرد نکو نام که اندر دره رام
با پیل همان کردکه با کرگ ز خواری
سالار سپاه ملک ایران محمود
یوسف پسر ناصر دین آن شه کاری
شاهی که چو او دست به تیرو به کمان برد
مشغول شود شیر به فریاد و به زاری
با شیر ژیان روز شکار آن بنماید
کز بیم شود نرمتر از پیل عماری
زآنگونه که ا زجوشن خر پشته خدنگش
بیرون نشود سوزن درزی زدواری (؟)
تیغش به گه جنگ چو ابریست که آن ابر
خون بارد از آن گونه که باران بهاری
از هیبت او دشمن او گر همه کوهست
معروفتر از کاه به زاری و نزاری
با این همه رادیست که بیشست به بخشش
بخشش ده هزاری بود و بیست هزاری
ای بار خدایی که خوداز عمر ندانی
روزی که درآن روز دو صد حق نگزاری
قدر درم و قیمت دینار ببردی
از بس که درم پاشی و دینار بباری
نزدیک تو بیقدرتر و خوارترین چیز
آن چیز که آن را تو به زایر نسپاری
عیدست و بر این عید میی خور که ز عکسش
رخساره دیناری گردد گل ناری
رامش کن شادی کن و عشرت کن و خوش باش
می نوش کن از دست نکویان حصاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای باد بهاری خبر از یار چه داری
پیغام گل سرخ سوی باده کی آری
هم ز اول روز از تو همی بوی خوش آید
گویی همه شب سوخته ای عود قماری
زلف بت من داشته ای دوش در آغوش
[...]
ای آنکه تو بر ساعد اقبال سواری
ای آنکه تو بر مرکب فرهنگ سواری
آرام دل شهری و کام دل شاهی
خورشید بزرگانی و امید تباری
نام تو جوانشیر نه بیهوده نهادند
[...]
گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری
وز لشکر نوروز برآورد دماری
دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری
سازم ز جمال تو من امروز بهاری
با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری
با عیش چو زهرم به شکر بوسه شکاری
برگرد بناگوش چو عاجش خط مشکین
چون دای رخ کز شب بکشی گرد نهاری
خورشید نماینده بتی ماه جبینی
[...]
ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
در سلطنت فقر و فنا کار تو داری
ای رخت کشیده به نهان خانه بینش
وی کشته وجود همه و خویش به زاری
پوشیده قباهای صفتهای مقدس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.