دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود
در هم افتادیم زیرا زور گیراگیر بود
عقل باتدبیر آمد در میان جوش ما
در چنان آتش چه جای عقل یا تدبیر بود
در شکار بیدلان صد دیده جان دام بود
وز کمان عشق پران صد هزاران تیر بود
آهوی میتاخت آن جا بر مثال اژدها
بر شمار خاک شیران پیش او نخجیر بود
دیدم آن جا پیرمردی طرفهای روحانیی
چشم او چون طشت خون و موی او چون شیر بود
دیدم آن آهو به ناگه جانب آن پیر تاخت
چرخها از هم جدا شد گوییا تزویر بود
کاسه خورشید و مه از عربده درهم شکست
چونک ساغرهای مستان نیک باتوفیر بود
روح قدسی را بپرسیدم از آن احوال گفت
بیخودم من میندانم فتنه آن پیر بود
شمس تبریزی تو دانی حالت مستان خویش
بی دل و دستم خداوندا اگر تقصیر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربه عشق و مستی سخن میگوید. او در میانه جمع عاشقان و در حضور ساقی و مطرب قرار دارد و نیروهای مختلفی در حال تأثیرگذاری بر او هستند. عقل و تدبیر در چنان حالتی جایی ندارند، و جذابیت عشق او را به شدت فراگرفته است.
شاعر به شکار عاشقان اشاره میکند که دلباختگان زیادی در دام عشق گرفتار شدهاند. او تصویری از آهو و پیرمردی روحانی با چشمان خونین و موی سپید را به تصویر میکشد، که در جدال عشق و دیوانگی، عالم و هوش را تحت تأثیر قرار میدهد. در این حال، شاهد تلاطم کیهانی و شگفتیهای عشق است، و در نهایت به جستوجو و پرسش از روح قدسی پرداخته و به شدیدترین وضعیت مستی و بیخودی خود اعتراف میکند.
شاعر به شمس تبریزی نیز اشاره میکند و درگیریهای درونی و عواطف خود را بیان میکند و از خداوند کمک میطلبد.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت دربارهی حالتی است که در میان عاشقان، صدای ساز و آواز به هم میپیوندد. به علت قدرت و جذابیت این شب، همه ما در هم گرهخوردهایم و تحت تأثیر آن قرار گرفتهایم.
هوش مصنوعی: عقل و تفکر با دقت و احتیاط وارد میدان شد، اما در آن حال و هوای پر هیجان، جایی برای عقل و تدبیر باقی نبود.
هوش مصنوعی: در عرصه عشق، دلهای بیخیال و بیدغدغه گرفتار دامهای بسیاری هستند و عشق مانند کمانی است که هزاران تیر پرتاب میکند و دلها را هدف قرار میدهد.
هوش مصنوعی: در آن مکان، آهویی با سرعتی زیاد در حال دویدن بود، همچون اژدهایی که بر روی زمین حرکت میکند و در برابر او، شیرانی وجود داشتند که در حال شکار بودند.
هوش مصنوعی: در جایی دیدم پیرمردی که بسیار جالب و روحانی به نظر میرسید. چشمانش همچون ظرفی از خون میدرخشید و موی او مانند شیر سفید و نرم بود.
هوش مصنوعی: دیدم آن آهو ناگهان به سمت آن پیر رفت و چرخها گویی از هم جدا شدند، انگار که همه چیز فریبکارانه بود.
هوش مصنوعی: در اثر صدای بلند و سروصدای شاداب، نور خورشید و ماه با هم درهم شکستند، گویی که ساغرهای شراب نوشندگان خوشحال و سرمست به یکدیگر برخورد کردهاند.
هوش مصنوعی: از روح قدسی حال و احوال را پرسیدم، او گفت که من در بیخبری هستم و نمیدانم که آن آشوب از جانب آن پیرمرد بود.
هوش مصنوعی: شمس تبریزی، تو میدانی که حالت مستانهام چگونه است. من بدون دل و دست هستم. خدایا، اگر اشتباهی کردهام، نگو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود
کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود
گه ز چین زلف او صد شور در چین می فتاد
گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود
دوش ترکی تیغ زن را مست می دیدم بخواب
[...]
تا دل دیوانه بود از عافیت دلگیر بود
همچو شیون خانه زاد حلقه زنجیر بود
گریه چون سیلاب از یک خانه روی دل ندید
ناله هر جا رفت نی در ناخن تأثیر بود
تیره روزی نیست امروزی که تدبیری کنم
[...]
ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود
گرد را هم سرمه سای ناله زنجیر بود
این زمان منزل پرستم، ورنه چندی پیش ازین
نقش پای خضر در چشمم دهان شیر بود
دست معمار فلک را کوتهی پیچیده داشت
[...]
وقت جان دادن بسی از زندگی دلگیر بود
جان شیرینش ز فکر الفت تن سیر بود
نالهاش از بیکسی بسیار با تاثیر بود
کند اندر پا و اندر گردنش زنجیر بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.