گنجور

 
جویای تبریزی

هر موج خون به سینه مرا تیغ کین زند

آن تندخو ز ناز چو چین بر جبین زند

دور از تو ذرهٔ من دشمن همند

هر موج خون به شمع دلم آستین زند

ممنون نیم زگریه که شبهای هجر او

آبی بر آتش دل اندوهگین زند

چشم سفید من چو کف از سر بدر رود

اشکم چو جوش در جگر آتشین زند

جویا چرا به روی نکو زاهدان بداند

آدم بود که طعن رخ گندمین زند

 
 
 
کمال خجندی

با عارض تو زلف دم از نقشه چین زند

بر آب حد کیست که نقشی چنین زند

باید چو ساعد توز سیمش به آستین

هر کس که دست در تو چو آن آستین زند

رضوان ز شوق آنکه چو طوبی کنی خرام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
کلیم

گردون بشیشه تهیم سنگ کین زند

طالع بشمع کشته من آستین زند

مقبول روزگار نگشتیم و ایمنیم

ما را که برنداشته چون بر زمین زند

چاک دلم نه بخیه مرهم کند قبول

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه