گنجور

 
۳۱۶۱

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

... که ناخن گیری از مومست از آهن نمی آید

چه شد عمریست کز تحریک موج گریة خونین

محیطم شب به طوف دورة دامن نمی آید ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۶۲

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳

 

... که برون کرد سر از خاک و به حاصل نرسید

بحر عشق است و در او موج خطر بسیارست

کس درین لجه به جز موج به ساحل نرسید

موجة خون شهیدان ز سر چرخ گذشت

این قدر بود که بر دامن قاتل نرسید ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۶۳

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴

 

... گر نشنوی ز من ز حیا می توان شنید

گاهی که خنده بر لب او موج می زند

بوی شکفتگی ز هوا می توان شنید ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۶۴

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳

 

باز هر سو موج ابری جلوه گر دارد بهار

فیض عالم در نقاب مشک تر دارد بهار

قطرة ابرست و دریای طراوت موج زن

عالمی را غرقه در آب گهر دارد بهار ...

... گر شود ممنون تحریک صبا گل دور نیست

حق موج جلوه بر آب گهر دارد بهار

سرو را بر نسبت رعنا قدان می پرورد ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۶۵

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸

 

... چو شیشه خون من ار محتسب به خاک بریزد

دمی چو موج نخواهم گذشتن از سر ساغر

مرا خدای به تردامنان باده رساند ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۶۶

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴

 

... این گلاب هوش پرور از گل سودا مگیر

موج طوفان بلا راهی به ساحل می برد

گو خطر بر کشتی ما ره درین دریا مگیر ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۶۷

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲

 

... نعمت آسودگی در خلوت خاکست و بس

موج دریای فنا سیلی به گردون می زند

پیش این سیلاب عالم مشت خاشاکست و بس ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۶۸

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹

 

... جنون در لجه ای آواره دارد کشتی شوقم

که بیم صد خطر می جوشد از هر موج امیدش

من و سیر گلستانی که هنگام خزان در وی ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۶۹

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

... گرنه در آیینة روی تو بیند روی خویش

موج عنبر از سر نسرین و سنبل می گذشت

شب که نکهت بر چمن می بیخت از گیسوی خویش ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۰

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳

 

... چه پروای شکار چون منی آن چین ابرو را

پری در دام دارد موج های زلف پرچینش

چه می خواهد ز جان من سر زلف سمن سایش ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۱

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

... این طرز تازه من به جهان باب کرده ام

بی تابیم ز موج گهر آب می خورد

مشق تپیدن دل سیماب کرده ام ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۲

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۳

 

... بحر مالامال دردم و ز دل پر اضطراب

اینک از موج نفس خمیازه پرداز آمدم

آتش شوقم سپند بیقراری کرده بود ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۳

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۶

 

... از لب لعلت حدیثی بر زبان می آورم

گفتگو را غوطه در موج شرابی می دهم

پیچ و تاب عطسه در مغز جهان می افکنم ...

... می کنم آغوش مژگانی به سیل گریه باز

موج را در روی دریا اضطرابی می دهم

فتنه ای از هر طرف بیدار می گردد ز خواب ...

... این کتان را شست و شو در ماهتابی می دهم

موج معنی هر طرف فیاض می گردد روان

چون عنان گفتگو را پیچ و تابی می دهم

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۴

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

... غصه ها حل کرده و در حلق مینا کرده ایم

غیر شرح بیقراری نیست در طومار موج

ته بته این نامة سربسته را وا کرده ایم ...

... مشت خاکی بی تو در چشم تماشا کرده ایم

موج ها هر یک به رنگی کام می گیرند از او

کشتی خود را سبیل راه دریا کرده ایم ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۵

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴

 

... چون به طوفان کار ما افتد که از سستی بخت

کشتی خود را زبون موج شبنم دیده ایم

تا شراب دوستی از جام دشمن خورده ایم ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۶

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶

 

... به یاد لعل تو خونین جگر چون عنابیم

از آن چو موج نبینیم روی ساحل را

که پا شکستة دریانشین چو گردابیم ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۷

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴

 

... گرچه پنهانیم بر اغیار پیدای خودیم

ما درین دریای بی بن همچو موج افتاده ایم

گرچه زنجیریم سرتا پای بر پای خودیم ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۸

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۹

 

... امید هست که خود را ز خاک برداریم

پس از شکست به ساحل رسد سفینة موج

شکسته ایم و همان بیم صد خطر داریم ...

... پرند ناله به گل دوزی شرر داریم

شراب رنگ زند موج در پیالة گل

در آن چمن که به یادت پیاله برداریم ...

... درین بهار هوس چون نسیم لاله و گل

بدین خوشیم که بر موج خون گذر داریم

شبی به بزم گشودی تو جیب و ما از ذوق ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۷۹

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱

 

... گوهر عقلیم و در دریای نفس کافریم

شعله از خود می کشیم و موج در خود می زنیم

آتش یاقوت شادابیم و آب گوهریم ...

فیاض لاهیجی
 
۳۱۸۰

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۴

 

... گل همیشه بهارست ذوق پژمردن

چنان طراوت گل ریخت موج بر سر هم

که در هوای چمن غوطه می توان خوردن ...

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۲۶۳