شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۳
... چه خوش بود که بود یار آن چنان هر چار
حباب و قطره و دریا و موج را دریاب
به عین ما نظری کن یکی است آن هر چار ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۶
... عارفانه آن یکی در هر یکی خوش می شمار
نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکیست
آب یک معنی بود هم صورت ناچار چار ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۴
... مقیم گوشه آن خانه می باش
به صورت ساحلی معنی چو دریا
ورای این و آن دردانه می باش ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۹
... عشق بحر بیکران است ای پسر
گر به دریا می روی مردانه باش
زاهد مغرور و کنج صومعه
تو مقیم گوشه میخانه باش
عشق دریا صورت تو چون صدف
معنیش چون طالب دردانه باش ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۰
... نور چشمم به دیده بنشانش
موج و دریا به نزد ما آب است
جام و می را حباب می خوانش ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۴
... هوای آبرو داری که یابی
بیا با ما در این دریا نشینش
گهی سازی زند گاهی نوازد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۶
عشق او دریا و ما در وی صدف
از صدف گوهر طلب کن ای خلف ...
... کی بود چون کشف ما کشف کشف
گرچه دریا آبرو دارد ولی
غیر بادش نیست دریا را به کف
در پی نقش خیال این و آن ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۱
... این است رموز سر مطلق
جانست چو موج و دل چو دریا
ماییم حباب و تن چو زورق ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۲
... خود بینم و خودنمایم الحق
ماییم حباب و آب دریا
هم جام شراب و بحر و زورق ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۰
... کی موحد در یکی افتد به شک
ذوق بحر ما ز دریا دل طلب
یا در آور بحر و می جو از سمک ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۵
... ماه نور او نماید بر کمال
یک نفس با ما درین دریا درآ
نو شکن گر تشنه ای آب زلال ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۳
... دلم بحر است و جان گوهر تنم کشتی و من ملاح
زهی گوهر زهی کشتی زهی ملاح دریا دل
خراباتست و رندان مست و ساقی جام می بر دست ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۴
... عشق او گوهر خزانه ماست
معنی دریا و صورتم ساحل
تا که سید ز خود کناری کرد ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۶
... سرای دل طلب از گل چه حاصل
به دریا در فکن خود را چو غواص
ستاده بر لب ساحل چه حاصل ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲
... خوش سر آب و سرابی دیده ایم
ما ز دریاییم و دریا عین ما
لاجرم چشم پر آبی دیده ایم ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۴
... به صفات قدیم حق موصوف
هفت دریا به نزد او شبنم
شرح اسما به ذوق خوش خوانده ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۱
... ز هر خاکی که می بینی در او کان زری باشد
ز من جو نقد این معنی که در دریا گهر دارم
اگر عزم سفر داری بیا تا رهبرت باشم ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۴
... آفتابی مه نقابی دیده ام
هفت دریا در نظر آورده ام
از محیطش یک حبابی دیده ام ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۶
... تا محیط دیده بر زد موج عشق
هفت دریا را چو سیلی دیده ام
نعمت الله یافتم در هر وجود ...
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۷
... زنده ملک جاودان گشتم
موج بودم ولی شدم دریا
این چنین بودم آن چنان گشتم ...