لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

می خرامد سوی بستان شاهد رعنای گل

می رود آب روان تا سر نهد در پای گل

تافت ابر از سیم رشته سوزن از زر ساخت مهر

تا صبا دوزد قبای لطف بر بالای گل

جلوه گل را بود چیزی ورای رنگ و بوی

نیست بی چیزی که بلبل شد چنین شیدای گل

وقت گل کامی بگیر از دلبر نارسته خط

پیش ازان روزی که بینی خارها بر جای گل

بزم مستان را بیارای از گل ای ساقی که شد

بزم باغ آراسته از روی بزم آرای گل

لب لب جوی آ و گل را بین به صدر و عشوه جوی

ای که چون آب روانی لب به لب جویای گل

وصف گل تا چند جامی هر که را زان لاله رخ

چون تو باشد داغ بر دل کی کند پروای گل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

باد از پالیز با بلبل گسسته پای گل

رود گیرد جای بلبل باده گیرد جای گل

سیف فرغانی

در گلستان گرنباشد شاهد رعنای گل

خاک پای تو بخوش بویی بگیرد جای گل

شمه یی از بوی تو پنهانست اندر جیب مشک

پرتوی از روی تو پیداست درسیمای گل

نسبت رویت بگل کردند مسکین شاد گشت

[...]

صائب تبریزی

عندلیب ما ندارد تاب استغنای گل

می شود دست و دل ما سرد از سرمای گل

ما به روی گرم چون پروانه عادت کرده ایم

چشم چون شبنم نمی دوزیم برسیمای گل

آفتابش برلب بام است و شادی می کند

[...]

واعظ قزوینی

در چنین فصلی، که تنگ از رنگ و بو شد جای گل

گشته از تنگی سر و دستارها مأوای گل

فیض بر بالای فیض افتاده، گل بالای گل

آب ده چون ژاله، چشمی از رخ زیبای گل

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه