محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۰
... که من میل نگه زان نرگس مخمور می بینم
به ساحل گر روم بهتر که دریای وصالش را
ز طوفانی که دارد در قفا پرشور می بینم ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
... کار بحر هوس از رشگ به طوفان چو کشید
غیر زورق کشی خویش به ساحل چه علاج
قتل شیرین چو شد از تلخی جان کندن صبر ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲
... دارم از خوف و رجا کشتی سر گردانی
که نه در ورطه بماند نه به ساحل برود
عشق چون کهنه شود محو نگردد به فراق ...
... دیر پروای کسی بشنو و تاخیر مکن
تا به آن مرتبه تاخیر به ساحل برود
گر کنی قصد قتالی و نیالایی تیغ ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶
... در بحر عشق محتشم از جان طمع ببر
کاین زورق شکسته به ساحل نمی رود
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶
... غرفه ام در گوهر و در بس که چشم خون فشان
از تک بحر دلم گوهر به ساحل ریخته
پیش چشم ساحرت هاروت از شرمندگی ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱
... گرم شکار گردد سیمرغ کش عقابی
خاشاک کی بماند بر ساحل سلامت
از قلزمی که خیزد آتش فشان سحابی ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۷
... در نخستین منزلی هرچند ره طی می کنی
ساقیا بر ساحل غم مانده ام وقتست اگر
کشیت ساغر روان در قلزم می می کنی ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در توحید حضرت باریتعالی و موعظه
... ز انتقام به زاری کشنده فرعون
وز التفات به ساحل کشنده موسی
به بطن حوت مقید کننده یونس ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح پادشاه دکن گفته
... دو کشتی متساوی اساس را در بحر
یکی رساند به ساحل یکی به طوفان داد
دو سالک متشابه سلوک را در عشق ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - این قصیدهٔ را به جهت محمد نامی گفته
به ساحل خواهد افتادن دگر بار
دری از جنبش دریای اسرار ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - فی مدح خلاصه الوزراء میرزا عبدالله جابری
... تعالی الله از آن دریا که از وی این در یکتا
برای تاج شاهان روزگار آورده بر ساحل
نبودی گر به گوهرخیزی او بحر ذخاری ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - تجدید مطلع
... شدی هر آینه شاهین آن ترازو خم
در انتظار نشستم به ساحل امید
که موج کی زند از بحر من محیط کرم ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - مثنوی در مرگ حیرتی شاعر
... از رهبر خود مباش غافل
کز بحر گنه رسی به ساحل
سر نه به ره اطاعت او ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - در مدح سلطان مرادخان گوید
... زان محیط جلال هم گوهری
متوجه به سوی ساحل شد
چه گوهر آن که در بهای دو کون ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲ - وله ایضا
... جنبش دریای خیالات من
افکند از تک چو به ساحل گوهر
مدعی آن لل شهوار را ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - وله ایضا
... گوهری از محیط نسل نهاد
رو به ساحل چو نجم نورانی
مهی از برج سلطنت گردید ...
سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۲۶۴- مولانا عبدالرحمن جامی
... چو سیمین سروی آمد بر لب نیل
بدریا پا نهاد از سوی ساحل
چو مه در برج آبی کرد منزل ...
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح نورنگ خان
... گهر به جای خس افکنده خویش را به کنار
صدف به جای کشف جا گرفته بر ساحل
مثابه گل او درصفا دل صافی ...
... زمان زمان ز میان گنجهای باد آورد
چو موج از پی هم می رسید بر ساحل
ازان میانه به همراهی نسیم مراد ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
... بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما
چون نمی آید به ساحل غرقه دریای عشق
می زند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲
... لطف خدا مدد کند از ناخدا چه سود
تا باد شرطه نیست به ساحل نمی رسیم
در اصل حل مسأله عشق کس نکرد ...