بر سر شیشه نبود پنبه، که بیروی یار
چشم صراحی سفید گشت ز بس انتظار
قرب وی و بعد من چیست چو با هم شدیم
ما و سر زلف او هر دو سیه روزگار
کوی تو بگذارد و جای کند در بهشت
هر که نفهمید ننگ، هر که ندانست عار
بهر شکار دلِ کیست که با صد فریب
دام سیه کرده باز طرّة پرتاب یار؟
فصل خط یار شد نالة فیّاض کو!
مستی بلبل خوش است خاصه به وقت بهار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بهار را توصیف میکند و زیباییها و جلوههای بینظیر آن را به تصویر میکشد. بهار با بارش باران و رویش گلها، جهان را سرشار از طراوت و زندگی میکند. در این فصل، طبیعت به شکوفایی و زیبایی میرسد و عشق و شادی در دلها زنده میشود. شاعر به حسرت و شادیهایی که این فصل به همراه دارد اشاره میکند و بیان میکند که در میان زیباییهای بهار، احساساتی چون عشق و شوق نیز وجود دارد. بهار نه تنها نماد زندگی است، بلکه همزمان حسرتهای از دست رفته و اشتیاق به زندگی را نیز با خود به ارمغان میآورد. در نهایت، شاعر میگوید که در این فصل باید از زیباییها بهره برد چون فرصتها محدود هستند.
هوش مصنوعی: در کنار شیشه، پنبهای وجود نداشت، و به خاطر انتظار زیادی که داشتم، چشمهایم به مانند یک ظرف سفیدی در آمدهاند که بیروی یار است.
هوش مصنوعی: نزدیکی و دوری من از او چه معنایی دارد وقتی که ما با هم هستیم و هر دو در سایهٔ زلف سیاه او گرفتار روزهای سخت هستیم؟
هوش مصنوعی: هر کس که نتوانست قدر و منزلت تو را درک کند و در مکان تو باقی نماند، در حقیقت چیزی از دست داده و این ننگ و عار بر اوست.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دلایل و ترفندهای بسیاری وجود دارد که برای تصرف قلب کسی به کار میروند، و در این میان، فردی که با ترفندهای زیاد و به وسیله دامهای سیاه، به دنبال بهدست آوردن محبت و توجه محبوب خود است، خود را متوجه طرحی زیبا و وسوسهانگیز میکند. در واقع، این سخن به جستوجوی عشق و چالشهای آن اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت فصل بهار اشاره میکند و از شادی و سرور بلبل هنگام آوازخوانی در این فصل سخن میگوید. این لذت و شوق نشاطی خاص دارد که در این زمان خاص به او دست میدهد و به نوعی از احساسات عمیق و پرشور در این فصل صحبت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چیست ازین خوبتر، در همه آفاق کار
دوست به نزدیکِ دوست، یار به نزدیکِ یار
دوست برِ دوست رفت، یار به نزدیکِ یار
خوشتر ازین در جهان، هیچ نبودهاست کار
سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار
مرغ نهاد آشیانبر سر شاخ چنار
چون سپر خیزران بر سر مرد سوار
آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار
رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار
خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط
جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار
خاک نبینی به ره خرده نقره بساط
[...]
ای ز سپهر کمال تافته خورشید وار
گشته به تمییز و عقل نادرهٔ روزگار
از کرم شهریار کار تو همچون نگار
وز قلمت چون نگار مملکت شهریار
ای کل رواسک کند و سرسر خار
دیو با دیدار تو چو لعبت فرخار
کنگی گنده دهان و گنده ریش و کور
بد دل و بد طلعت و بد روی و بد دیدار
دیگهای مایه تو پر غدد و کرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.