جان پیشکشت سازم اگر پیش من آئی
دل روی نمایت دهم ار روی نمائی
سر نعل بهای سم اسبت کنم آن روز
کائی به کمین دل من ران بگشائی
دل جای تو شد، خواه روی خواه نشینی
بر تو نرسد حکم که تو خانه خدائی
خورشید منی، من به چراغت طلبم ز آنک
من در شب هجران و تو در ابر خفائی
گه گه به سر روزن چشمم گذری تیز
بیمار توام باز نپرسی و نیائی
این غارت جان چیست خود این جنگ تو با کیست؟
گرگ آشتیی کن، مکن این گرگ ربائی
هیچ افتدت امشب که بر افتادگی من
رحم آری و بر کاهش جانم نفزائی
یا بر شکر خویش مرا خوانی مهمان
یا بر جگر ریش به مهمان من آئی
تو بر جگری دست نیالائی و حقا
جز بر جگری نیست مرا دست روائی
خستی دل خاقانی و روزیش نپرسی
کای خستهٔ پیکان من آخر تو کجائی
او در سخن از نابغه برده قصب السبق
چون خسرو نعمان کرم از حاتم طائی
کیخسرو ایران ملک المغرب کز قدر
بر خسرو توران رسدش بار خدائی
دارای ملوک عجم، اسکندر ثانی
کز چشمهٔ جودش نکند خضر جدائی
اقلیم گشائی که ز جاسوسی عدلش
بیجاده نیارد که کند کاه ربائی
شاهی که دهد صدمهٔ کرنای فتوحش
گوش کر پیران فلک را شنوائی
توقیع ملک دید جهان گفت زهی حرز
هم داعیهٔ امنی و هم دفع وبائی
شمشیر ملک دید هدی گفت فدیناک
طاغوت پرستان را طاعون و بلائی
در شانهٔ دست ظفر آئینهٔ غیبی
هم آینه هم صیقل شمشیر قضائی
از سهم تو زنگار گرفت آینهٔ چرخ
کز آینهٔ مملکه زنگار زدائی
ای تیغ ملک در کف رخشانش همانا
در چشمهٔ حیوان ورق زهر گیائی
ذوق تو برد عارضهٔ احمقی از خصم
احسنت زهی زهر که تریاق شفائی
ای نیزهٔ شاه، ای قلم تختهٔ نصرت
از نقطهٔ دولت الف عز و علائی
ای دست ملک بخبخ اگر ساغر و شمشیر
ماهی و نهنگند، تو دریای سخائی
ای جود ملک واهب رزقی و جهان را
امید به توست و تو ضماندار وفائی
ای رایت شه نادره لرزانی و قائم
بحر عدنی گوئی یا کوه صفائی
ای پرچم رایات ملک چشم بدت دور
کز پر غراب آمده در فر همائی
چون نقش بصر در سیهی نور سپیدی
چون زلف بتان در ظلمان اصل ضیائی
هستی حجر الاسود و کعبه علم شاه
تا کعبه به جای است بر آن کعبه بجائی
ای نامزد خاتم جمشید که بر تو
ختم است جهانداری و حقا که سزائی
ای رای ملک ذات سپهری که دو وقت
یا صاعقه خشمی تو و یا ابر رضائی
ای تحت لوایت همه آفاق، ندانم
ظل ملک العرشی یا عرش لوائی
چون آدم و داود خلیفه توئی از حق
حق زی تو پناهد که پناه خلفائی
گر رحمت حق هست عطا پاش و خطا پوش
تو رحمت حق بر همه آفاق عطائی
هست از تو عطاها و خطا نیست زهی شاه
عیسی عطائی، ملک الموت خطائی
بهرام اسد هیبتی ار چه که به بخشش
خورشید فلک همت و برجیس حیائی
چون ماه همه عزم و چو شعری همه سعدی
چون تیر همه فهم و چو کیوان همه رائی
بودند کیان بهتر آفاق و نیایت
بهتر ز کیان بود و تو بهتر ز نیائی
رستم ظفری بل که فرامرز شکوهی
جمشید فری بل که کیومرث دهائی
در کشور دولت چو نبی شهر علومی
در بیشهٔ صولت چو علی شیر وغائی
مانند علی سرخ عضنفر توئی ارچه
از نسل فریدونی نز آل عبائی
گر تیغ علی فرق سری یک سره بشکافت
البرز شکافی تو اگر گرز گرائی
روزی که بر اعدا کنی آهنگ شبیخون
خود روزبه آئی که شه روز بهائی
آوازهٔ کوست نپذیرد به صدا کوه
ترسد که شود سست دل از سخت صدائی
