کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا
گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما
چون نمیآید به ساحل غرقهٔ دریای عشق
میزند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا
گفتهای هر جا که میبینم فلان را میکشم
خوش نویدی دادهای اما نمیآری بجا
چهره خاک آلود وحشی میرسد چون گرد باد
از کجا میآید این دیوانهٔ سر در هوا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ی حس تنهایی و انتظار در عشق است. شاعر به این موضوع اشاره میکند که در میان اهل وفا هیچ کس برای همدردی نمیآید و وقتی از کسی میپرسند که کیست، جواب نمیدهد. او از دیر آمدن کسی که انتظارش را کشیده، شکایت دارد و میپرسد چرا بعضیها به سختی در دریای عشق غرق میشوند ولی هنوز به ساحل نمیرسند. همچنین، شاعر به contradictions و وعدههای بدون عمل اشاره میکند و از آمدن یک دیوانه بیهدف و ناپیدا صحبت میکند که احساسات و چهرهاش مشوش است.
هوش مصنوعی: هیچ کس در خانهی غم و اندوه وفاداران، به جز خود آنها، حاضر نمیشود. اگر بپرسند درِ این خانه کیست، هیچ کس نمیگوید که آشنا هستم.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر زود رفتهای یا چرا اینقدر دیر آمدهای؟ بعد از مدتها که آمدی، بهتر است برای مدتی پیش ما بمانی.
هوش مصنوعی: کسی که در دریای عشق غرق شده، بیفایده و بیهوده تلاش میکند و بیهدف دست و پا میزند، چرا که نمیتواند به ساحل نجات برسد.
هوش مصنوعی: تو گفتهای هرجا که فلانی را ببینم، او را میکشم. اما خبر خوشی که دادهای، به موقع نمیرسد.
هوش مصنوعی: چهرهای خاکی و بیرحم به ناگاه ظاهر میشود، مانند گردبادی که از کجا سر بر میآورد، این دیوانهی بیخیال و سر به هوا چه کسی است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.