گنجور

 
فرخی سیستانی

هندوی بد که ترا باشد و زان تو بود

بهتر از ترکی کان تو نباشد، صد بار

هندوان شوخک و شیرینک و خوش با نمکند

نیز بی مشغله باشند گه بوس و کنار

تا ترا ترکی سه بوسه دزدیده دهد

هندویی را بتوان برد و بپرداخت ز کار

زلف هندو را بندی بود و تاب دویست

جعد هندو را تابی بود و پیچ هزار

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

گر شود بحر کف همت تو موج زنان

ور شود ابر سر رایت تو توفان بار

بر موالیت بپاشد همه در و گوهر

بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار

فرخی سیستانی

ای ز کار آمده و روی نهاده به شکار

تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار

گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد

گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار

هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار

نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار

طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ

اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار

از زخم زلفش برگ سمنش غالیه پوش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
منوچهری

بوستانبانا امروز به بستان بده‌ای؟

زیر آن گلبن چون سبز عماری شده‌ای؟

آستین برزده‌ای دست به گل برزده‌ای؟

غنچه‌ای چند ازو تازه و تر بر چده‌ای؟

دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
عبدالقادر گیلانی

هرکه در پیش تو بر خاک بمالد رخسار

ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار

دگران گر به قدم بر سر کوی تو روند

من به سر بر سر کوی تو روم مجنون‌وار

سلطنت غیر تو کس را نسزد ز انکه به لطف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه