گنجور

 
مولانا

ای کز تو همه جفا وفا شد

آن عهد و وفای تو کجا شد

با روی تو سور شد عزاها

بی روی تو سورها عزا شد

شد بی‌قدمت سرا خرابه

باز از تو خرابه‌ها سرا شد

از دعوت تو فنا شود هست

وز هجر تو هست‌ها فنا شد

ای کشته مرا به جرم آنک

از من راضی به جان چرا شد

آن تخم عطای تست در جان

کو را کف دست باسخا شد

اعنات مهیجست جان را

ور نی ز چه روی جان گدا شد

گر عاشق داد نیست جودت

پس جان ز چه عاشق دعا شد

زد پرتو ساقییت بر ابر

کز عکس تو ابرها سقا شد

زد عکس صبوری تو بر کوه

تسکین زمین و متکا شد

زد عکس بلندی تو بر چرخ

معنی تو صورت سما شد

از حسن تو خاک هم خبر یافت

شد یوسف خوب و دلربا شد

از گفت بدار چنگ کز وی

بی گفت تو فهم بانوا شد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۰۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جمال‌الدین عبدالرزاق

چون روی تو ماه سمانباشد

چون زلطف تو مشک ختانباشد

فاجابه رحمه الله

چون دلبر من بیوفا نباشد

کش هیچ غم کار ما نباشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
ادیب صابر

آن عهد و وفای ما کجا شد

از هر دو دلت چرا جدا شد

دی عادت تو همه وفا بود

امروز چرا همه جفا شد

بر لشکر حسن، پادشاهی

[...]

مولانا

ما مست شدیم و دل جدا شد

از ما بگریخت تا کجا شد

چون دید که بند عقل بگسست

در حال دلم گریزپا شد

او جای دگر نرفته باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه