گنجور

 
۳۲۰۱

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۸ - دیدن مادر مجنون را

 

... گه آبله سود و گه ورم بست

گه شست سر پر از غبارش

گه کند ز پای خسته خارش ...

... از قالب این قفس رهانم

در دام کشی مرا دگر بار

تا در دو قفس شوم گرفتار ...

نظامی
 
۳۲۰۲

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی

 

... نایی تو از این بهانه بیرون

جانی به هزار بار نامه

معزول کنش ز کار نامه ...

نظامی
 
۳۲۰۳

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز

 

... زین در آیند و ز ان دگر گذرند

روزن بی غبار و در بی دود

کس نبیند در آفتاب چه سود ...

... شحنه باید که دزد در راه است

خواجه چین که نافه بار کند

مشک را ز انگژه حصار کند ...

... از زمین خورد او شکم واری ست

با همه خورد و برد ازین انبار

کم نیاید جوی به آخر کار ...

... آنچنان زی که گر رسد خاری

نخوری طعن دشمنان باری

این نگوید سر آمد آفاتش ...

... آسمان را ز ریسمان نشناخت

پر کتان و قصب شد انبار ش

زر به صندوق و خز به خروار ش ...

... تا تو مانی و یک ستور تهی

چون ز بار جهان نداری جو

در جهان هرکجا که خواهی رو ...

... روز باشد که صد شکوفه پاک

از غبار حسد فتد بر خاک

من که چون گل سلاح ریخته ام ...

نظامی
 
۳۲۰۴

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد

 

... راه سنگ است و سنگ مغناطیس

بار چندان بر این ستور آویز

که نماند بر این گریوه تیز ...

... گردنی دارم از رسن رسته

مکنم زیر بار خس خسته

من که قانع شدم به دانه خویش ...

نظامی
 
۳۲۰۵

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۹ - صفت سمنار و ساختن قصر خورنق

 

... که به یک نیمه زان نداشت امید

از شتر بارهای پر زر خشک

وز گرانمایه های گوهر و مشک ...

... ایمن آن شد که دید از دورش

و آتش او گلی است گوهر بار

در برابر گل است و در بر خار ...

... وانکه پیچد در او به صد یاری

بیخ و بارش کند به صد خوار ی

گفت اگر مانمش به زور و به زر ...

نظامی
 
۳۲۰۶

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۲ - کشتن بهرام اژدها را و گنج یافتن

 

... که آورد سر برون ز دود آهنگ

چون درختی در او نه بار و نه برگ

مالک دوزخ و میانجی مرگ ...

... آمد از دور و در خزید به غار

شه دگرباره در گرفتن گور

شد در آن غار تنگنای به زور ...

... راه در گنجدان غار کنند

گنج بیرون برند و بار کنند

سیصد اشتر ز بختیان جوان ...

... گنج پرداز شد به نوش و به ناز

ده شتر بار از آن به حضرت شاه

ارمغانی روانه کرد به راه ...

نظامی
 
۳۲۰۷

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۴ - آگاهی بهرام از وفات پدر

 

... که آسمان دور خویش برد به سر

دوری از سر نمود دیگر بار

بر خلاف گذشته آمد کار ...

نظامی
 
۳۲۰۸

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۵ - لشگر کشیدن بهرام به ایران

 

... تخت گیرد کلاه بستاند

بنشیند غبار بنشاند

نامدار ان و موبد ان سپاه ...

... حاجبان دل به کارشان دادند

بار جستند و بارشان دادند

داد بهرام شاه دستوری ...

نظامی
 
۳۲۰۹

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۷ - پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

 

... اژدها یی رسید بر در غار

وآنگه از عنکبوت خواهد بار

مور کی جنس جبرییل بود ...

نظامی
 
۳۲۱۰

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر

 

... سخته از خاک تا به کیوان گنج

چون بدین طالع مبارک فال

رفت بر تخت شاه خوب خصال ...

... آب در جوی ها فزاینده

میوه ها بر درخت بار گرفت

سکه ها بر درم قرار گرفت ...

... دید کاین خیل خانه خاکی

نارد الا غبار غمناکی

خویشتن را به عشوه گش می داشت ...

... عاشقان مونسان خاصه او

کار و باری بر آسمان او را

زیر فرمان همه جهان او را ...

... شاه چون دید قدر دانه بلند

در انبار برگشاد ز بند

سوی هر شهر نامه ای فرمود ...

... تا امینان شهر جمع آیند

در انبار بسته بگشایند

با توانگر به نرخ در سازند

بی درم را دهند و بنوازند

و آنچه ز انبار خانه ماند باز

پیش مرغان نهند وقت نیاز ...

