جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴
... تا بسته ام خیال خط و عارضش مرا
ریحان و لاله می دمد از باغ و راغ دل
هر غنچه کان به سینه ز پیکان او دمید ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷
دوشم آورد از چمن باد صبا پیغام گل
گفت منشین بی قدح چون لاله در ایام گل
عشرت امروز با فردا مینداز ای حریف ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸
... ای که چون آب روانی لب به لب جویای گل
وصف گل تا چند جامی هر که را زان لاله رخ
چون تو باشد داغ بر دل کی کند پروای گل
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۱
گل شد حریم کویت از اشک لاله گونم
باشد هنوز تشنه خاک درت به خونم ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۲
ای بی تو چو غنچه خون درونم
بنگر به سرشک لاله گونم
زارم مکش این چنین خدا را ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲
... کز دیده کنم پای و ز سر راه تو پویم
چون لاله اگر خاک شوم بی گل رویت
با داغ تو بار دگر از خاک برویم ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۶
... تنگی عیش رسید از دهن تنگ توام
گر شدم لاله صفت غرقه به خون عیب مکن
که بدین گونه ز شوق رخ گلرنگ توام ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۲
ای دلم از تو غرق خون دیده اشکبار هم
بی تو ز اشک لاله گون چهره پر و کنار هم
وعده آمدن مده غصه هجر بس مرا ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۱
... اندیشه همی کن که سر از خاک برآرم
بی روی تو با لاله و گل چون رهم از آه
بر شعله چه سان راه ز خاشاک برآرم ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵
روی تو غایب از نظر گل را تماشا چون کنم
چون لاله داغم بر جگر گلگشت صحرا چون کنم
مثل تو جویم هر زمان تا باشدم آرام جان ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۶
جدا ز لاله رخ خود بهار را چه کنم
هزار داغ به دل لاله زار را چه کنم
ز خون دیده کنارم پر است بی لب یار ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۷
به عارض تو ز ماه تمام چون گویم
به لعل تو ز می لاله فام چون گویم
لبت گهی که درآید به شکرافشانی ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۷
... نه چشم است آن که دین غارت کن تازیک و ترک است آن
به لطف روی گلگونت نروید لاله در صحرا
به شکل قد دلجویت نخیزد سرو در بستان ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۲
... شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذاران
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید ...
... جامی نرود سوز تو از سینه به گریه
داغ دل لاله نشود شسته به باران
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۹
... که نبود بوی جانان جز نصیب پاکدامانان
پر از لاله ست صحرا داغ هجران دیده ای گویی
گذشته ست آن طرف از دیده ها خون دل افشانان ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۹
... به خنجر ستم و جور سینه ام مشکاف
چو لاله داغ نهان من آشکار مکن
چو خوی تلخ توام ناامید خواهد کشت ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳
... خط سبزت نگرم نی رخ خوبان که به است
سبزه باغ تو از لاله راغ دگران
وه که افسانه جامی نشنیدی هرگز ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۷
... که ماند شادی و عشرت درون اندوه و غم بیرون
به صحرا وقت گل آن نیست لاله بلکه آتشها
ز خاک داغداران فراقت زد علم بیرون ...
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۹
... چند پرسید ز جامی که بگو یار تو کیست
گلرخی لاله عذاری ست که گفتن نتوان
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۳
... از شوق آن بر خویشتن زد جامه چاک ای نازنین
گر شد چو لاله پیکرم غرقه به خون غم کی خورم
این بس که بر دل می برم داغت به خاک ای نازنین ...