جدا ز طرّة تابیدة تو میتابیم
به یاد لعل تو خونین جگر چون عنّابیم
از آن چو موج نبینیم روی ساحل را
که پا شکستة دریانشین چو گردابیم
همیشه در شب غم با خیال مهرویان
فسرده خاطر و روشن روان چو مهتابیم
ز خاک فقر و فنا سرمهای نمیبخشند
به ما که چشم سیه کردگان اسبابیم
به ما ز نشئة چشمش فسانهای گفتند
شد آفتاب قیامت بلند و در خوابیم
چگونه ره کند آرام در طبیعت ما
که در نسب ز گرو بردگانِ سیمابیم
فریب بستر راحت اثر چگونه کند
به ما که زخمِ ضرر خوردگان سنجابیم
گمان صبر و ثبات از سرشت ما دور است
که در کشاکش تخمیرِ آتش و آبیم
به راه میکده پنهان چه میروی فیّاض
فقیه مدرسه داند که ما ازین بابیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.