راه دین پیداست لیکن صادق دیندار کو
یک جهان معشوق بینم عاشق غمخوار کو
عالمی پر ذوالخمارست از خمار خواجگی
ای دریغا در جهان یک حیدر کرار کو
دیو مردم بین که خود را چون ملایک ساختند
با چنین دیوان بگو بند سلیمانوار کو
گر به بوی و رنگ گویی چون گلم پس همچو گل
مر ترا پایی پر از خاک و سری پر خار کو
معلف اسبان تازی را خران بگرفتهاند
در چنین تشویش ملک ای زیرکان افسار کو
گشت پر طوفان ز نااهلان زمانه چون کنم
آن دعای نوح و آن کشتی دریا بار کو
هست پنجه سال تا تو لاف مردی میزنی
پس چو مردان یک دمت بیزحمت اغیار کو
طور هست و «لن ترانی» لیک چون موسی ترا
آن تجلای جلال و وعدهٔ دیدار کو
پیش ازین در راه دین بد صدهزار اسفندیار
گرد هفت اقلیم اکنون یک سپهسالار کو
یک جهان بوبکر و عثمان و علی بینم همی
آن حیا و حلم و عدل و صدق آن هر چار کو
در ره هل من مزید عاشقی مرجانت را
آن اناالحق گفتن و آن دجله و آن دار کو
گر به جنت در به دوزخ رخت بنهی پس ترا
سینه و دیده گهی پر نور و گه پر نار کو
هم ز وصل و هم ز محنت چون محبان هر زمان
چهره همچون لالهزار و دیده لولو بار کو
بی رجا و خوف گر گویی که هستی خاک و باد
پس بجای باد و خاک آرامش و رفتار کو
هو دج از معشوق و ربع از عاشقان خالی بماند
در دیار دردمندان یک در و دیار کو
زین سخن چندان که خواهی خواندهام در گوش عقل
لیکن اندر دهر مردی عاقل و هشیار کو
رفت گبری پیش گبری گفت هم کیش توام
گبر گفت ار چون منی پس بر میان زنار کو
تو همی گویی که شب تا روز اندر طاعتم
پس نشان طاعتت بر روی چون دینار کو
طرفه مرغان بر درخت دین همی نالند زار
اندر آن گلزار جانت را نوای زار کو
چشم موسی تار شد بر طور غیرت ز انتظار
جلوهٔ توحید و برق خرمن اشرار کو
او ریا گر دم فرو بر بست از اسرار شوق
از لب داوود صوتی به ز موسیقار کو
سالها شد تا چو بلبل جملگی گفتی نکرد
پس چو باز آخر دمی کردار بیگفتار کو
کی نهی در راه هستی تو زمام نیستی
مردهٔ زنده کجا و خفتهٔ بیدار کو
گیرمت بوبکر نامت چون نداری صدق او
باری آن دندان مار و زخم آن در غار کو
چون همی خواهی که عماری بوی بر ساق عرش
در ره اسلام عشق بوذر و عمار کو
با فرشته صلح کردی ای رفیق مدعی
پس به دارالملک دین با اهرمن پیکار کو
ور ز راه نیکبختی خلوتی بگزیدهای
چون سنایی پس تنت بیکار و جان در کار کو
هم بدین وزن ای پسر پور خطیب گنجه گفت:
«نوبهار آمد نگارا بادهٔ گلنار کو»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر یک جستجو برای حقیقت و معنای عمیق دین است. شاعر در پی یافتن مردان واقعی و با ایمان، و حیدر (علی) به عنوان نماد شجاعت و صداقت است. او به تضاد میان ظاهر و باطن انسانها اشاره میکند و انتقادی به کسانی که خود را مومن نشان میدهند اما واقعی نیستند، میزند.
شاعر همچنین در مورد عشق و محنت سخن میگوید و به کنش و واکنشهای انسانی در مواجهه با خداوند و معشوق اشاره میکند. او به نقش عمیق اخلاق و انسانیت در دین تأکید دارد و میخواهد ببیند که کجا در تاریخ واقعیاتی مانند صداقت و جوانمردی نهفته است. نهایتاً، اشاره به جنگ و مبارزه با بدیها و دوری از افراد superficial نیز در این سفر معنوی وجود دارد.
شعر به دنبال جستجوی انسانهای واقعی و مؤمن و درک عمیقتری از ارتباط با خداوند و عشق است.
هوش مصنوعی: راه دین مشخص و واضح است، اما کجا میتوانم انسانی را پیدا کنم که به راستی در ایمان خود صادق باشد؟ در حالی که من در دنیا عاشقانی را میبینم که برای معشوق خود غمخوار هستند.
هوش مصنوعی: در دنیایی پر از نیکوکاران و کسانی که قدرت و علم دارند، واقعا کاش کسی مانند حیدر کرار باشد که بتواند در این شرایط راه را نشان دهد و به مردم کمک کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بعضی از افراد، به ظاهر بسیار زیبا و با فضیلت به نظر میرسند، اما در واقع همانند دیوان یا موجودات بد و خبیث هستند. گویا شاعر به این نکته اشاره میکند که اگر کسی این چنین افرادی را ببیند، باید بپرسد که چه چیز آنها را به این حالت درآورده و چگونه میتوان آنطور که سلیمان در برابر دیوان مدیریت میکرد، به رفتار این افراد رسیدگی کرد.
هوش مصنوعی: اگر در بوی و رنگ خود مثل گل میگویید، پس مانند گل، پای شما پُر از خاک و سرتان پر از خار است.
