گنجور

 
۳۱۰۱

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - مطلع سوم

 

... آری این دولتی است سال آورد

چه عجب سال دولت آرد بار

دو فتوح است تازه در یک وقت ...

... مجلس هر دو رکن را خوانند

کعب احبار و کعبه اخبار

هر دو فتاح و رمز را مفتاح ...

... هر دو از هیبت و هبت به دو وقت

همچو گل خاضع و چو مل جبار

هر دو برجیس علم و کیوان حلم ...

... بر در پیر شاه مرو گشای

ارسلان آمد و ندادش بار

شاه سنجر شدی به هر هفته

به سلام دو کفش گر یک بار

شمس نزد اسد رود مادام ...

... صدر مشروح صدر تاج الدین

کوست صدر صدور و فخر کبار

چون خط جود خوانی از اشراف ...

... شمس ملک آمد و ظلال ملوک

عید گوهر شد و هلال تبار

امدح العید والهلال معا ...

... نتوان گفت لاحقند اغیار

که غبار براق من بر عرش

می رود وین خسان حسود غبار

این جدل نیست با نوآمدگان

که ز دیوان من خورند ادرار

بل مرا این مراست بار قدما

که مجلی منم در این مضمار ...

خاقانی
 
۳۱۰۲

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۷ - در وصف خاک مقدسی که از بالین حضرت ختمی مرتبت آورده بود

 

... بهر پیران ز افتاب و مه دو نان آورده ام

گرچه عیسی وار ازینجا بار سوزن برده ام

گنج قارون بین کز آنجا سو زیان آورده ام ...

... جز به بیاع جهان ندهم کزان جو سنگ مشک

صد شتربار تبت از بیع جان آورده ام

دل به خدمت ساده چون گور غریبان برده ام ...

... چون بهای جان صد خاقان و خان آورده ام

این همه می گویمت کورده ام باری بپرس

تا چه گنج است و چه گوهر وز چه کان آورده ام ...

خاقانی
 
۳۱۰۳

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح عصمت الدین خواهر منوچهر و شفیع آوردن برای اجازهٔ سفر

 

... افتخار دین و دنیا دیده ام

بارگاه عصمة الدین روز بار

خسروان را جان و ملجا دیده ام ...

... زنده در خواب آشکارا دیده ام

چند بارش دیده ام در خواب لیک

طلعتش این باره زیبا دیده ام

هم در این ایوان نو برتخت خویش ...

... محرم این کعبه ام تا دیده ام

گرچه اخبار زنان تاجدار

خوانده ام وندر کتب ها دیده ام ...

خاقانی
 
۳۱۰۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - در موعظه و نصیحت و تخلص به ستایش بهاء الدین سعد بن احمد

 

... به رسم طالع خود واپس است رفتارم

اگرچه زین فلک آب رنگ آتش بار

چو باد و خاک سبک سایه و گران بارم

چو باد از در هر کس نخوانده درنشوم ...

... نیم چو آب که با هر کسی درآمیزم

نیم چو ابر که بر هر خسی گهر بارم

چو طوطی ارچه همه منطقم نه غمازم ...

... اگر بدانی سیمرغ را همی مانم

که من نهانم و پیداست نام و اخبارم

بدان که نیست کفم چون دهان گل پر زر ...

... به شکر صدر زمان هر زمان به بحر سخن

صدف مثال دهان را به در بینبارم

عیار شعر من اکنون عیان تواند شد ...

... ایا غیاث ضعیفان و غیث درویشان

به باغ مدح تو بر شاخ معرفت بارم

اگر چه نام من اندر حساب الشعراست ...

... بمان به دولت جاوید تا به حرمت تو

زمانه زی حرم خرمی دهد بارم

خاقانی
 
۳۱۰۵

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - در ستایش مظفر الدین قزل ارسلان ایلدگز

 

... غم بدرقه هم عنان ببینم

هر بار نفس که برگشایم

غم تعبیه در میان ببینم ...

... تا باده به خم ستان ببینم

دل نشکنم از عتاب باری

چون بالش پرنیان ببینم ...

... در مشرق دودمان ببینم

در بارگه دوم سلیمان

سیمرغ کرم عیان ببینم ...

