بسوی سکاها بشد لشکرش
کز آن قوم قدری گران بُد سرش
باطراف قفقار و بحر سیاه
که مسکن همی داشتند آن سپاه
چو دیدند خود شاه آید بجنگ
زمانی نکردند پیشش درنگ
همه پشت بر شاه و روشان بکوه
پناهده بر غار هر یک گروه
شهنشه بر ایشان نیاورد خشم
بفرمود ز ایشان بپوشید چشم
که ایشان پراکنده در کوه و سنگ
نه شهر و نه خانه نه جای درنگ
از آنجا بایران نهادند روی
ابا فتح و فیروزی و رنگ و بوی
چو یک چند روزی فراغت نمود
بگفتا نزیبد که بیکار بود
بفرمود باید که هشت ده هزار
سوار دلیر از پس کار زار
مقاپیش باشد سپهدارشان
به نیکی گراید بهر کارشان
تراکیه باید مسخر کنند
بمقدونیه پس سپه برکشند
به فرمان آن شاه والاگهر
سپه را بدیدند سان سر بسر
تو گوئی که دریا بموج آمده است
که لشکر همی فوج فوج آمده است
همان پرچم پارس در پیش رو
چنان میکشیدند با های و هو
زبس بوق و هم کوس و هم کرنا
فلک خود همی کرده گم دست و پا
شهنشه سپهدار را پیش خواند
سخن های شایسته با او براند
بفرمود ای افسر نامدار
بسوی تراکیه شو رهسپار
ببر تو بهمراه هشت ده هزار
براه تراکیه با اقتدار
ز زر و ز سیم و کلاه و کمر
ز تیغ و ز کوپال و گرز و سپر
هم آذوقه و هم ذخیره ببر
علوفه بر اسبان همه سر بسر
گرسنه نباید شود لشگرت
نباید بسختی روند از برت
همی مهربان باش تو با سپاه
نیارند از تو بدشمن پناه
تو خود پیش رو باش و ننمای باک
دل خویش برنه به یزدان پاک
اگر چیره گشتی بهر کشوری
بهر نامداری و هر افسری
میازار زنها و اطفال را
همان پیر مردان بیحال را
ببخشای بر جان زار و فقیر
مرنجان دل زیر دست و اسیر
مکُش شاه و آور تو در نزد من
بگویم باو من به نیکی سخن
عدالت کن و داد را پیشه کن
همی از خداوند اندیشه کن
تو مردونیه همره خود ببر
جوان دلیر است و هم با هنر
نما افسر او را تو بر ده هزار
چو او نام جویست در کارزار
مقاپیش گفتا که فرمان برم
تو شاهنشهی من یکی کهترم
زمین بوسه کرد و روان شد براه
سوی منزل خویش شد شامگاه



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در سحرگاه، صدای خروس ها و آواز پرندگان به گوش میرسد و زمین از نور خسرو خاوران روشن میشود. در این جو شاداب، سردار کل از خواب بیدار میشود و بر خوردن نوشیدنی و عطر گل نظم میبخشد. سپس به جمعآوری امیران لشکر میپردازد و دستور حرکت به آنها میدهد. لشکر با هیجان و شور به سمت دشمن پیش میرود و نبردی سخت شکل میگیرد که در نهایت به شکست دشمن میانجامد.
پس از نبرد، سپهدار ایران فرمان میدهد که به شهر حمله نکنند بلکه به نشانه صلح پرچم صلح را برافراشته و دروازهها را بگشایند. لشکر ایران به کاخ شاهی میرود و با احترام بر دشمن پیروز میشود. دیشب زادگان داریوش نیز به سپهدار ایرانی تبریک میگویند و تصمیم میگیرند که به او وفادار باشند. در انتها، هدایا و هدایای باارزش به شاه ارسال میشود و شادی و خوشحالی در دو کشور برقرار میشود.
هوش مصنوعی: لشکر او به سمت سکاها رفت، زیرا این قوم از قدرت و عظمت زیادی برخوردار بودند.
هوش مصنوعی: در اطراف قفقاز و دریای سیاه، جایی که آن نیروها سکونت داشتند.
هوش مصنوعی: وقتی که مردم دیدند شاه به میدان جنگ میآید، لحظهای درنگ نکردند و به او نزدیک شدند.