... کس نمیرد زهی جوانمردی

آنچه از دانه بود در بارش

هر کسی می کشید از انبارش

اشترانش ز مرز بیگانه ...

... درع آهن درید و زرکش دوخت

خلق یکبارگی سلاح نهاد

همه را تیغ و تیر رفت از یاد ...

نظامی
 
۳۲۱۱

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۰ - داستان بهرام با کنیزک خویش

 

... گفت رو کار این کنیز بساز

فتنه بارگاه دولت ماست

فتنه کشتن ز روی عقل روا ست ...

... بردی از زیر خانه بر بامش

هیچ رنجش نیامدی ز آن بار

زآنکه خو کرده بود با آن کار ...

نظامی
 
۳۲۱۲

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۱ - بردن سرهنگ بهرام‌گور را به مهمانی

 

... بر وفای تو چند چیز گواست

مهرهایی چنان به اول بار

عذرهایی چنین به آخر کار ...

نظامی
 
۳۲۱۳

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر

 

روزی از طالع مبارک بخت

رفت بهرام گور بر سر تخت ...

... تیغم از جوی خون نباشد دور

برق وار م به وقت بارش میغ

به یکی دست می به دیگر تیغ ...

... اژدها گرچه خسبد اندر غار

شیر نر بر درش نیابد بار

شه چو این داستان خوش بر گفت ...

... سبز باد از سر تو افسر تو

ما که مولای بارگاه توایم

سرور از سایه کلاه توایم ...

نظامی
 
۳۲۱۴

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول

 

... آنچنان کردمش به دادن گنج

کامد از بار آن خزانه به رنج

برد روزی مرا به خانه خویش ...

... نرسیدم به حق گزاری تو

دادی ام نعمتی دگرباره

جای شرم است چون کنم چاره ...

... روضه ای دیدم آسمان زمیش

نارسیده غبار آدمیش

صدهزاران گل شکفته درو ...

... زهره صبح چون شکوفه شکافت

بادی آمد ز ره فشاند غبار

بادی آسوده تر ز باد بهار ...

... بوسه بستان که یار ناز کش ست

چونکه بر گنج بوسه بارم داد

من یکی خواستم هزارم داد ...

... بنده زلف و هندوی خالش

تا رسیدم به بارگاهی چست

در نشد تا مرا نبرد نخست

چون در آن قصر تنگ بار شدیم

چون بم و زیر سازگار شدیم ...

... رغبتم تازه شد به بوس و شراب

چون دگرباره ترک دلکش من

در جگر دید جوش آتش من ...

... خوشدل آن شد که باشدش یاری

گر بود کاچکی چنان باری

رفتم آن شب چنانکه عادت بود ...

... درفشان گشت کامهای صدف

من دگرباره گشته واله و مست

زلف او چون رسن گرفته به دست ...

... کار خود کن که من به کار توام

کار ازین صعب تر که بار افتاد

وارهان وارهان که کار افتاد ...

... تاجداران کشند و سلطانان

چون شکیبم نماند دیگربار

گفت چونین کنم تو دست بدار ...

... گفتم ای سخت کرده کار مرا

برده یکبارگی قرار مرا

صدهزار آدمی در این غم مرد ...

نظامی
 
۳۲۱۵

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم

 

... تیر بر چشمه نشانه نرفت

همچنان زیر بار دلتنگی

می برید آن گریوه سنگی ...

... زیر زین تو زود گردد رام

کره رام کرده را دو سه بار

پیش او زین کن و به رفق بخار ...

... کشتنم را چه در خورد ماری

گر کشی هم به تیغ خود باری

به چنین ره که رهنمون بودت ...

نظامی
 
۳۲۱۶

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سه‌شنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم

 

... درکشیده نقاب زلف به روی

سرکشیده ز بارنامه شوی

آنکه در دور خویش طاق بود ...

... آن بصورت زن و به معنی مرد

چون شکیبنده شد در آن باره

دل ز مردم برید یکباره

کرد در راه آن حصار بلند ...

... ماه عمرش نهان شدی در میغ

در آن باره کاسمانی بود

چون در آسمان نهانی بود ...

... پای در نه سخن مگوی از دور

بر چنین قلعه مرد یابد بار

نیست نامرد را درین دز کار ...

... ره سوی شهر زیر پای آرد

تا من آیم به بارگاه پدر

پرسم از وی حدیث های هنر ...

... مار در حلقه خار در دیباست

این همه سر بریده شد باری

هیچ کس را به سر نشد کاری ...

... دهلی را کشید زیر دوال

وان صدا را به گرد بارو جست

کند چون جای کنده بود درست ...