... کورا دل ایرمان ببینم

زین هفت رصد نیفکنم بار

کانصاف تو دیده بان ببینم ...

خاقانی
 
۳۱۰۶

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - در شکایت و عزلت و تخلص به نعت پیامبر بزرگوار

 

... مرا دل چون تنور آتشین شد

از آن طوفان همی بارم به دامن

در این پیروزه طشت از خون چشمم ...

... برای قحط سال اهل معنی

همی بارم ز خاطر سلوی و من

اگر ناهید در عشرتگه چرخ ...

... جفا بسیار کش زین سبز گلشن

به درگاه رسول الله بنه بار

که درگاه رسول اعلا و اعلن ...

خاقانی
 
۳۱۰۷

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - در موعظه و گوشه‌گیری

 

... با تاج خسروی چه کنی از گیا کلاه

با ساز باربد چه کنی پیشه شبان

کس نیست در جهان که به گوهر ز آدمی است ...

... هر جا که محرمی است خسی هم حریف اوست

آری ز گوشت گاو بود بار زعفران

با ارزن است بیضه کافور هم نشین ...

خاقانی
 
۳۱۰۸

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - مطلع سوم

 

... چون تیر و قلم نحیف و عریان

صد رزمه فضل بار بسته

یک مشتریم نه پیش دکان ...

خاقانی
 
۳۱۰۹

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۹ - در مدح ملک الوزراء زین‌الدین دستور عراق

 

... گه چو جمال یقین گه چو خیال گمان

وز بر ایوان ماه بارگهی بود خوب

ساکن آن خواجه فاضل و نیکو بیان ...

... قاسم ارزاق خلق خامه او در بنان

وز بر آن بارگاه بزم گهی بود خوش

حوروشی اندر آن غیرت حور جنان ...

... بر ظفر آموخته چون علم کاویان

لفظ گهر بار او غیرت ابر بهار

دست زر افشان او طعنه باد خزان ...

خاقانی
 
۳۱۱۰

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - در مدح ابوالمظفر شروان شاه

 

... آب ما چون نیست روشن ظلمت ما خاکیان

بارگاه شاه دنیا برنتابد بیش از این

درد سر دادیم حضرت را و حضرت روح قدس

روح قدسی دردسرها برنتابد بیش از این

کعبه را یک بار حج فرض است و حضرت کعبه وار

حج ما هر هفته عمدا برنتابد بیش از این ...

... روح ده دانست کاعضا برنتابد بیش از این

عید هر سالی دوبار آید که آفاق جهان

بستن آذین زیبا برنتابد بیش از این ...

... دیو را فردوس ماوی برنتابد بیش از این

خبث ما را بارگاه قدس دور افکند از آنک

خوک را محراب اقصی برنتابد بیش از این ...

... وز بن نیزه اش سر گاو زمین لرزد از آنک

ذره بار کوه خارا برنتابد بیش از این

کرم قز میرد ز بانگ رعد و تنین فلک ...

... دیده این زال رعنا برنتابد بیش از این

طالعش را شهسواری دان که بار هودجش

کوهه عرش معلا برنتابد بیش از این ...

... تا شد اقبالش همای قاف تا قاف جهان

کوه قاف ادبار عنقا برنتابد بیش از این

بوالمظفر حق نواز و خصم باطل پرور است ...

خاقانی
 
۳۱۱۱

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۸ - مطلع سوم

 

... ز آن گوهری تیغ اختران چشم مدارا داشته

آن روض دوزخ بار بین حور زبانی سار بین

بحر نهنگ اوبار بین آهنگ اعدا داشته

معمار دین آثار او دین زنده از کردار او ...

... دهر است خندان بر عدو کو جاه شه کرد آرزو

مقل است بار نخل او او چشم خرما داشته

پران ملک پیرامنش چون چرخ دایر بر تنش ...

خاقانی
 
۳۱۱۲

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۱ - مطلع دوم

 

... او بلبل است ای دلستان طبعش چو شاخ گلستان

در مجلس شاه اخستان لعل و زرش بار آمده

خاقانی
 
۳۱۱۳

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - مطلع سوم

 

... روی سپهر چنبری بگرفت رنگ اغبری

بر آینه اسکندری خاکستر انبار آمده

هر فرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه ...

