گنجور

 
۲۷۲۱

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۱

 

... با من نشانده دارد و تو در مقام تو

معذور دار ازینکه درین راه مر مرا

پروای تو نمانده ز شادی سلام تو ...

سنایی
 
۲۷۲۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۶

 

... چیستی مرغی ستوری آدمستی بازگو

ور به راه آدمی چون آدمت هنجار کو

ور طریقست سست داری کو تفکرها و فهم ...

... تجربتهای فنون قبه زنگار کو

راه با همره روی همره نگویی تا کجاست

دین اگر بار یار داری مرد مردا یار کو ...

سنایی
 
۲۷۲۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۷

 

راه دین پیداست لیکن صادق دین دار کو

یک جهان معشوق بینم عاشق غمخوار کو ...

... آن تجلای جلال و وعده دیدار کو

پیش ازین در راه دین بد صدهزار اسفندیار

گرد هفت اقلیم اکنون یک سپه سالار کو ...

... پس چو باز آخر دمی کردار بی گفتار کو

کی نهی در راه هستی تو زمام نیستی

مرده زنده کجا و خفته بیدار کو ...

... پس به دارالملک دین با اهرمن پیکار کو

ور ز راه نیکبختی خلوتی بگزیده ای

چون سنایی پس تنت بیکار و جان در کار کو ...

سنایی
 
۲۷۲۴

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح خواجه مردانشاه

 

... لاجرم کرد عروسی ز مدیحت جلوه

که به از حور بهشتست گه بادافراه

هر کجا و اصل و مشاطه چو سرهنگ بود ...

... زان چو افگند کسی را فلک از عجز همی

نتواند ز یکی حادثه آورد به راه

او چو من بی هنری را به چنان صدر رفیع ...

سنایی
 
۲۷۲۵

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۳ - موعظه در تهیهٔ توشهٔ آخرت

 

... مال یتیمان خوری پس چله داری کنی

راه مزن بر یتیم دست بدار از چله

صوفی صافی شوی بر در میر و وزیر ...

سنایی
 
۲۷۲۶

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح احمد عارف زرگر گوید که به حج رفت از بلخ و حج نیافت

 

... می نداند رهرو آن حکمت که داند رهنمای

سخت خامی باشد و تر دامنی در راه عشق

گر مریدی با مراد خود شود زور آزمای ...

... ور نداری استوارم بنگر اندر طبل و نای

حج به فریاد و به رفتن نیست کاندر راه حج

رفتن از اشتر همی بینم و فریاد از درای ...

سنایی
 
۲۷۲۷

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۸

 

... اگر روشن روان گردی مقر اوج سما یابی

به راه انبیا باید ترا رفتن اگر خواهی

که علم انبیا دانی و سر اولیا یابی

به قال و قیل گمراهان مشو غره اگر خواهی

که روزی راهرو گردی و راه رهنما یابی

به سوی تپه رو یک بار موسی وار اگر خواهی ...

... تو دین و علم ایزد جوی تا چون او سنا یابی

تو راه دین ایزد را نمی دانی وگر جویی

هم از قرآن پر معنی و لفظ مصطفا یابی ...

سنایی
 
۲۷۲۸

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۹

 

... که جای دو معنی نباشد فوادی

تو گر راه حق را همی جویی اول

طلب کرد باید سبیل الرشادی ...

... به اعمال و افعال خویش اعتدادی

پس از نیستی ساز آن راه سازی

کجا بهتر از نیستی هست زادی ...

سنایی
 
۲۷۲۹

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴

 

... چون نسازی فقر را نعل از کلاه سروری

جانت اندر راه معنی یک قدم ننهد به صدق

تا نسازی راه را از دزد باطن رهبری

هر زیادت کان ندارد بر رخان توقیع شرع

آن زیادت در جهان عدل بینی کمتری

مرد زی در راه دین با رنگ رعنایی مساز

سعتری از ننگ هر نامرد گردد سعتری ...

... گر هوای نفس جویی از در دین در میای

یا براهیمی مسلم باشدت یا آزری

تیغ تحقیق از نیام امتحان چون بر کشی ...

سنایی
 
۲۷۳۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - این قصیدهٔ غرا از زادهٔ سرخس است

 

... زان همی از رهبران جویی همیشه رهبری

برتر آی از طبع و نفس و عقل ابراهیم وار

تا بدانی نقشهای ایزدی از آزری ...