از گرد سیاه سپهت بر تن گردون
قطنی شود این ازرق عین الرؤسائی
این یک تنه صد لشکر جرار چو خورشید
کرایش این دائرهٔ سبز وطائی
محتاج به لشکر نهای ایرا که ز دولت
دارندهٔ لشکرگه این هفت بنائی
دولت نبرد منت رسمی و معاشی
قرآن چه کند زحمت بوعمرو و کسائی
جمشید کیانی، نه که خورشید کیانی
کز نور عیانی، همه رخ عین سنائی
چون فضل ربیعی، نه که چون فصل ربیعی
کز جود طبیعی همه لطفی و نمائی
قدر توبر افلاک سپه راند و پسش گفت
ما در تو نگنجیم که بس تنگ فضائی
از طالع میلاد تو دیدند رصدها
اختر شمران، رومی و یونانی و مائی
تسییر براندند و براهین بفزودند
هیلاج نمودند که جاوی بقائی
کردند همه حکم که رد پانصد و هشتاد
ابخاز به دست آوری و روم گشائی
خواهند ز تو امن، فزع یافتگان ز آنک
در ظلمت و در خوف چراغی و رجائی
گرچه ملک الغرب توئی تا ابد، اما
بر تخت خراسان ملک الشرق توشائی
هرچند که لنبک دهد آسایش بهرام
بهرام به شاهی به و لنبک به صقائی
صد منزل از آن سوی فلک رفت ثنایت
وز قدر تو صد منزل از آن سوی ثنائی
زلزال فنا گر بدرد سقف جهان را
توسد همه رخنهٔ زلزال فنائی
ایران به تو شد حسرت غزنین و خراسان
چون گفتهٔ من رشک معزی و سنائی
فی وصف معالیک معانی تناهت
افدیک به نفسی و معادیک فدائی
اصبحت و راس الامرا تحت جناحیک
امسیت و خیل الشعرا تحت لوائی
درشان تو و من به سخا و سخن امروز
ختم الامرائی به و ختم الشعرائی
باد از مدد عدل تو پیوند حیاتت
کز عدل قبول آور اخلاص دعائی
بر تخت شهنشاهی و در مسند عزت
ادریس بقا باش که فردوس لقائی
دادار جهان مشفق هر کار تو بادا
کورا ابد الدهر جهاندار تو بائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر معروف، در وصف عشق و ارادت به یک پادشاه یا شخصیت بزرگ نوشته شده است. شاعر، در ابیات مختلف، احساسات عمیق خود را نسبت به محبوبش بیان میکند. او ابتدایی از فداکاریهایی که برای محبوبش انجام میدهد میگوید و اینکه دلش فقط برای اوست. شاعر همچنین به ویژگیهای مثبت محبوبش اشاره میکند و ابراز میکند که وجود او نور و روشنی در زندگی اوست.
شاعر به شخصیتهای تاریخی و اسطورهای اشاره کرده و آنها را با محبوبش مقایسه میکند و تأکید میکند که محبوبش ویژگیهایی فراتر از همه آنها دارد. او عشق به محبوبش را مایه حیات و پیشرفت خود میداند و در نهایت از او میخواهد که با رحمت و شفقت به او نگاهی کند. این شعر به زیبایی احساسات عاشقانه و عمیق انسانی را به تصویر میکشد و در آن از نمادهای فرهنگی و تاریخی نیز بهره برده شده است.
هوش مصنوعی: اگر تو به نزد من بیایی، من جانم را فدای تو میکنم و اگر رویت را نشانم دهی، دلم را به تو تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: من تلاش میکنم در روزی که دل تو رازهایم را آشکار کند، به خاطر تو سر نعل اسبم را به قیمت سم او میگذارم.
هوش مصنوعی: دل به خاطر تو پر شده است، فرقی نمیکند که حضورت کجا باشد؛ زیرا هیچ حکمی نمیتواند بر تو تأثیر بگذارد که تو خود در خانه خدا قرار داری.
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید برای من هستی و من در جستجوی نور تو هستم، زیرا من در شب جدایی هستم و تو در سایهای پنهان قرار داری.
