گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در آینهٔ وجود مطلق

خود بینم و خودنمایم الحق

مائیم حباب و آب دریا

هم جام شراب و بحر و زورق

او معشوقست و عاشق ما

از عشق شدیم هر دو مشتق

مستیم و خراب در خرابات

ایمن ز مقیدیم و مطلق

یک جرعه ز دُرد درد ساقی

بهتر ز هزار جام رادق

ما بلبل سرخوشیم و گلشن

از نالهٔ ما گرفت رونق

هر قول که گفت نعمت الله

گفتند جهانیان که صدق