هوش مصنوعی: همه به سوی کوهها پناه بردند و هر گروهی در غاری مخفی شدند تا از شاه و جوانان او دور بمانند.
هوش مصنوعی: شاه دستور داد تا از خشم او دور بمانند و چشمان خود را از دیدنشان ببندند.
هوش مصنوعی: افرادی که در کوهها و میان سنگها زندگی میکنند، نه شهری دارند، نه خانهای و نه جایی برای آرامش و توقف.
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی ایران حرکت کردند، با چهرهای پر از پیروزی و خوشبویی.
هوش مصنوعی: بعد از مدتی که استراحت کرد، گفت که بیکاری شایسته نیست.
هوش مصنوعی: فرمان داد که باید هشت تا ده هزار سوار شجاع آماده شوند تا برای نبرد آماده باشند.
هوش مصنوعی: مقدمهای از فرماندهانشان به خوبی به هر کاری تمایل پیدا میکند.
هوش مصنوعی: چرا باید تو را در مقدونیه سرگرم کنند؟ پس باید سپاه را به میدان بیاورند.
هوش مصنوعی: به دستور آن شاه بزرگ و فرهیخته، سپاه را به صورت کامل و یکپارچه آماده کردند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دریا به شدت به موج آمده است، مانند اینکه گروههای لشکری یکی پس از دیگری در حال آمدن هستند.
هوش مصنوعی: پرچم پارس در مقابل ما به زیبایی و با هیاهوی فراوان در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: به اندازهای صدا و سر و صدا در آسمان زیاد است که گویا خود آسمان نیز در گمشدن و سردرگمی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: شاه بزرگ فرمانده را نزد خود خواست و با او درباره امور شایسته و مناسب صحبت کرد.
هوش مصنوعی: فرمان داد ای فرمانده مشهور، به سوی سرزمین تراکیه بروید.
هوش مصنوعی: شما با قدرت و توانایی، در کنار هشت تا ده هزار نفر به سمت سرزمین تراکیه حرکت میکنید.
هوش مصنوعی: از طلا و نقره، کلاه و کمربند، از شمشیر و کلاهی که به سر دارم و نیزه و سپر.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که برای دمان نیاز داریم را آماده کن و علوفه را هم برای اسبان ببر.
هوش مصنوعی: نباید این لشکر گرسنه باشد و نباید با سختی و مشقت از کنار تو عبور کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با دیگران با محبت و دوستی رفتار کن، زیرا در سایه این محبت، دشمنان نمیتوانند به تو آسیب برسانند یا پناه ببرند. محبت و دوستی میتواند سپری در برابر مشکلات و دشمنیها باشد.
هوش مصنوعی: خودت جلو برو و نگذار دل تنگ خود را به دیگران نشان دهی، بلکه به خداوند پاک اعتماد کن.
هوش مصنوعی: اگر در هر سرزمین و نزد هر شخصیت بافره ای مقام و موقعیتی به دست آوردی،
هوش مصنوعی: زنها و کودکها را آزار نده، همانطور که مردان پیر و ناتوان را.
هوش مصنوعی: لطفاً به حال کسی که بسیار ضعیف و نیازمند است رحم کن و دلش را نرنجان، چون او در وضعیتی دشوار و تحت فشار قرار دارد.
هوش مصنوعی: نیاکان خود را سرزنش نکن و در حضور من از آنها یاد کن، تا من نیز به نیکی درباره آنها سخن بگویم.
هوش مصنوعی: به انصاف رفتار کن و همواره به حقوق دیگران توجه داشته باش. همچنین در کارهای خود به یاد خداوند باش و به او بیندیش.
هوش مصنوعی: تو مردی هستی که باید جوانی دلیر و هنرمند را همراه خود داشته باشی.
هوش مصنوعی: او را مانند افسر در میدان نبرد بخوان، زیرا که نام او در نبردها به اندازه ده هزار مرد میارزد.
هوش مصنوعی: من به تو میگویم که تو شاه و فرمانروایی، اما من فقط یک فرد عادی و بیپایه هستم.
هوش مصنوعی: زمین، با عشق و احترام، بوسهای بر خویش نهاد و جانش را به سوی خانهاش روانه کرد، در حالی که شب فرامیرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.