گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آفتابی می پرستم لایزال

مهر من هرگز نمی گیرد زوال

دیده در آئینهٔ گیتی نما

دیده تمثال جمال بی مثال

گرچه ذره می نماید آفتاب

ماه نور او نماید بر کمال

یک نفس با ما درین دریا درآ

نو شکن گر تشنه ای آب زلال

می نماید حسن او هر آینه

او جمیل و دوست می دارد جمال

چشم مستش چشم بندی می کند

می برد از چشم ما خواب و خیال

رند سرمستیم و با سید حریف

عاشق و معشوق دائم در وصال

 
 
 
ناصرخسرو

گر دگرگون بود حالت پارسال

چونکه دیگر گشت باز امسال حال؟

تیر بودی چون شده‌ستی چون کمان؟

لاله بودی چون شده‌ستی چون تلال؟

ای نشانده‌یْ دست روز و سال و ماه

[...]

وطواط

ای جمال دولت ، ای چرخ جلال

وی ز تو افزوده گیتی را جمال

ای سعادت را بصدرت انتما

وی سیادت را بقدرت اتصال

اختران از رای تو جویندنور

[...]

انوری

ای به هستی داده گیتی را کمال

ملک را فرخنده هر روز از تو فال

صدر دنیایی و دنیا را به تو

هست هر ساعت کمالی بر کمال

چون وزارت آسمان رفعت شود

[...]

مولانا

ای گذر کرده ز حال و از محال

رفته اندر خانهٔ فیه رجال

ای بدیده روی وجه‌الله را

کین جهان بر روی او باشد چو خال

خال را حسنی بود از رو بود

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۹۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه