گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آفتابی می پرستم لایزال

مهر من هرگز نمی گیرد زوال

دیده در آئینهٔ گیتی نما

دیده تمثال جمال بی مثال

گرچه ذره می نماید آفتاب

ماه نور او نماید بر کمال

یک نفس با ما درین دریا درآ

نو شکن گر تشنه ای آب زلال

می نماید حسن او هر آینه

او جمیل و دوست می دارد جمال

چشم مستش چشم بندی می کند

می برد از چشم ما خواب و خیال

رند سرمستیم و با سید حریف

عاشق و معشوق دائم در وصال

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode