گنجور

 
۳۵۴۱

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۱

 

... و اوفتادم به یاد گلشن خویش

شده ام این سفر من از جان سیر

لیک کی گردم از صفاهان سیر ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۳۵۴۲

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۲ - شرح تفتیش کردن مأمورین دولت در راه

 

... لب چو از قند یار بوسه گشاد

تلخی این سفر برفت از یاد

پس چندی از انحصارکسی ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۳۵۴۳

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۴ - گفتار نهم در تغییر اوضاع

 

کار کشور گرفت لون دگر

شه به ترکیه بست رخت سفر

از میان رفته اسعد و تیمور ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۳۵۴۴

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۸ - فرار آیرم از ایران

 

میر لشگر ز من مکدر گشت

تاکه شاهنشه از سفر برگشت

چون درآمد شه از سفربه حضر

میرلشگر ببست بار سفر

پسری نوجوان و رعنا داشت ...

ملک‌الشعرا بهار
 
۳۵۴۵

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

... با اهل وفا از چه دگر جور و جفا داشت

از کوی تو آن روز که دل بار سفر بست

در هر قدمی دیده حسرت بقفا داشت ...

فرخی یزدی
 
۳۵۴۶

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

... چون مرغ بی پری که به کنج قفس بماند

در انتظار یار سفر کرده سال هاست

چشمم به راه و گوش به بانگ جرس بماند ...

فرخی یزدی
 
۳۵۴۷

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

... به دوره ترن و عصر آسمان پیمای

من از برای سفر استر و فرس دارم

هزارها دل خونین چو گل بخاک افتاد ...

فرخی یزدی
 
۳۵۴۸

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

... گر به میدان محبت هم نبردی داشتم

از رفیقان سفر ماندم عقب فرسنگها

یاد از آن روزی که پای ره نوردی داشتم ...

فرخی یزدی
 
۳۵۴۹

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۳ - فتح ماد

 

... منم با شما مهربان چون پدر

بصلح و بجنگ و براه و سفر

شما یکسره در پناه منید ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۰

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۷ - آزاد ساختن اسیران یهود

 

... دگر گفت پس کورش دادگر

کنون به ماساژت نمایم سفر

که یک زن در آنجاست فرمانروا ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۱

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۰ - گشته شدن بردیا بدست برادر خود کامبوجیه

 

... سپس جنگ مصر آمدش در نظر

بخود گفت گر من روم در سفر

شود بردیا شاه بر جای من ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۲

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۲ - اردو کشی به جنوب مصر

 

... همی پور شاهست و خود پادشاهست

سفر بوده امروز باز آمده است

همی تخت را بر فراز آمده است ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۳

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۴ - پادشاهی داریوش کبیر

 

... بسی کاخهایی که بنیاد کرد

امیران او فاتح ازهر سفر

همی باز گشتند خود باظفر ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۴

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۶ - کندن ترعه بفرمان داریوش

 

... که دشمن نسازد دگر خودسری

چو این کرده شد ساز و برگ سفر

تهیه نمودند و شد رهسپر

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۵

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۸ - فتح تراکیه

 

... همه اسبها شیهه ها از جگر

همی بر کشیدند و رو بر سفر

چنان ناخن و سم زمین کوفتند ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۶

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان

 

... سحر گه که از خواب برخاستند

لباس سفر جمله آراستند

بدرگاه سردار کل با درود ...

... بگفتا بامید یزدان پاک

ز دشمن مرا زین سفر نیست باک

همه افسران و سران سپاه ...

... همه شاد گشتند از این خبر

مهیا نمودند کار سفر

بسی هدیه از بهر شاه جهان ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۷

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۰ - عاشق شدن دختر داریوش بر مردونیه، سردار جوان ایرانی

 

... چه داند چه آید همی بر سرش

چو دیروز ما آمدیم از سفر

برفتیم درگاه بسته کمر ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۸

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۲ - اردو کشی داریوش به هندوستان

 

... دلیران سر از خواب برداشتند

که رخت سفر را به بر داشتند

سواران بدرگاه شاه آمدند ...

... بدید این همه افسر نامدار

مسلح همه با لباس سفر

ابا تیغ و کوپال و گرز و سپر ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۵۹

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار

 

... جوان سخن گوی دستور من

لباس سفر باز کردی ببر

کجا عزم کردی تو جان پسر ...

... که امسال گفتم همی با پدر

سوی پارس خواهم نمایم سفر

شنیدم باقبال شه داریوش ...

... مرا میل گشته است جان پدر

که امسال در پارس سازم سفر

بفرمود رو دخترم شاد باش ...

... بفرمود پس چند روزی دگر

برایش ببندید ساز سفر

ورا با جلال و اساس تمام ...

... همه لشگر از خواب بیدار شد

لباس سفر جمله کرده به بر

بر اسبان پریدند چون شیر نر ...

... از آن روی چون آن ماه مهر نکو

پدر بر سفر دید آورده رو

نمودند تزیین همه شهرو کاخ ...

... برم هرچه دارم از این جا اساس

بزودی به بستند بار سفر

سوی پارس گشتیم ما رهسپر ...

... شمارا گوماتا برانده ز در

گرفتست اسباب و ساز سفر

چو بشنید مبهوت شد زین خبر ...

... چو شب گشت تاریک این بیکسان

لباس سفر همچو گردنکشان

بپوشند و آیند بی قیل و قال ...

... خشایار بوسید دست پدر

پدر گفت خوش آمدی از سفر

بسی شاد گشتیم از روی تو ...

افسرالملوک عاملی
 
۳۵۶۰

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در تهنیت عید مولود مسعود حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله

 

... بس کاهن و ساحر که از این مرحله بستند

بار سفر خویش بسوی سقر امروز

خواهد صله بسیار صغیر از شه لولاک ...

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۱۷۶
۱۷۷
۱۷۸
۱۷۹
۱۸۰