دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود
با چاک پیرهن گل صبحم دمیده بود
می آید از طپیدنش آواز پای او
در موج اضطراب دلم آرمیده بود
بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد
گلهای لخت دل که به دامان دیده بود
تا انتهای وادی وحشت رسیده است
چشمت که از سیاهی مژگان رمیده بود
دور از غبار کوی تو جویا ز جوش درد
چون برگ گل به خون دل طپیده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی عاطفی و درونی شاعر میپردازد. شاعر از احساسی عمیق و دلشکستگی خود سخن میگوید و به تشبیهاتی زیبا و دلنشین متوسل میشود. او از عشق و امیدی که در دلش وجود دارد، اشاره کرده و به صورت نمادین از غنچه و گل استفاده میکند. مضامین اضطراب و انتظار در شعر مشهود است و علاقه و درد شدیدی را که در اثر دوری از معشوق تجربه میکند، بیان میکند. در نهایت، شاعر به عمق حسرت و جستجو برای عشق در این وادی پر از وحشت و سیاهی میرسد.
هوش مصنوعی: دل از ابتدا مانند غنچهای بود که به خاطر عشق و زیبایی، خود را آشکار کرده و با شوقی بیپایان چاکی در لباس صبح کرده بود.
هوش مصنوعی: صداى پاى او از تپش قلبش به گوش مىرسد و دل من که در هفت موج اضطراب غرق شده بود، آرامش پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی معشوق و احساسی عمیق اشاره دارد. شاعر از قامت بلند و زیبای محبوب یاد میکند که مانند نخل بلند است و از آن بالا، زیباییهای خود را به دنیا هدیه میکند. گلهای لخت دل نیز به حالتی از عشق و زیبایی اشاره دارند که در دل شاعر شکل گرفته و او آنها را به تصویر میکشد. این احساسات عمیق و زیبای عاشقانه در این تصویرها به وضوح قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: چشمانت به انتهای دنیای ترس و ناامیدی رسیدهاند، در حالی که تاریکی مژگان تو را فراری میداد.
هوش مصنوعی: دور از آلودگی و آشفتگی مسیر تو، به دنبال راحتی و آرامش هستم. درد من چون گل برگهای لطیف، در دل خونین و پرفشاری میتپد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز وداع گریه نه در حد دیده بود
توفان اشک تا به گریبان رسیده بود
نزدیک بود کز غم من ناله برکشد
از دور هر که نالهٔ زارم شنیده بود
دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟
[...]
باز آمد آن نگار که از ما بریده بود
و ز هجر او قرار ز دلها رمیده بود
بر صورتیکه دیده رضوان بباغ خلد
حوری نظیر آن بت زیبا ندیده بود
زنجیر عنبرین ز سر زلف ساخته
[...]
زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود
نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود
از سایه پر مگس آزرده شد رخت
بهر شکر مگر سوی آن لب پریده بود
رخسار زرد عاشق آن رخ به زر خرید
[...]
دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود
صید کمند ما شده آیا چه دیده بود
در جویبار دیده ی عشاق جلوه داشت
سروی که سر ز چشمه ی حیوان کشیده بود
بر برگ گل دمیده فسون سبزه ی خطش
[...]
آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود
خوناب این کباب بر آتش چکیده بود
در گلستان بیاد دهان تو غنچه را
امسال باغبان همه نشکفته چیده بود
همچون چراغ روز براه تو سوختیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.