گنجور

 
مولانا

هم لبان می‌فروشت باده را ارزان کند

هم دو چشم شوخ مستت رطل را گردان کند

هم جهان را نور بخشد آفتاب روی تو

زهر را تریاق سازد کفر را ایمان کند

هر که را در چشم آرد چشم او روشن شود

هر که را از جان برآرد عرقه جانان کند

چونک بر کرسی برآید پادشاه روح او

چرخ را برهم دراند عرش را لرزان کند

آنک از حاجت نظر دارد به کاسه هر کسی

لطف او برگیرد و همکاسه سلطان کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode