گنجور

 
۲۶۱

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال

 

... بزه از تیر او ایمن بخفته

میان سبزه و لاله نهفته

ز ناگه بر بزه تیری گشاده ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۶۲

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

... میان خاک و خاکستر نشسته

شخوده لاله و سنبل گسسته

به حال زار گریان بر جوانی ...

... به بوسه جان فزایی دل گشایی

به شب روزآوری از لاله گون روی

چو شب آری به روز از عنبرین موی ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۶۳

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس

 

... دو هفته ماه رویش را رهی شد

شکفته شد به رخ بر لاله زارش

به بار آمد ز بر سیمین دو نارش ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۶۴

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

... ز شادی خون ز رخسارش بجوشید

رخش گفتی ز لاله جامه پوشید

ز شرم دایه رویش گشت پر خوی ...

... میان بادیه جیهون برانی

ز روی سنگ لاله بشکفانی

جهانی دیگر از گوهر بر آری ...

... به مغزش برشد از دل آتش مهر

دمیدش زعفران از لاله گون چهر

چو یک ساعت زبانش بود بسته ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۶۵

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

... گل کافور رنگ مشک بویی

بت شمشاد قد لاله رویی

تو از خوبی کنون چون آفتابی ...

... کلاه قاقم از تارک بیفگند

کنون غرمش میان لاله خفته ست

همان رنگش تن اندر گل نهفته ست ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۶۶

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد

 

... چو مادر با شهنشه این سخن گفت

ز شادی روی او چون لاله بشکفت

به دست و پای مادر اندر افتاد ...

... ز بوی زلف و رنگ روی آن ماه

چو مشک و لاله شد خاک همه راه

اگرچه بود در پرده نهفته ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۶۷

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود

 

... ز هر کاری گزیدم باغبانی

همی گردم میان لاله زارش

همی بینم شکفته نو بهارش ...

... دل پر مهر او را گشت یاور

چو ویس لاله رخ را می همی داد

نهان از شاه گفتش ای پریزاد ...

... ویا چون دانشی پیوسته با جاه

زمین پر لاله بود از روی ایشان

هوا پر مشک بود از بوی ایشان ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۶۸

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

... کبودش جامه بد چون سوکواران

رخانش لعل همچون لاله زاران

ز بس بر رخ زدن دست نگارین ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۶۹

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

... چنان در جادوی او بود استاد

که لاله بشکفانیدی ز فولاد

چو رامین باز مرو آمد ز ناگاه ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۰

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس

 

... چو بر درگاه روی زرد را دید

توگفتی لاله باد سرد را دید

ز کین زرد روی اندر هم آورد ...

... کبودی اندر آن سرخی چنان بود

که گفتی لاله زار و زعفران بود

پس آنگه دایه را زان بیشتر زد ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۱

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

... نباشد قیمت یک قطره خونش

که آمد زان رخان لاله گونش

الا ای مرو پیرایهء خراسان ...

... که مانده نیست آن دو زلف دلبر

کنون لاله دمد بر کوه و هامون

که مانده نیست آن رخسار گلگون ...

... به ایوان در نبودی تاج کیوان

اگر بی تو ببینم لاله در باغ

نهد لاله برین خسته دلم داغ

اگر بی تو ببینم در چمن گل ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۲

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ

 

... همه شب عشق ایشان را ستایان

ز شادی شان همی خندید لاله

به دست اندرش یاقوتین پیاله ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۳

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

... دلش ساقی و دو دیده پیاله

رخش می خوار بر خیری و لاله

نگار دست آن روی نگارین ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۴

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۹ - بزم ساختن موبد در باغ و سرود گفتن رامشگر گوسان

 

... ز سبزه روی هامون چون زمرد

ز لاله کوه سنگین چون زبرجد

همه صحرا ز لاله روی حورا

همه مرز از بنفشه جعد زیبا ...

... که آبش نوش و ریگش در خوشاب

شکفته بر کنارش لاله و گل

بنفشه رسته و خیری و سنبل ...

... لبانش نوش و دندان در خوشاب

شکفته بر رخانش لاله و گل

بنفشه رسته و خیری و سنبل ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۵

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

... تو گفتی چون خری شد مانده در گل

گهی چون لاله شد رویش ز تشویر

گهی چون زعفران و گاه چون قیر ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۶

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

... پس او را جامها پوشید شهوار

قبای لاله گون و لعل دستار

به نقش لعل در وی بافته زر ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۷

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

... ز بس بر دستها پر مر پیاله

تو گفتی بود یکسر دشت لاله

چو روز آمد به هر دشتی و رودی ...

... دو زلفش چون ز عنبر حلقه در هم

رخانش چون ز لاله توده بر هم

به گردن برش مروارید چندان ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۸

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن

 

... ولیکن راز از مردم بپوشید

لبش بود از برون چون لاله خندان

شده دل زاندرون چون تفته سندان ...

... فرامش کردی آن خوبی که گفتی

چو برگ لاله بودت خوب گفتار

به زیر لاله در خفته سیه مار

اگر تو یار نو کردی روا باد ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۷۹

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن

 

... من از پاکی چو قطر ژاله بودم

به خوبی همچو برگ لاله بودم

ندیده کام جز تو مرد بر من ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۲۸۰

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۲ - نامهء دوم دوست را به یاد داشتن و خیالش را به خواب دیدن

 

... همی گویم زهی بالای دلبر

ببوسم لاله را در ماه نیسان

همی گویم توی رخسار جانان ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۳۶۲