هوش مصنوعی: هر از چند گاهی، چشمم به روزنه میافتد و به تماشا مینشیند، اما تو که بیمار دلتنگیام هستی، باز از حال و روز من نمیپرسی و نمیداری.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی گله و پرسش از دلایل درگیری و جنگ اشاره دارد. شاعر از شنونده میپرسد که این جنگی که در آن قرار گرفتهاند، با چه کسی است و چرا چنین کشمکشی وجود دارد. او پیشنهاد میکند که بهتر است به جای دشمنی و تخریب، به صلح و آشتی روی بیاورند و از درگیری و آسیب به یکدیگر پرهیز کنند. در واقع، این بیت به اهمیت صلح و دوری از جنگ تأکید میکند.
هوش مصنوعی: امشب هیچ چیزی به تو نیفتد که بر حال خراب من رحمت کنی و به درد دل من کمک نرسانی.
هوش مصنوعی: تو یا با مهربانی و عشق به من توجه میکنی و مرا دعوت میکنی، یا با اندوه و درد به یاد من میافتی و سراغم را میگیری.
هوش مصنوعی: تو به کسی آسیب نزنی و واقعاً چیزی جز به دل مصیبتزده من نمیزنی.
هوش مصنوعی: دل خستهی خاقانی، روزیاش را نمیپرسی؛ ای خسته از تیرهای عشق، بالاخره تو کجایی؟
هوش مصنوعی: او در کلام خود به نوعی برتری و هوش اشاره میکند و با مقایسهای به بزرگان مثل خسرو و نعمان، به کرم و generosity حاتم طایی نیز اشاره دارد.
هوش مصنوعی: کیخسرو، پادشاه ایران، آنچنان دارای مقام و عظمت است که اگر بخواهد، میتواند بر خسرو توران تسلط پیدا کند و به او قدرت خدایی نشان دهد.
هوش مصنوعی: دارای پادشاهان ایرانی، اسکندر دوم، که از چشمهی بخشش او هرگز خضر (نماد زندگی جاودان) دور نمیشود.
هوش مصنوعی: در سرزمینی که عدالت حاکم است، هیچ کسی نمیتواند به راحتی به دیگران ظلم کند یا کمکاری کند، زیرا نظارت و کنترل بر اوضاع وجود دارد و هرکس مسئولیتهای خود را به درستی انجام میدهد.
هوش مصنوعی: پادشاهی که با پیروزیهایش، صدای کرنایش به گوش پیران آسمان میرسد، به کسی آسیب نمیزند.
هوش مصنوعی: این بیت به تشویق و تایید یک وضعیت مثبت در کشور اشاره دارد. شاعر به توصیف وجود یک فرمانروا یا حاکمی میپردازد که نه تنها به امنیت و آرامش ملت اهمیت میدهد، بلکه در برابر مشکلات و بیماریها نیز ایستادگی میکند. به عبارت دیگر، این حاکم، عامل محافظت و رفاه مردم است و برقراری صلح و سلامت را در زندگی اجتماعی ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی به قدرت و عظمت سلطنت اشاره میشود. از دیدگاه هنری یا فلسفی، به نظر میرسد که این قدرت، به طور خاص با مفاهیم منفی و خطرناک مانند طاعون و بلا برای دشمنان و مخالفانش همراه است. در واقع، این جمله به نشان دادن بیداری و رهایی از ستم و طغیانی که به خطر عظیم برمیگردد، میپردازد.
هوش مصنوعی: در دست پیروزی، تصویری از واقعیتهای پنهان وجود دارد که هم مانند آینهای روشن است و هم مثل سنگی که شمشیر سرنوشت را تیز میکند.
هوش مصنوعی: آینهٔ آسمان از تأثیر تو کدر شده است، چون تو میتوانی آثار منفی را از محیط اطرافت پاک کنی.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و قدرت میپردازد. در آن از یک تیغ درخشان یاد میشود که در دستان کسی است و به نوعی حس حیات و زنده بودن را منتقل میکند. همچنین تصویر کردن زهر گیاهی در چشمه ای، نشان میدهد که در عین زیبایی، خطر و سمی وجود دارد. در کل، این بیت ترکیبی از زیبایی و زوال را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: شادی و شوق تو باعث شده که دشمنان خود را ابله به نظر بیاوری و از این بابت تحسین و شگفتی تو زهر و درد را تبدیل به دارویی شفابخش کند.
هوش مصنوعی: ای نیزهٔ شاه، تو نماد حماسه و پیروزی هستی، که بر روی تخت نصرت و پیروزی قرار داری و از نقطهٔ قدرت و عظمت الهام میگیری.
هوش مصنوعی: ای دست ملکه، اگرچه در دست تو ساغر و شمشیر گرانبهایی وجود دارد، اما تو خود مانند دریا سخاوتمندی.