... پر بر آر از داد و دانش بو کزو بیرون پری

ورنه هرگز کی توان کرد آفتاب راه را

از فرود گنبد نیلوفری نیلوفری ...

... هفت کشور گو ترا بگذار با من یک دری

ای دریده یوسفان را پوستین از راه ظلم

باش تا گرگی شوی و پوستین خود دری ...

سنایی
 
۲۷۳۱

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷

 

... جامه مومن سینه کافر رستم ترسایان بود

روی چون بوذر نمایی راه چون آزر زنی

سنگ با معنی به از یاقوت با دعوی چرا ...

... ای سنایی راست می گویی ز کج گویان مترس

تا قدم چون دم به راه دین پیغمبر زنی

سنایی
 
۲۷۳۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - دریغا کو مسلمانی

 

... مترس ار در ره سنت تویی بی پای چون دامن

چو اندر شاهراه عشق بی سر چون گریبانی

به وقت خدمت یزدان بنیت راست کن قبله ...

... رسن دادت ز قرآن تا ز چاه تن برون آیی

که فرمودت رسن بازی ز راه دیو نفسانی

بدین شرمی که عثمان کرد بهر بندگی حق را ...

... وگر نه یوسفی کن تو نه مرد بیت احزانی

اگر راه حقت باید ز خود خود را مجرد کن

ازیرا خلق و حق نبود بهم در راه ربانی

ز بهر این چنین راهی دو عیار از سر پاکی

یکی زیشان اناالحق گفت و دیگر گفت سبحانی ...

سنایی
 
۲۷۳۳

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱

 

... چه آب و چه نان و چه میده چه پانی

بجز مرگ در راه حقت که آرد

ز تقلید رای فلان و فلانی ...

سنایی
 
۲۷۳۴

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح ابوبکربن محمد

 

... کار همه عیاران از سوز وصالت

چاهیست پس از راه درانداخته جانی

ای تیغ سخن کند و بر از مدحت مخلوق ...

سنایی
 
۲۷۳۵

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶

 

... چون ولایتها گرفت اندر تنت دیو سپید

رستم راهی گر او را ضربت رستم زنی

کی دهد عیسا ترا از جوی عین السلوی آب ...

... تا تو خرگه زیر جعد زلف خم در خم زنی

حال را با قال همره کن تو اندر راه عشق

ورنه چون بی مایگان تا کی دم مبهم زنی

سنایی
 
۲۷۳۶

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷

 

... بیا تا لطف ربانی و احسان و کرم بینی

بیا تا سوز مشتاقان و راه بی دلان بینی

ز اوتادان و ابدالان علم اندر علم بینی ...

... که مردان حقیقت را درین عالم دژم بینی

نبینی هیچ مردی را که با وی صدق همراهست

اگر بینی چنان بینی که گرگی در حرم بینی ...

سنایی
 
۲۷۳۷

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸

 

... اگر در باغ عشق آیی همه فراش دل یابی

وگر در راه دین آیی همه نقاش جان بینی

گهی انوار عرشی را ازین جانب مدد یابی ...

... که اسب تازی آن بهتر که با بر گستوان بینی

اگر صد بار در روزی شهید راه حق گردی

هم از گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی ...

سنایی
 
۲۷۳۸

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱ - قصیده

 

... موج دریا کی رسد در اوج صحرای خضر

در بیابان راه کمتر گم کند الیاس را

گر هوا را می نخواهی دیبه را بستر مکن ...

سنایی
 
۲۷۳۹

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲

 

... ناودان بام گلخن سیل رود نیل را

دست ابراهیم باید بر سر کوی وفا

تا نبرد تیغ بران حلق اسماعیل را

مرد چون عیسی مریم باید اندر راه صدق

تا بداند قدر حرف و آیت انجیل را ...

سنایی
 
۲۷۴۰

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۱

 

... گر بمانم زنده دیگر با غرورم کار نیست

یافتم در بی قراری مرکزی کز راه دین

جز نشاط عقل و جانش مرکز پرگار نیست ...

سنایی
 
 
۱
۱۳۵
۱۳۶
۱۳۷
۱۳۸
۱۳۹
۱۰۲۲