عالم عرض است و جوهرش حق
این است رموز سر مطلق
جانست چو موج و دل چو دریا
مائیم حباب و تن چو زورق
گنجیم و طلسم مائی ماست
بگشای به عشق بند مغلق
عاشق صور است و معنی معشوق
وین هر دو ز عشق گشته مشتق
عشقش به اشارت اصابع
کرده مه بدر عقل را شق
ما بلبل گلستان عشقیم
نالان به نوای خوش به رونق
مستیم و خراب همچو سید
گویای اناالحقیم و بر حق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان مفاهیم عمیق عرفانی میپردازد. سخن از عالم و جوهر آن است که حقیقت را نشان میدهد. آن را با دریا و موج مقایسه میکند؛ ما همان حبابها هستیم و وجودمان به مانند قایقی در آب است. همچنین به عشق و ارتباط آن با زیبایی و معنا اشاره دارد. عشق به عنوان نیرویی است که همه چیز را به هم وصل میکند و ما عاشقان در این مسیر قرار داریم. شاعر به حالت مستی و عشق میپردازد و در نهایت، به شناخت و حقیقت اصلی میرسد.
هوش مصنوعی: جهان بیرونی تنها یک نمود و مشاهده است و ذات حقیقی آن را باید در اصل وجود جستجو کرد. این بیان اشاره به اسراری دارد که به حقیقت مطلق مرتبط است.
هوش مصنوعی: ما مانند موج و دریا هستیم؛ جان ما همانند موجی است که بر سطح دریا میزند و دل ما چون دریایی گسترده و عمیق است. همچنین، ما مانند حبابی هستیم که بر روی آب شناور است و بدن ما همچون یک قایق در این دریا قرار دارد.
هوش مصنوعی: ما گنجینهای هستیم و عشق ما مانند طلسمی است. ای عشق، بندهای پیچیده را بگشا تا ما از این حالت رهایی یابیم.
هوش مصنوعی: عاشق به زیباییهای ظاهری و جذابیتهای بیرونی علاقهمند است، اما در عین حال به عمق و حقیقت محبت معشوق نیز توجه دارد. این دو حالت، هر دو ناشی از عشق هستند و از یکدیگر تاثیر پذیرند.
هوش مصنوعی: محبت او به گونهای است که با یک اشاره انگشت، روشنایی عقل را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: ما مانند بلبلانی هستیم که در گلستان عشق آواز میخوانیم و به دلانگیزی این صداها ابراز وجود میکنیم.
هوش مصنوعی: ما به حالتی از مستی و ویرانی رسیدهایم مانند یک عالم که میگوید من حقیقت را میشناسم و در مسیر حق قرار دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این طارم بیقرار ازرق
بربود ز من جمال و رونق
وان عیش چو قند کودکی را
پیری چو کبست کرد و خربق
گوشم نشنود لحن بلبل
[...]
من قبلها طبت فی الظّلال و فی
مستودع حیث یخصف الورق
ثمّ هبطت البلاد لا بشر
انت و لا مضغة و لا علق
بل نطفة ترکب السّفین و قد
[...]
ای امر تو را نفاذ مطلق
وز امر تو کائنات مشتق
چارند گواه خواجه اسحق
هر چار بر خرد مصدّق
کانکس که بود برنگ خواجه
مجبول بود ز شّر مطلق
آواز گران و روی فربه
[...]
آن بحر محیط بیکرانه
و آن نور بسیط جاودانه
تا هر نفسی به دیدهٔ حق
بینند همه جمال مطلق
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.