هوش مصنوعی: ای بخشش تو همانند یک فرمانروای بزرگ است که روزی را به بندگان عطا میکند و همه عالم به تو امیدوارند و تو مسئول وفای به این امیدها هستی.
هوش مصنوعی: ای پرچم باشکوه و عزیز، همچون کوه صفا، که در میان دریاها برپاست و قدرت و استقامت تو را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ای پرچم کشور، چشم حسودان از تو دور باشد، زیرا تو به زیبایی و عظمت خود، مانند پرندهای که به آسمان پرواز میکند، در اوج قرار داری.
هوش مصنوعی: چشمها مانند نوری روشن در تاریکی را نشان میدهند و به مانند موهای سیاه و بلند زیبای محبوبان، در دل شب جلوهای خاص دارند.
هوش مصنوعی: وجود حجر الاسود و کعبه نشانهای از علم و مقام شاهانه است و تا زمانی که کعبه وجود دارد، آن اهمیت و جایگاه خودش را حفظ خواهد کرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که لایق سلطنت و پادشاهی هستی و به خاطر تو دنیا به کمال و خاتمی میرسد، حقیقتا شایستهای که بر تخت حکمرانی بنشینی.
هوش مصنوعی: ای عقل بزرگ و آسمانی که گاهی مانند صاعقه خشمگین و گاهی همچون ابر خنکی با رحمت و مهربانی، بر ما سایه میافکنی.
هوش مصنوعی: ای کسی که سایهات بر تمام جهان گسترده است، نمیدانم که سایهات مربوط به سلطنتی آسمانی است یا سایهی پرچم تو.
هوش مصنوعی: تو همچون آدم و داود، جانشین و نمایندهٔ خداوند هستی. حق به تو پناه میبرد، چون تو پناهگاه جانشینان خدا هستی.
هوش مصنوعی: اگر رحمت خداوند وجود داشته باشد، به فراوانی هدایا بده و خطاها را ببخش. رحمت خداوند به همه جا گسترده است و همانند یک بخشش بزرگ است.
هوش مصنوعی: تو بخششهای زیادی داری و خطا در کار تو وجود ندارد. ای شاه عیسی، تو بخشندهای بزرگ، در حالی که ملک الموت در کارش اشتباه دارد.
هوش مصنوعی: بهرام، شاهزادهای با شکوه و عظمت است، حتی اگر به بزرگی و روشنایی خورشید در آسمان نباشد، اما همچنان با نیکی و دلسوزی خود بر دیگران تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: او مانند ماه است که در میان یک دایره از عزم و اراده قرار دارد و مثل شعری از سعدی، تمام احساسات و زیباییها را در بر دارد. او مانند تیری است که همه چیز را درک میکند و مانند کیوان، به وجودش شکوه و بزرگی میبخشد.
هوش مصنوعی: کسانی بودند که از دیار کیان بهتر بودند و فرزندان کیان برتر از آنها بودند و تو هم از همه آنها بهتر هستی.
هوش مصنوعی: رستم، پهلوانی بزرگ و شجاع است و فرامرز، فرزند اوست که به او افتخار میکنند. جمشید، پادشاهی بزرگ و با شکوه بوده و کیومرث، نخستین انسان و پدر همه انسانها در نظر گرفته میشود.
هوش مصنوعی: در یک کشور با حکومت شایسته، دانش و علم همانند پیامبری در میان است و مردان بزرگ و قدرتمند مانند علی (ع) در دل طبیعت و دشتها حضور دارند.
هوش مصنوعی: تو همچون علی، با چهرهای سرخ و نیرومند هستی، هرچند که از نسل فریدون نیستی و به خاندان عبائی تعلق داری.
هوش مصنوعی: اگر شمشیر علی سر را به دو نیم کند، تو هم اگر به اندازه یک گرز (چماق بزرگ) قدرت داری، میتوانی کوه البرز را بشکافی.
هوش مصنوعی: روزی که به دشمنانت حمله کنی، آن روز به همراه خود روزی خوب و خوشبختی را میآوری.
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت کوه به قدری است که صدای قوی و رسایی را نمیپذیرد، زیرا ممکن است از این صدا بترسد و دلش از استحکام و استقامت خود سست شود.
هوش مصنوعی: از گرد و غبار سپاه تو بر آسمان، زمین مانند پارچهای نرم و لطیف میشود و از این رو، مانند آبی سر تا سر دنیا را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: این فرد به تنهایی مانند یک ارتش بزرگ است و همچون خورشید در این دایره سبز، که نشان از وطن اوست، میدرخشد.
