گنجور

 
۳۴۸۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۵

 

شد در آگاهی یکی صد زو دل دانا چو موج

محشر خورشید می گردد زند دریا چو موج

نیست مانند صدف دل بستگی با گوهرم

می زنم بر بحر پشت پای استغنا چو موج

هست سیماب دلم را زندگی در اضطراب

دارد از فیض تپیدن خویش را بر پا چو موج

می دهی جان خودنمایی را زبالای لباس

جلوه ات رنگین بود از پهلوی خارا چو موج

شهرت بی صبریت در عشق عالمگیر شد

از تپیدن طبل بی تابی زدی جویا چو موج

جویای تبریزی
 
۳۴۸۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

... کوه و صحرا برد امروز به دامان گل سرخ

باغ را موج صفا از سر دیوار گذشت

کرده تا در چمن نامیه طوفان گل سرخ ...

جویای تبریزی
 
۳۴۸۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

... می آید از طپیدنش آواز پای او

در موج اضطراب دلم آرمیده بود

بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد ...

جویای تبریزی
 
۳۴۸۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

هر موج خون به سینه مرا تیغ کین زند

آن تندخو ز ناز چو چین بر جبین زند

دور از تو ذره من دشمن همند

هر موج خون به شمع دلم آستین زند

ممنون نیم زگریه که شبهای هجر او ...

جویای تبریزی
 
۳۴۸۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴

 

... چشم لیلی از نگه سازی حباب باده را

عکس لعلین موج صهبا را لب شیرین کند

هر سحرگه کز صفا عالم شود آیینه دار

چون رگ گل عکس می موج هوا رنگین کند

بی بهار جلوه اش جویا فضای دشت را ...

جویای تبریزی
 
۳۴۸۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

... غمت تنها نه از می می کند خون در دل مینا

که ساغر را به چشم از موج صهبا خار و خس ریزد

گرفتارم به بی رحمی که مانند جرس جویا ...

جویای تبریزی
 
۳۴۸۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹

 

... شیشه ام گرم شکستن در نهاد سنگ بود

موج می بی او نمود چنگل شهباز داشت

دل طپیدن بال پرواز تذرو رنگ بود ...

جویای تبریزی
 
۳۴۸۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۱

 

به چشمم بی رخت مینا دل افسرده را ماند

قدح از موج صهبا بزم بر هم خورده را ماند

نهانم همچو بوی غنچه در آغوش دلتنگی ...

... که از هر بخیه دندان بر جگر افشرده را ماند

قدح از جوش موج باده در چشم سیه مستان

بعینه دیده مژگان بهم آورده را ماند ...

جویای تبریزی
 
۳۴۸۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹

 

... جان آزاد آخر از قید بدن گردد رها

تا کی از موج نفس پابند زنجیرش کنند

راز پنهانی که در صد پرده کتمان غنود ...

جویای تبریزی
 
۳۴۹۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۰

 

... صید دل شکر که منت کش صیاد نشد

موج خوناب جگر خنجر فولادم بود

لب فرو بستنش امروز ز اندیشه غیر ...

جویای تبریزی
 
۳۴۹۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۱

 

... در هوای گرم سیر عشق آسایش مجوی

موج بحر از تشنگی اینجا چو ماهی می تپد

در حریم رحمتش غیر از گنه را بار نیست ...

جویای تبریزی
 
۳۴۹۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳

 

... زینت تن باعث نقص هنر کی می شود

جوهر آیینه از موج صفا زایل نشد

هر قدر تخم هوس کشتیم غم آورد بار ...

جویای تبریزی
 
۳۴۹۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۲

 

زاضطراب چو موج سراب آب نخورد

دلی که در غم زلف تو پیچ و تاب نخورد ...

جویای تبریزی
 
۳۴۹۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴

 

شعله رخسار او تا شمع بزم باده بود

موج می پروانه آتش به جان افتاده بود

پیش از آن ساعت که آمد سر و شوخش در خرام ...

جویای تبریزی
 
۳۴۹۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷

 

... آه آشفته من سایه سنبل باشد

هر که در بحر تمنای تو افتد چون موج

دست و پا بازند اگر کوه تحمل باشد ...

جویای تبریزی
 
۳۴۹۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰

 

... جز هوایش در سر شوریده ام سامان مباد

بعد ازین جویا دلت در موج خیز اضطراب

از فراق کامران بیگ و ملک سلطان مباد

جویای تبریزی
 
۳۴۹۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲

 

... ترسم از رخسارش آب و رنگ ریزد بر کنار

حسن سرشارش ز بس موج طراوت می زند

کام بر می دارد از کیفیت صاف طهور ...

جویای تبریزی
 
۳۴۹۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۳

 

ترک دنیا باعث نیکویی حال تو شد

همچو موج افشاندن دستی پر و بال تو شد

ریخت گرد خط به گرد عارضت زان کز حیا ...

جویای تبریزی
 
۳۴۹۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵

 

... رباید بیشتر دل را چو گردد حسن کامل تر

به پیچ و تاب خط رخسار او موج صفا دارد

به هر مویش دو عالم می دهم بیعانه خوش باشد ...

... ز درد می خمیر دل بود صهباپرستان را

بلی آیینه ما جوهر از موج صبا دارد

ببین در صنعت نیرنگ سازی دست قدرت را ...

جویای تبریزی
 
۳۵۰۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

... مرا در شیشه دل باده راز است می لرزم

که اینجا آمد و رفت نفس موج خطر باشد

مزن لاف محبت گر نداری همت شیران ...

جویای تبریزی
 
 
۱
۱۷۳
۱۷۴
۱۷۵
۱۷۶
۱۷۷
۲۶۳