گنجور

 
۳۸۶۱

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۸ - اشارت به آنکه مقصود ازین مدحت ها مدحت شهریار کامگاریست خلدالله ملکه و سلطانه

 

... هفت کشور سخره فرمان اوست

هفت دریا رشحه احسان اوست

وصف خاصان به ز عام اندر نهفت ...

جامی
 
۳۸۶۲

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۴۳ - حکایت آن زاغ بر لب دریای شور که حواصل وی را آب شیرین می داد اما وی را آن قبول نیفتاد

 

بود همچون بوم زاغی روز کور

جا گرفته بر لب دریای شور

بودی از دریای شور آبشخورش

دادی آن شورابه طعم شکرش ...

... سایه دولت به فرق او فکند

نامدش شورابه دریا پسند

گفت پیش آی ای ز شوری در گله ...

... زآب شیرین مانم و باشد نفور

طبع من ز آبشخور دریای شور

بر لب دریا نشسته روز و شب

در میان هر دو مانم تشنه لب ...

جامی
 
۳۸۶۳

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۵ - حکایت پیر روستایی با پسر

 

... کوهی از بالا بلندی پر شکوه

موج زن دریایی اندر پای کوه

بر سر آن کوه راهی نیک تنگ ...

... هر چه افتادی ازان باریک راه

قعر دریا بودیش آرامگاه

ناگهان شد آن خرک زانجا خطا ...

جامی
 
۳۸۶۴

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۸ - در دریا نشستن سلامان و ابسال و به جزیره خرم رسیدن و در آنجا آرام گرفتن و مقیم شدن

 

... از پس ماهی که زورق راندند

وز دم دریا ز رونق ماندند

شد میان بحر پیدا پیشه ای ...

جامی
 
۳۸۶۵

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۷۵ - در بیان آنکه مقصود از اینها که مذکور شد چیست

 

... جز به جبر از صحبت هم نگذرند

چیست آن دریا که در وی بوده اند

وز وصال هم در او آسوده اند ...

جامی
 
۳۸۶۶

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۱۸ - در کشف پرده از حقیقت دل و در بیان آنکه دل در پهلوی صاحبدل دل شود

 

... در گرانمایه به خر مهره داد

تا نکنی روی به دریا دلی

نبودت از گوهر دل حاصلی ...

جامی
 
۳۸۶۷

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۲۱ - صحبت سیم با پیر حقیقت بین و یافتن مرید گوهر مقصود از حقه حق الیقین

 

... یافت همه جلوه خویش آشکار

چون پی گوهر سوی دریا شتافت

هیچ گهر جز گهر خود نیافت ...

جامی
 
۳۸۶۹

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۴ - در ترشیح اصل این شجره به رشحه توحید و توشیح صدر این مخدره به وشاح تحمید و فی مناجات

 

... چشمه قاف قلم تا نگشاد

موج فیض از دل دریا نگشاد

نه فلک با همه اختر که در اوست ...

جامی
 
۳۸۷۲

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۲۶ - حکایت آن ماهیان که گوهر حیات در جستجوی دریا باختند و تا به خشکی نیفتادند دریا را نشناختند

 

... دایم از بحر همی راند سخن

روز و شب قصه دریا گفتی

گوهر مدحت دریا سفتی

گفتی از بحر پدید آمده ایم ...

جامی
 
۳۸۷۳

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۲۸ - عقد هفتم در شرح تصوف که بستن دست تصرف است و رستن از قید تکلف

 

... نکند احساس که هست آن یا نه

دل او موج زنان دریاییست

کش فزون از دو جهان پهناییست

هفت دریا چو یکی شبنم ازوست

بلکه یک در کره عالم ازوست ...

جامی
 
۳۸۷۴

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۵۰ - حکایت آن حکیم دریا دل ساحل گرد که غریقی را به کمند نصیحت از گرداب اندوه بیرون آورد

 

زد حکیمی به لب دریا گام

تا کشد تازه شکاری در دام ...

... دید مردی غم گیتی در دل

کرده بر ساحل دریا منزل

سر اندوه فرو برده به خویش ...

جامی
 
۳۸۷۶

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۶۷ - عقد بیستم در شوق که کمندیست برازنده کنگره وصال و زمامیست رساننده به سر منزل اتصال

 

... چون زند شعله شوق از دل تاب

نشود کشته به صد دریا آب

هر چه تسکین ویت دسترس است ...

... که فلان پیر جهان پیما گشت

قدم خشک ز دریا بگذشت

وان دگر پرده عادت بدرید ...

... کشتی آساش به هم در شکند

رخت هستیش به دریا فکند

چون در آن موج ز خود شوید دست ...

جامی
 
۳۸۷۷

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۱ - عقد بیست و هشتم در بذل و جود که اول آن اعطای درهم و دینار است و آخر آن بذل وجود

 

... ابر باید که به صحرا بارد

زان چه حاصل که به دریا بارد

می دهد سبزه و گل صحرا را

می کند آبله رو دریا را

دل فاسق که به زر شاد کنی ...

جامی
 
۳۸۷۹

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۲ - آمدن رسولان پادشاهان اطراف غیر از مصر به خواستگاری زلیخا و تنگدل گشتن وی از نومیدی آن

 

... بدین طالع کجا افتاده ام من

اگر بر خیزد از دریا سحابی

که ریزد بر لب هر تشنه آبی ...

جامی
 
۳۸۸۰

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۴ - نسیم قبول از جانب مصر وزیدن و محمل زلیخا را چون عماری گل به مصر کشیدن

 

... چو وحشی گور در صحرا تکاور

چو آبی مرغ در دریا شناور

شکن در سنگ خارا کرده از سم ...

جامی
 
 
۱
۱۹۲
۱۹۳
۱۹۴
۱۹۵
۱۹۶
۳۷۳