هوش مصنوعی: نویسندهی اسبهای تازی را غم و ناراحتی فرا گرفته است. در این حال و روز، ای صاحبان خرد، افسار خود را کجا گذاشتهاید؟
هوش مصنوعی: در زمانهای پرآشوب و نااهل، چگونه میتوانم همچون نوح دعا کنم و کشتیای بسازم که مرا از مشکلات و بلاها نجات دهد؟
هوش مصنوعی: تو سالهاست که از خودت ادعای مردانگی میکنی، اما حالا که مردان واقعی در کارند، به راحتی میخواهی از زحمت دیگران بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: کوه طور وجود دارد و وعدهای هست که تو را نخواهند دید، اما مانند موسی، آن نمایش باعظمت و وعدهٔ ملاقات تو کجاست؟
هوش مصنوعی: در گذشته، در راه حفظ دین، هزاران اسفندیار و قهرمانان بزرگ تلاش کردند و در سراسر جهان جنگیدند. اما اکنون تنها یک فرمانده و رهبر در میدان هست که بتواند این راه را ادامه دهد.
هوش مصنوعی: من در دنیا افرادی مانند بوبکر، عثمان و علی را میبینم که در وجودشان حیا، بردباری، عدالت و صداقت وجود دارد؛ این چهار ویژگی را در آنها مییابم.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، همواره به دنبال افزودن بر احساسات و تجربهها هستی. در این راه، جواهرات عشق و عواطف عمیق، همچون آن اعترافات عارفانه و رودهایی که به سمت حقیقت جریان دارند، میدرخشند.
هوش مصنوعی: اگر به بهشت بروی و چهرهات به دوزخ بیفتد، پس سینه و چشمانت گاهی پر از نور و گاهی پر از آتش خواهد بود.
هوش مصنوعی: محبان در هر حالتی از خوشی و غم، چهرهای زیبا چون لاله و چشمانی پرزلال همچون مروارید دارند.
هوش مصنوعی: اگر بدون نگرانی و ترس بگویی که فقط از خاک و باد هستی، پس به جای اینکه تنها به این عناصر فکر کنی، باید به آرامش و رفتار خود توجه کنی.
هوش مصنوعی: در دیاری که پر از درد و رنج است، عشق و محبت از معشوق و عاشقها بینصیب میماند و کوی عشق خالی میشود.
هوش مصنوعی: این صحبتها را تا حد زیاد و به خوبی در ذهنم ثبت کردهام، اما در این دنیا، آیا واقعاً مردی عاقل و هوشیار وجود دارد؟
هوش مصنوعی: مردی زرتشتی به هم کیش خود نزدگراشته و گفت که من هم مانند تو هستم. زرتشتی دیگری پاسخ داد که اگر واقعاً مثل من هستی، چرا به خودت زنجیر نزنیدهای؟
هوش مصنوعی: تو میگویی که از صبح تا شب در حال عبادت و طاعت هستی، پس نشانهای از عبادتت بر چهرهات مانند دینار (سکه طلا) کجاست؟
هوش مصنوعی: پرندگان درخت دین به طور غمانگیزی نالان هستند و در این باغ روحانی به حالت افسردگی به سر میبرند. کجاست صدای گریهی دلِ تو؟
هوش مصنوعی: چشم موسی به خاطر شوق و انتظار نمایان شدن وحدت، بر کوه طور که نمادی از غیرت است، تار شد و از دیدن نور و زیبایی آن سرزمین پر از گناه و زشتی، ناامید گردید.
هوش مصنوعی: او که به تظاهر و ریا میپرداخت، از بیان احساسات واقعیاش خودداری کرد. از این رو، صدای دلنشینی که شوق و عشق را بیان کند، به گونهای فقط از لب داوود (که نماد هنرمندی و موسیقی است) شنیده میشود و نه از کسی دیگر.
هوش مصنوعی: سالیان درازی گذشت که مانند بلبل همه چیز را با عشق و زیبایی گفتی و از سکوت خارج نشدی، اما در نهایت در آخرین لحظه، مثل باز که بیصدا شکار میکند، به عمل بپرداز.
هوش مصنوعی: آیا تو میتوانی در مسیر وجود خود کنترل امور را به دست بگیری؟ مردهای که زنده به نظر میرسد کجا و خواب آشفتهای که بیدار است کجاست؟
هوش مصنوعی: تو را به نام ابوبکر میگیرم، زیرا صداقت او را نداری. آن دندان مار و زخم در غار را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: هرگاه میخواهی که بویی از عماری به فضای بالا و آسمانی برسد، در راه عشق و ایمان، بوذر و عمار را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: ای دوست که با فرشتهها صلح کردهای، پس حالا در پایتخت دین باید با شیطان مبارزه کنی.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر خوشبختی به تنهایی روی آوردهای مانند سنایی، پس بدن تو بیکار است و جان تو در تلاش و فعالیت مشغول است.
هوش مصنوعی: ای پسر! سخنران گنجه به تو میگوید: «بهار آمده، دوست من! آیا بادهای از گل انار هم داری؟»
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر به سر دعویست مردا مرد معنی دار کو
تیزبینی پاکدستی رهبری عمخوار کو
کرد اگر معنیست من معنی همی خواهم ز تو
گفت اگر دعویست با حق مر ترا گفتار کو
باستان دعوی نبود آخر زمان معنی نماند
[...]
افسر شاهی نخواهم خاک پای یار کو
بال گو بشکن هما، آن سایه دیوار کو
سرو را گیرم که دارد با قد او نسبتی
آن گل رخساره وآن شیوه رفتار کو
ور همان گیرم که گل بار آرد و جنبد ز باد
[...]
جسم و جان با خود نخواهم خانه خمار کو
لایق این کفر نادر در جهان زنار کو
هر زمان چون مست گردد از نسیم خمر جان
تا در خمخانه میتازد ولیکن بار کو
سوی بیگوشی سماع چنگ میآید ولیک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.