مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴
... وگر زاهد بود بلعم نگردد
چو یابد نردبان بر چرخ شادی
ز غم چون چرخ پشتش خم نگردد
چو خرمشاه عشق از دل برون جست ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳
... گر او بر ما نخندد پس که خندد
اگر تسخر کند بر چرخ و خورشید
بود انصاف و انصاف آن پسندد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹
... چو سر چاکری عشق دریافت
فراز هفت چرخ مهتری شد
چو لب تر کرد او از جام عشقش ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶
... چون چهره نمود آن بت زیبا
ماه از سوی چرخ بت پرست آمد
ذرات جهان به عشق آن خورشید ...
... کان بر کف عشق از الست آمد
این پرده بزن که مشتری از چرخ
از بهر شکستگان به پست آمد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹
... جز از پی نور بخش کردن
بر چرخ دوان دوان چه می شد
گر زانک نه لطف بی کران داشت ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴
... هر ذره که پای کوفت با ما
از مشرق چرخ ننگ دارد
هر جان که در این روش بلنگد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۱
... گفتم به قلندری که بنگر
کان چرخ که شد دوتا چه دارد
گفتا که فراغتیست ما را ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۵
... تسکین زمین و متکا شد
زد عکس بلندی تو بر چرخ
معنی تو صورت سما شد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۶
... جانم به زیارت لب آمد
از بس که شنید یاربم چرخ
از یارب من به یارب آمد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۷
... هین دامن عشق برگشایید
کز چرخ نهم نثار آمد
ای مرغ غریب پربریده ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۸
... چون همسفرید با مه خویش
پیوسته چو چرخ در دوارید
هم عشق شما و هم شما عشق ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۹
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۲
... دیدم آن آهو به ناگه جانب آن پیر تاخت
چرخ ها از هم جدا شد گوییا تزویر بود
کاسه خورشید و مه از عربده درهم شکست ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۷
... یک شبی خورشید پایه تخت او را بوسه داد
لاجرم بر چرخ گردون تا ابد تابنده شد
زندگی عاشقانش جمله در افکندگی ست ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹
... از میان دل صبوحی کآفتابت تیغ زد
گردن جان را بزن گر چرخ را تمکین کند
چشم تو در چشم ها ریزد شرابی کز صفا ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۰
... چون توی را هر که گربه دید او بهتان نهاد
شمس تبریزی ست تابان از ورای هفت چرخ
لاجرم تاب نوآیین بر چهارارکان نهاد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۳
... چونک بر کرسی برآید پادشاه روح او
چرخ را برهم دراند عرش را لرزان کند
آنک از حاجت نظر دارد به کاسه هر کسی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۷
وصف آن مخدوم می کن گرچه می رنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۸
... چه نکوبخت درختی که بر و بار تو دارد
چه کند چرخ فلک را چه کند عالم شک را
چو بر آن چرخ معانی مهش انوار تو دارد
به خدا دیو ملامت برهد روز قیامت ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۱
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند
دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند
دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید ...