بازم اندیشه یاری ست که گفتن نتوان
بر دل از وی غم و باریست که گفتن نتوان
دل وحشی که نشد رام کسی وه که کنون
صید فتراک سواریست که گفتن نتوان
گر به خونابه برون نقش و نگار است چه باک
که درون نقش و نگاری ست که گفتن نتوان
صید چشمت به دلیری نرهد کان آهو
آن چنان شیر شکاری ست که گفتن نتوان
گر شدم مست جمالت چه عجب کین گل نو
از کهن باغ بهاری ست که گفتن نتوان
سخنت معجز از آنست که این حرف شگرف
از لب نکته گذاری ست که گفتن نتوان
چند پرسید ز جامی که بگو یار تو کیست
گلرخی لاله عذاری ست که گفتن نتوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر اندیشه و احساس عمیق شاعر است که در آن به چالشهای ابراز احساسات و مفاهیم عمیق عشق و زیبایی اشاره میکند. شاعر اشاره میکند که برخی از احساسات و زیباییها آنقدر عمیق و پیچیدهاند که قابل بیان نیستند. او به دل وحشی و سرنوشت عشق میپردازد و به نوعی نشان میدهد که در دنیای عشق و زیبایی، گاهی اوقات واژهها کافی نیستند و احساسات تنها در درون وجود میتوانند درک شوند. شاعر در نهایت به پرسشهایی درباره معشوق و زیباییهای او میپردازد که بار دیگر نشاندهنده عمق عواطف و دشواری بیان آنهاست.
هوش مصنوعی: فکر میکنم باز هم دربارهی یاری صحبت میکنم که نمیتوانم غم و نگاهم را نسبت به او بیان کنم و این درد و بار سنگین را نیز نمیتوانم به زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: دل سرکش و آزاد که هیچ کس نتوانسته آن را آرام کند، اکنون به دام افتاده است. این وضعی است شبیه به سوارکاری که توانایی بیان وضعیتش را ندارد.
هوش مصنوعی: اگر در خون و رنج نیز آثار زیبا وجود داشته باشد، نگران نباش که در درون، زیباییهایی هست که بیانکردنی نیستند.
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند صید پرجرأت و شجاعی هستند، زیرا این آهو به قدری زیبا و جذاب است که وصف کردنش دشوار است.
هوش مصنوعی: اگر از زیبایی تو مست شوم، چه عجیب است؟ زیرا این گل تازه از باغ قدیمی بهار است و هیچکس نمیتواند دربارهاش صحبت کند.
هوش مصنوعی: صحبت تو به قدری زیبا و شگفتانگیز است که تنها کسی که توانایی بیان چنین حرفی را دارد، شخص زیرک و نکته سنجی است که نمیتواند آن را به راحتی بگوید.
هوش مصنوعی: چند بار از جام پرسید که یار تو کیست، و او جواب داد که گلروی زیبا و با طراوتی است که نمیتوان به وصف او سخن گفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من عاشق باریست که گفتن نتوان
روز و شب در پی کاریست که گفتن نتوان
این همه چهره که کردیم به خونابه نگار
از غم روی نگاریست که گفتن نتوان
دیده زاندم که زخون خاک درت شست به اشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.