ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۵۲ - جنگهای ایرانیان با سیاهان بجه و نوبی در کشور باختر
... سپاه فریدون از آن سان گریخت
که از بیم در راه ترکش بریخت
سیاهان به تاراج بردند دست ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۵۳ - رای زدن فریدون با فرزانگان در کار سیاهان
... چو در کار آن مرز کردی نگاه
ز راه خدایی ندیدی روا
که باشد چنان بوم و بر بینوا ...
... که در کار این دیو چهره سپاه
بماندم ندانم همی هیچ راه
شما هر کسی راه خویش آورید
ز دانش یکی بهره پیش آورید ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۵۶ - کوش در پیشگاه فریدون
... تو آن سختی از خوی بد یافتی
که از راه ما روی برتافتی
کنون آن همه سختی اندر گذشت ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۵۸ - سخن گفتن فریدون با کوش درباره ی باختر و سیاهان
... کنام پلنگان و شیران شده ست
ز نوبی چنان است شش ماهه راه
که در خاک او کرد نتوان نگاه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۵۹ - پند دادن فریدون کوش را و سوگند دادن او به دادگری و فرمانبرداری
... به نیروی شیر و به خوی سگ اند
چو از راه داد و خرد بنگری
گزنده سگی به ز مازندری ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۰ - سخن گفتن فریدون با کوش درباره ی گزینش سپاه
... بدو گفت کای شاه یزدان پرست
نماید مرا روز رفتن به راه
همان تا چه مایه گزینم سپاه ...
... پسند آید آن رای نزدیک شاه
بخندید و گفتا جز این نیست راه
بدو داد از ایرانیان چل هزار ...
... به هنگام رفتن بدو گفت شاه
که این مایه لشکر کشیدن به راه
همی بر دل من نیاید پسند ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۱ - حرکت کوش و سپاه از آمل برای پیگار با سیاهان مازندران
از آمل روان گشت لشکر به راه
همی رفت یکی میل با کوش شاه
وز آن جایگه راه موصل گرفت
بیابان و کهسار و منزل گرفت ...
... که هست این سپاهی چو سیل روان
نباید که در راه تنگی بود
بدین مرز لشکر درنگی بود ...
... وز آن جا سوی مصر بنهاد روی
همه راه شادان دل و پوی پوی
ز لشکر سواری فرستاد پیش ...
... که از شهر وز کشور آورده بود
به راه جزیره همی راند کوش
همه لشکر گشن پولادپوش
چو از راه برخاست آوای کوس
پذیره شدش با بزرگان کیوس ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۲ - نامه ی کوش به نزدیک قراطوس، شاه اندلس درباره ی بازگردانیدن فراریان باختر
... یکی نامور را گزین کرد و گفت
که با راه تو ایمنی باد جفت
ببر نامه و پاسخ او بیار ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۳ - پاسخ قراطوس به کوش و نپذیرفتن فرمان او
... به پیش وی انداخت تا بازگشت
در آن راه پرانتر از بازگشت
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۷ - چاره ی دیگر کوش و گرفتار شدن قراطوس
... سوار و پیاده ببر شش هزار
سر راه دشمن بگیر استوار
چو دیدی که آمد هزیمت سپاه ...
... رمید از نهیبش بدان سان سپاه
که خورشید در گرد گم کرد راه
یکایک نهادند سر سوی شهر ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۸ - خواندن ساکنان شهر به تسلیم
... چو بگذشتم از آب کردم درنگ
مگر سرش برگردد از راه جنگ
دهد زیردستان ما باز جای ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۶۹ - تسلیم شهر و زنهار دادن کوش سپاه قراطوس را
... که بی مهر و فرمان من زآن سپاه
نباید که در شهر یابند راه
سپاه قراطوس را زآن سپس ...
... که گشتند با ما چنین سخت کوش
کشیدن سر از راه شاه بلند
نگر تا چه بار آورد جز گزند
که ایشان گنهکار و بدگوهرند
به پادافراه تیغ ما در خورند
چو از تیغ کوش ایمنی یافتند ...
... نه رای و نه آیین بد داشتیم
که راه نیاگان خود داشتیم
چو گردن کشد بنده از شهریار ...
... وزآن پس به ایرانیان گفت شاه
که دشمن کنون با شما گشت راه
برایشان نباید که خواری کنید ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۰ - باز گردانیدن مردم باختر از اندلس
... بدان کشور اندر کران تا کران
که از مردم باختر هر که راه
بجوید بیاید به درگاه شاه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۱ - نامه ی کوش پیل دندان به نزدیک فریدون
... درفشش به دو نیم کردم به تیغ
سپاهش گرفتند راه گریغ
بدان استواری یکی شهر داشت ...
... ز گنج آنچه در خورد گنجور شاه
گزیدم فرستادم اینک به راه
دگر بهر دادم بدین زیردست ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۳ - بازگشت به مغرب و کشتن قراطوس
... دل مردم بزم از آن زخم تیغ
رمید و گرفتند راه گریغ
همی هرکسی گفت از این دو سپاه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۵ - آگاهی فریدون از کشته شدن قراطوس
... سرش بی گمانی بباید برید
قراطوس چون سربپیچد ز راه
شود کشته بر دست گردان شاه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۶ - کوش در اندلس
... نهاده بر او شهر و کشور به کام
که دریا و خشکی دو راه اندر اوی
که برتابد از هر دو ره دیو روی
به افرنجه راهی ز دریای تند
که کشتی نماید در آن راه کند
به خشکی به عجلسکس آید ز راه
به یک سوش و مرزان همی جایگاه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۷ - ساختن چند شهر در کوه طارق
... که از دیدنش دیده گردد ستوه
پس آخر یکی راه دشوار تنگ
نه آرام شیر و نه جای پلنگ ...
... که هنگام جمشید شاه جهان
خلیل آمد از راه پیغمبری
درستی ندارد چنین داوری ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۸ - کارزار کوش پیل دندان با سیاهان بجّه و نوبی
... سوی روبله نیز بنهاد روی
دگر نیمه تازان به راه سوان
سوی کشور مصر پیر و جوان ...
... نه آگاهی از کوش و چندین سپاه
نه جایی طلایه بمانده به راه
شبیخون ز کوش آمد و تاختن ...
... فسرده به خون اندرون دامنش
ندانستی آیین و راه گریز
دل از کینه و مغزشان از ستیز ...
... چو نوبی بدید آن چنان زخم تیغ
نهانی گرفتند راه گریغ
یکایک شدند از جهان ناپدید ...
... جهانجوی کوش و دلاور سپاه
دو منزل به یک روز ببرید راه
بدان ناتوانی فرود آمدند
سوی رامش و نای و رود آمدند
بدان تا برآساید از رنج راه
که بس خسته بودند شاه و سپاه ...
... همی رفت با لشکری سخت کوش
به راه سوان تا به توه رسید
ازآن کینه شمشیر کین برکشید ...
... به هر مرز کاین آگهی رفت نیز
سراسر گرفتند راه گریز
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۹ - یافتن زرّ رُسته
بدان مرز یک هفته آمد فراز
وز آن جا به راه سوان گشت باز
به راه اندرون زر رسته بیافت
که از ریگ همچون چراغی بتافت ...
... به هر مرز کآمد به شادی فرود
همه راه می بود و آواز رود
ببستند آذین و زر ریختند ...