... گه گه کن از باغ آرزو آن آفتاب زرد رو

پیرامنش ده ماه نو هر سال یک بار آمده

چرخ از سموم گرمگه زاده و با هر چاشتگه ...

... سام نریمان چاکرش رستم نقیب لشکرش

هوشنگ هارون درش جم حاجب بار آمده

مردان علوی هفت تن درگاه او را نوبه زن ...

... با دولت شاه اخستان منسوخ دان هر داستان

کز خسروان باستان در صحف اخبار آمده

تیرش که دستان ساخته زو رجم شیطان ساخته ...

خاقانی
 
۳۱۱۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - این قصیدهٔ را تحفة الحرمین و تفاحة الثقلین خوانند در کعبهٔ معظمه انشاد کرده و پیش حظیرهٔ مقدس پیغمبر اکرم به عرض و اتمام آورده است

 

... آستان خاص سلطان سلاطین داده بوس

پس به بار عام پیش صفه مهمان آمده

کعبه برکرده عرب وار آتشی کز نور آن ...

... بلکه پر جبرییل آنجا مگس ران آمده

از برای خوان کعبه ماه در ماهی دو بار

گاه سیمین نان و گه زرین نمکدان آمده ...

... بر خلاف عادت اصحاب فیل است ای عجب

بر سر مرغان کعبه سنگ باران آمده

مکیان چو ماکیانان بر سر خود کرده خاک ...

... من به چشم خویش دیدم کعبه را کز زخم سنگ

اشک بار از دست مشتی نابسامان آمده

کرده روح القدس پیش کعبه پرها را حجاب ...

خاقانی
 
۳۱۱۵

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۷ - مطلع دوم

 

... ای طبیبان غلط گوی چه گویم که شما

نامبارک دم و ناساز دوایید همه

اثر عود صلیب و خط ترساست خطا ...

... یا شما را خط امن است و نه زین آب و گلید

که چنین سنگدل و بار خدایید همه

هم اسیر اجلید ارچه امیر اجلید ...

خاقانی
 
۳۱۱۶

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - در مرثیهٔ قدوة الحکما کافی الدین عم خود

 

... زاد سروی راد مردی بر چمن پژمرده شد

ابر طوفان بار کو تا بر چمن بگریستی

شعریان از اوج رفعت در حضیض خاک شد ...

خاقانی
 
۳۱۱۷

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۱ - در موعظه و حکمت و مرثیهٔ امام ناصر الدین ابراهیم

 

... که دارم چون بنفشه سر به زانوی پشیمانی

ملخ کردار خون آلودم از باران اشک آری

ملخ سر بر سر زانوست خون آلوده بارانی

هوا را دست بربستم خرد را پای بشکستم ...

... چه سود از لوح کو ماند ز نقطه اولین حرفی

که از روی گران باری ز ابجد حرف پایانی

اگر خواهی گرفت از ریز روزی روزه عزلت ...

... فلک را شیوه بدبختی است در کار نکوکاران

چو بختی بار بدبختی کش از مستی و حیرانی

اگر با بخت نر ماده قرینند آن خدا دوران ...

... به آب و دانه ایشان بساز ار مرغ ایشانی

چه آزادند درویشان ز آسیب گران باری

چه محتاجند سلطانان به اسباب جهان بانی ...

خاقانی
 
۳۱۱۸

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۴ - مطلع دوم

 

... کیخسرو ایران ملک المغرب کز قدر

بر خسرو توران رسدش بار خدایی

دارای ملوک عجم اسکندر ثانی ...

خاقانی
 
۳۱۱۹

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب

بار همه خار و خس کشیدیم چو آب

آخر به وطن نیارمیدیم چو آب ...

خاقانی
 
۳۱۲۰

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

بر جان من از بار بلا چیست که نیست

بر فرق من از تیر قضا چیست که نیست ...

خاقانی
 
 
۱
۱۵۴
۱۵۵
۱۵۶
۱۵۷
۱۵۸
۶۵۵