هوش مصنوعی: تو به لشکری احتیاج نداری، ای ایران، زیرا قدرت و ثروت کسی که صاحب لشکر است، این هفت بنای عظیم را ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: خودداری از صرف وقت در جستجوی خوشبختی و ثروت دنیوی، چه سودی دارد وقتی که تلاش مجتهدانی چون بوعمرو و کسایی در پیشبرد معارف قرآنی و اخلاقی به ثمر میرسد.
هوش مصنوعی: جمشید کیانی، نه به معنای خورشید واقعی، بلکه به خاطر نوری که دارد، چهرهای دارد که به روشنی عینی سنایی تمام وجودش را روشن میکند.
هوش مصنوعی: فضل ربیعی مانند فصل بهار نیست، بلکه از آن هم فراتر است. در حقیقت، بخشندگی و نعمتهای طبیعی او همه زیبایی و نیکویی را در بر دارد.
هوش مصنوعی: ارزش تو به اندازهای است که ستارگان بر افلاک سپاه میزنند، اما پس از آن گفتند ما در وجود تو نمیگنجیم، زیرا فضای تو بسیار تنگ است.
هوش مصنوعی: در زمان تولد تو، اخترشناسان از قومهای مختلف، از جمله رومیها و یونانیها، به تماشای نشانههای آسمانی پرداختند و وقوع رویدادهای خاصی را پیشبینی کردند.
هوش مصنوعی: آنها بر اصولی که پیریزی شده بود، تأکید کردند و دلایل بیشتری ارائه دادند. در نهایت، کارها را به گونهای سامان دادند که به نتیجهای پایدار دست یابند.
هوش مصنوعی: همه توافق کردند که باید از طریق به دست آوردن پنجصد و هشتاد ابخاز، به پیروزی و فتح روم دست یابند.
هوش مصنوعی: آنانی که در وحشت و تاریکی به سر میبرند، از تو درخواست آرامش دارند؛ زیرا تو برای آنان امید و نور امیدی هستی.
هوش مصنوعی: هرچند که تو همیشه در غرب سلطنت میکنی، اما در تخت خراسان، به عنوان پادشاه شرق نیز مقام والایی داری.
هوش مصنوعی: هرچند که زیبایی و دلربایی بربط (لنبک) سبب راحتی و خوشحالی بهرام میشود، اما بهرام همچنان به مقام و سلطنت خود ادامه میدهد و لنبک هم به عنوان یک هنر در کنار اوست.
هوش مصنوعی: صد منزل از آن سوی آسمان، یاد و نام تو را بردهاند و از مقام تو نیز به اندازهی صد منزل، از آن سوی ستایشها و تعریفها صحبت شده است.
هوش مصنوعی: اگر زلزلهای از بین برنده بر سقف جهان بیفتد، همه شکافها و گسستگیهای ناشی از آن به وجود میآید.
هوش مصنوعی: ایران به تو حسرت میخورد، همانطور که غزنین و خراسان در گذشته حسرت داشتند. این احساس مشابه به حسادی است که معزی و سنائی به یکدیگر داشتند.
هوش مصنوعی: در بیان ویژگیها و صفات تو، معانی به نهایت رسیدهاند؛ من جانم را فدای تو میکنم و به خاطر تو از همه چیز میگذرم.
هوش مصنوعی: صبح کردم و دیدم که سران مردم در سایه تو هستند و شب که فرارسید، شاعران زیر پرچم تو جمع شدند.
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از گنجایش روحی و سخاوت تو و من اشاره دارد و بیان میکند که در عصر حاضر، ما در مجالس سخنوری و شاعری به اوج خود رسیدهایم. یعنی در زمینه ادب و هنر، جایگاه ویژهای داریم که مورد توجه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: باد به خاطر عدل تو، زندگیات را وصل میکند؛ زیرا از عدالت، دعای خالصانهات را میپذیرد.
هوش مصنوعی: بر روی تخت سلطنت و در جایگاهی با احترام و عزت قرار بگیر، تا همیشه باقی بمانی و به مقام بهشتی دست یابی.
هوش مصنوعی: خداوند مهربان دلسوز همه کارهایت باشد، و تو را در طول عمرت همیشه نگهبان و پشتیبان قرار دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۸
یا بر شکر خویش مرا خوانی مهمان
یا بر جگر ریش به مهمان من آئی
«یا بر شِکَرِ خویش مرا داری مهمان
یا بر جگرِ ریش بمهمانِ من آیی»
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.