گنجور

 
۳۵۲۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۷

 

... سرگرم رقص گشت و مباد آفتی رسد

از موج پیچ و تاب به آن نازنین کمر

مردان برای متقیان عین راحت است ...

جویای تبریزی
 
۳۵۲۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۸

 

... در رم و آرامی ای دل دایم از یاس و امید

موج بحر اضطراب و کوه تمکینی هنوز

در هوای دیدنت هر دم به راهی می دویم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۲۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰

 

... می کند با عشق دل زورآزماییها هنوز

می رود دست و بغل چون موج با دریا هنوز

ضعف پیری شوق عشق و عاشقی از دل نبرد ...

جویای تبریزی
 
۳۵۲۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۲

 

به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش

چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش

نبیند در لحد هم کشته مژگانش آسایش ...

جویای تبریزی
 
۳۵۲۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۹

 

... چشم اگر پوشی رود در خلوت آرام دل

موج چون ماند از تپیدن می شود دریا خموش

کی تواند مظهر درد تو شد هر سینه ای ...

جویای تبریزی
 
۳۵۲۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۰

 

... گشود آخر به زور شوخی آن قفل معما را

سخن موج تپش زد بسکه در لبهای خاموشش

همآغوش تو یکبار آنکه شد چون چشم قربانی ...

... تکلف بر طرف سرچشمه حیوان به جوش آمد

چو گشتند از تکلم موجزن لبهای می نوشش

شبیه مجلس تصویر باشد بزم او امشب ...

جویای تبریزی
 
۳۵۲۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۸

 

... ایدل غم زمانه نمی گویمت مخور

پیوسته زیر سیلی موج شراب باش

خون نیازت از سر مژگان به ناز ریز ...

جویای تبریزی
 
۳۵۲۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۷

 

... هر چند خموش آمده فریاد کند مشک

از نسبت آن جعد سیه موج هوا را

آشفته تر از زلف پریزاد کند مشک ...

جویای تبریزی
 
۳۵۲۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۱

 

نه همین چون نی گلو بی دور ساغر بود خشک

موج خونم در سراپا همچو جوهر بود خشک

گرچه سر تا پا تنم در بزم حیرت بود چشم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۳۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

 

... زنجیر ساز آمده از پیچ و تاب دل

چشمم ز جوش اشک شود بحر موج خیز

در سینه دور ازو چو کند اضطراب دل ...

... تا خورده از طرات حسن تو آب دل

در چار موجه کشتی تن از عناصر است

دارد عبث ملاحظه از انقلاب دل ...

جویای تبریزی
 
۳۵۳۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۴

 

بیند چو خرامیدن رنگین ترا گل

روبد ره جولان تو با موج صفا گل

لخت جگر آویخته در دامن آهم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۳۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۶

 

... چون غنچه طفلی هر طرف جزو گلستان در بغل

سیلاب اشکم را بود در موج خیز هجر او

هر قطره طوفان در گره هر موج عمان در بغل

دایم ز بیم خوی او در راه جست وجوی او ...

جویای تبریزی
 
۳۵۳۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۴

 

... بر خاک چو درد ته ساغر بفشانیم

از موج سرشکی که نهان در جگر ماست

بر زخم دل غم زده نشتر بفشانیم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۳۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۱

 

... بسکه در سیر چمن خون گریم از یاد قدی

سرو را چون موج صهبا ریشه رنگین می کنم

خاطرم را یاد رخسارت چمن پیرا بس است ...

جویای تبریزی
 
۳۵۳۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۲

 

... مرا یاد بناگوشی چنین در تاب و تب دارد

کمند صید دل گردیده جویا موج مهتابم

جویای تبریزی
 
۳۵۳۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۵

 

... بسکه در بزمش زحیرت خشک برجا مانده است

موج صهبا چون رگ سنگ است در پیمانه ام

روزی هر کس بود در خورد استعداد او ...

جویای تبریزی
 
۳۵۳۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۹

 

نخست از پهلوی خود دید آفت ها دل تنگم

شکست از موج خارا خورد این آیینه در سنگم

بیاد چشم مستی دارد از بس عشق دلتنگم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۳۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۴

 

... دمی با روشنی در دیده خونبار نگذارم

ز موج خون کنم صیقل دل غمدیده خود را

من این آیینه را در کلفت زنگار نگذارم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۳۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۵

 

دهد دل را به سیلاب فنا سیرابی اشکم

خورد مژگان به هم چون موج از بی تابی اشکم

به بال موج از سرچشمه چشمم کند پرواز

چو طبل از دل تپیدنها خورد مرغابی اشکم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۴۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۸

 

... نهان در زنگ کلفت تا به کی باشد دلم زاهد‏

من این آیینه را از موج روشنگری دیدم

به روی آتش دل همچو مویی جسم زارم را ...

جویای تبریزی
 
 
۱
۱۷۵
۱۷۶
۱۷۷
۱۷۸
۱۷۹
۲۶۳