... صابری کن دو روز اگر بتوان

تا من آیم به بارگاه پدر

آزمایش کنم ترا به هنر ...

... وین سر ما رهاند و مردی کرد

وز دگر سو عروس زیباروی

شادمان شد به خواستاری شوی ...

... تا بدانجا که آن ملک زاده

بود یکباره دل بدو داده

وانکه آمد چو کوه پای فشرد ...

... خوان زرین نهاده شد در کاخ

تنگ شد بارگه ز برگ فراخ

از بسی آرزو که بر خوان بود ...

... چون کم و بیش دیدشان به عیار

هم برآن سنگ سودشان چو غبار

قبضه واری شکر بران افزود ...

... وآنچه زو مانده بد خمیر بکرد

برکشیدش به وزن اول بار

یک سر موی کم نکرد عیار ...

نظامی
 
۳۲۱۷

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم

 

... بوستانی لطیف و شیرین کار

دوستان زو لطیف تر صد بار

تا شب آنجا نشاط می کردند ...

... هم در آن کاروانسرا ی برون

بردم آن بار مهر کرده درون

چون شنیدم که خواجه مهمان ست ...

... راه گم کرده را به من بنمای

مرد گفت ای جوان زیبارو ی

به یکی موی رستی از یک موی ...

... سو به سو می فکند و می بردش

کرد یکباره خسته و خرد ش

می دواندش ز راه سرمستی ...

... زو یکی شهر محتشم باشد

بجز اینم سرا و انبار ست

زر به خرمن گهر به خروار ست ...

... بردش از دست چپ به جانب راست

بارگاهی بدو نمود بلند

گسترش های بارگاه پرند

صفه ای تا فلک سر آورده ...

... چون ز ریحان روز تابنده

شد دگر بار هوش یابنده

دیده بگشاد دید جایی زشت ...

نظامی
 
۳۲۱۸

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم

 

... آب می داد و آتشی می خورد

خیر یکباره دل بدو بسپرد

از وی آن جان که باز یافت نبرد ...

... زیرک و خوب و مهربان و خموش

رفته گیرت به شهر خود باری

خورده از همرهی دگر خاری ...

... کرد از آن برگ ها دو انبان پر

تعبیه در میان بار شتر

آن یکی بد علاج صرع تمام ...

... خیر چون دید کان شکفته بهار

خفت و ایمن شد از نهیب غبار

شد برون زان سرای مینوفش ...

... دید داماد را چو ماه تمام

چابک و سرو قد و زیباروی

غالیه خط جوان مشگین موی ...

نظامی
 
۳۲۱۹

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم

 

... در همه باغ هیچ راه ندید

بر در خویشتن چو بار نیافت

رکن دیوار خویشتن بشکافت ...

... خندش از خنده شکر افشان تر

اوفتاده ز سرو پر بارش

نار در آب و آب در نار ش ...

... آهوان را به یوز بنمودند

آمدند از ره شکر باری

کرده زیر قصب کله داری ...

... باز جستندش از حقیقت کار

داد شرحی که گریه آرد بار

هر دو تشویر کار او خوردند ...

... در رهش حجره ای گرفته به مزد

در خزیده به جویبار ی تنگ

زیر شمشاد و سرو بید و خدنگ ...

... پرده در گشت و ساخت پرده چنگ

گفت گفتند عاشقان باری

رفت یاری به دیدن یاری ...

... پیش آن سروقد گل رخسار

تا دگر باره ترکتازی کرد

خواجه را یافت دلنوازی کرد

آمد از خواجه بار غم برداشت

خواجه کان دید خواجگی بگذاشت ...

... بر سرش بیشه در بنش غاری

خواجه به زان نیافت بارگهی

ساخت اندر میانه کارگهی ...

... روبهان پیش و گرگ در دنبال

خواجه را بارگه فتاد از پای

دید لشگرگهی و جست از جای ...

... نکند هیچکس چنین بازی

چند بار امشبش رها کردی

چند نیرنگ و کیمیا کردی ...

نظامی
 
۳۲۲۰

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۴ - اندرز گرفتن بهرام از شبان

 

... وانک آگاه تر به کار از من

پاسبان تر هزار بار از من

باز چون کردم آن شمار درست ...

... گوسفند ی قوی که سر گله بود

پایش از بار دنبه آبله بود

برد و خوردش به کمترین نفسی ...

... داد مه را ز خون خود سیری

بارگه بر سپهر زد بهرام

بار خود کرد بر خلایق عام

مهتران آمدند از پس و پیش ...

نظامی
 
 
۱
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۱۶۳
۶۵۵