سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در پاسخ قصیدهٔ عارف زرگر
... چون نمانم بنده ای گوید سنایی شد فنا
آشنا شو چون سنایی در مثال راه عشق
تا شوی نزد بزرگان رازدار و آشنا ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در نعت رسول اکرم و مدح عارف زرگر
... مسجد حاجت روا جویی مجو اینجا که نیست
راه سنت گیر و آن گه مسجد حاجت روا
گر دعاهای تهی دستان بر آن در بگذرد ...
... عقل را بینی قلم بشکسته در صدر رضا
با وفاداران دین چندان بپر در راه او
تا نه بال خوف ماند با تو نه پر رجا ...
... چون ستوران باز در زد در پیاز و گندنا
ای ز راه خلق و خلق و لحن خوش داوود وار
در دو جایم جلوه کرده در جهان چون اوریا ...
... دشمنت اعنی هلاک و حاسدت اعنی فنا
آنت باد از راه دنیا کت کند عقل آرزو
و آنت باد از روی حکمت کت کند دین اقتضا ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید
... قدم زین هر دو بیرون نه نه آنجا باش و نه اینجا
بهرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
بهرچ از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیبا ...
... پس از نور الوهیت به الله آی از الا
ز راه دین توان آمد به صحرای نیاز ار نی
به معنی کی رسد مردم گذر ناکرده بر اسما ...
... زهی سودا که خواهی یافت فردا از چنین سودا
سر اندر راه ملکی نه که هر ساعت همی باشی
تو همچون گوی سرگردان و ره چون پهنه بی پهنا ...
... که با داوود پیغمبر رسیلی کن درین صحرا
تو چون موری و این راهست همچون موی بت رویان
مرو زنهار بر تقلید و بر تخمین و بر عمیا ...
... که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
قدم در راه مردی نه که راه و گاه و جاهش را
نباشد تا ابد مقطع نبودست از ازل مبدا ...
... که از دام زبون گیران به عزلت رسته شد عنقا
مرا باری بحمدالله ز راه رافت و رحمت
به سوی خطه وحدت برد عقل از خط اشیا ...
... چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
ز راه رحمت و رافت چو جان پاک معصومان
مرا از زحمت تن ها بکن پیش از اجل تنها ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در تواضع اهل حق
... عافیت را سر بزن بهر کمال عشق را
عاقبت را دم بزن بهر جمال راه را
هم به چشم شاه روی شاه خواهی دید و بس
دیده اندر کار شه کن کوری بدخواه را
آه غمازست اندر راه عشق و عاشقی
بند برنه در نهانخانه خموشی آه را ...
... روی خاتون سرخ باید خاک بر سر داه را
پیش گیر اندر طلب راه دراز آهنگ و تنگ
گو دل اندر شک شکن صبر زبان کوتاه را ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - این توحید به حضرت غزنین گفته شد
... وز آتش دل آهی چون رشته مرجان ها
در راه رضای تو قربان شده جان و آن گه
در پرده قرب تو زنده شده قربان ها ...
... چه خوش بود آن وقتی کز سوز دل از شوقت
در راه تو می کاریم از دیده گلستان ها
ای پایگه امرت سرمایه درویشان ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹
یارب چه بود آن تیرگی و آن راه دور و نیمشب
وز جان من یکبارگی برده غم جانان طرب ...
... خارا دل و سندان جگر رویین سم و آهن عصب
در راه چو شبرنگ جم با شیر بوده در اجم
آمخته جولان در عجم خورده ربیع اندر عرب ...
... چون گفتمی با دیده من انا صببنا الماء صب
راهی چنان بگذاشتم باغ ارم پنداشتم
از صبر تخمی کاشتم آمد ببر بعدالتعب ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مذمت اهل روزگار
... و آن که بیناست برو از پی امن
راه دربسته چو جذر اصم است
از عم و خال شرف هر همه را ...
... انده نصب لن و جزم لم است
متکلم را از راه خیال
غم اثبات حدوث و قدم است ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در جواب قصیدهٔ علیبن هیصم
... برین گفته من فرشته گواست
تو شرعی و او دین و در راه حق
نه آن زین نه این زان زمانی جداست ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - هر چه حق باشد بی حجت و برهان نیست
... که گلیم تو به جز بافته هامان نیست
تا در آتش چو روی همچو براهیم خلیل
چون ترا آیت یزدان رقم عنوان نیست ...
... که دو معنی همی اندر سخنی آسان نیست
راه این سرو جوان دور و درازست ای پیر
می این خواجه سزای لب سرمستان نیست ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - مدح یوسفبن احمد مسعود شاه
... صد جان مقدس را آنجا خطری نیست
کشتند درین راه بسی عاشق بی تیغ
کز خون یکی عاشق حالی اثری نیست ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - در مدح دولتشاه غزنوی و بهرامشاه
... چون بهشت و دوزخست آن زلف و رخ
ساحت پاداش و باد افراه باد
اشک آن کز وی نیندیشد بجو
همچو راه کهکشانش راه باد
آن چنان چون شاه خوبان آن مهست ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در تعلیم طی طریق معرفت
همچو مردان یک قدم در راه دین باید نهاد
دیده بر خط هدی للمتقین باید نهاد
چون ز راه گلبن توبوا الی الله آمدی
پای بر فرق اتینا تایعین باید نهاد ...
... دفتر عشق بتی در آستین باید نهاد
خواجه پندارد که اندر راه دین مر طبع را
با کباب چرب و با لحم سمین باید نهاد ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳
... تا سنایی کیست کاید بر درت
مجد کو تا گویدش کز راه برد
ای همه دریا چه خواهی کردنم ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شعر خویش گوید
... چگونه کل موجودات را در باردان دارد
سخن را راه تنگ آمد نگنجد در سخن هرگز
اگرچه در فراخی ره چو دریای عمان دارد ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح خواجه حکیم ابوالحسن علی بن محمد طبیب
... آن خواجه که از آز رهی گشت هر آنکو
راه در او را زره جهل رها کرد
ایزد گهر لطف و سخا و هنرش را ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸
... آنکه همی دعوی بر هر کسی
روز و شب از راه کرامات کرد
حال سنایی دل اهل خرد ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در مدح بهرامشاه
... نامرد باشد آنکه وفا نشمرد ازو
گر زو دمی ز راه مرادش جفا کشد
آن جان بود شریف که دم دم ز دست دوست ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - در مذمت دشمنان و جاهلان
... گاهم چو وزن بیهده خویش بشکنند
از راه خشم دشمن این طبع و خاطرند
وز درد چشم دشمن خورشید روشنند ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - این شعر را حکیم سنایی در پاسخ یکی از شعرا گفته
... قبه از بیجاده سازد پایه از مینا زند
بر سر دو راه جان از رنگ و بوی گل همی
باد گویی کاروان خلخ و یغما زند ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح بهرامشاه
... مست چون قصد خوابگاه کند
راه بر عقل و عافیت بزند
ز آنچه او در میان راه کند
گاه چون نعل اندر آذر بست ...