چو پردخته شد او به کار سپاه
میان سپاهش نهان گشت شاه
برآمد خروش و بپیوست جنگ
شتاب اندر آمد بجای درنگ
غو کوس و آواز گرز یلان
نهان کرده بر چهره ی بددلان
خدنگ دو پیکان دل و دیده خست
کمند گوان دست و گردن ببست
سنان درخشان روان را بسوخت
چو آتش ز خون تیغها برفروخت
برآن دشت خون یلان جوی کرد
زمانه سر بددلان گوی کرد
چنان شد که اسب نبرد آزمای
بجز بر سر و سینه ننهاد پای
قراطوسیان دسترس یافتند
شب آمد همه روی برتافتند
طلایه برون رفت و بنشست جوش
سران سپه را بپرسید کوش
که امروز چون بودتان روزگار
چگونه ست دشمن گه کارزار
چنان پاسخ آورد گردنکشی
که دشمن چنان است چون آتشی
به زهره دلیر و به تن زورمند
فراوان نمودند ما را گزند
که ما سست بودیم در کارزار
چنانچون تو فرمودی ای شهریار
ندانیم کاین رای چون دیده ای
که سستی ز لشکر پسندیده ای
چنین پاسخش داد آری رواست
کند هرکسی آن که او را هواست
یکی چاره ای خواستم ساختن
دل از رنج دشمن بپرداختن
کنون کار از آن چاره اندر گذشت
ببینید فردا بر این پهن دشت
که من با قراطوس جنگ آورم
بگیرمش و ایدر به تنگ آورم
اسیران آن روز را پیش خواست
بپرسید و گفتا بگویید راست
که پیش قراطوس گستاختر
کدام است تا زو بپرسم خبر
نمودند پس مهتری را بدوی
ز بند گران زعفران کرده روی
کز این مرد نزدیکتر نیست کس
دگر کهترانیم با دسترس
مر او را بر خویشتن بازداشت
برآن دیگران بر نگهبان گماشت
بدو گفت فردا اگر ز انجمن
نمایی قراطوس را تو به من
به جان و به تن زینهارت دهم
بسی گوهر شاهوارت دهم
چو یابم بر این شهر بر دسترس
نیازارم از مردمان تو کس
تو را افسر خسروانی دهم
ز کشور یکی مرزبانی دهم
ز گفتار او شادمان گشت مرد
بدو گفت بنمایمش در نبرد
که جان خوشتر از شاه وز شهر نیز
هم از خویش و پیوند و فرزند و چیز
بهنگام طوفان زنی هوشمند
نه فرزند زیر پی اندر فگند؟
به مردان خورّه چنین گفت کوش
که امشب نهانی برو بی خروش
سوار و پیاده ببر شش هزار
سر راه دشمن بگیر استوار
چو دیدی که آمد هزیمت سپاه
درِ شهر باید که داری نگاه
نمان تا به شهر اندر آید یکی
که با رنج ازآن پس نماند یکی
سپه را به ره کرد و مردم برفت
درِ شهر با رهبری برگرفت
چو در پرده پنهان شدند اختران
ز خاور برافروخت شمعی گران
قراطوس لشکر بیاراست زود
برآن سان که آیین دوشینه بود
همی بود در قلبگه با سپاه
برآویخت و تیره شد از گَرد ماه
از ایرانیان کشته شد چند مرد
به انگُشت بنمودش اندر نبرد
چو بشناختش کوش، نزدیک شد
ز گرد سپه روز تاریک شد
بدو حمله آورد با ده هزار
از ایران سواران نیزه گزار
سپاه قراطوس برداشتند
بکُشتند بسیار و برگاشتند
بزد اسب کوش و برآورد جوش
خروشید کای شاه ناپاک هوش
چو نیروی مردی نداری به جنگ
چرا پیش مردان روی تیز چنگ
بزد چنگ و برداشت او را ز زین
به بالا برآورد و زد بر زمین
ببستند فرمانبرانش دو دست
وزآن پس بغرّید چون پیل مست
ز زین کوهه گرز گران برکشید
چو آتش بدان دشمنان بررسید
چو دیدند نیرو و آهنگ اوی
گرفتار سالار در چنگ اوی
رمید از نهیبش بدان سان سپاه
که خورشید در گرد گُم کرد راه
یکایک نهادند سر سوی شهر
از آن رزم رنج و غمان دید بهر
هزیمت به مردان خورّه رسید
بر این روی دروازه صف برکشید
چو پیش آمد آن لشکر کینه خواه
ز دروازه برگشت یکسر سپاه
پراگنده هر کس همی تاختند
همه تیغ و ترکش بینداختند
نرفت اندر آن شهر از ایشان یکی
ز ایرانیان کشته شد اندکی
شتابان همی تاخت تا شهر، کوش
سپاه از پسِ پشت پولادپوش
دل اندیشه، مغزش گرفتار بود
که دشمن چنان گشن و بسیار بود
همی گفت کایرانیان زین سپاه
نباید که گردند خیره تباه
چو مردان خورّه بیامد درست
گُل از روی کوش دلاور بُرست
بدو گفت مردان که ای نامجوی
چو دشمن تو را دید برگاشت روی
همه نیزه و تیغ برداشتیم
سواری در این شهر نگذاشتیم
پراگنده گشتند گردان همه
که گرگان ببینند روز دمه
از آن شادمان شد دل کوش، گفت
که مردی ز مردان نشاید نهفت
برآن شیر دل مهربانی فزود
فرود آمد او بر در شهر زود
فرستاد تا لشکری رخت خویش
بیاورد با مایه ور تخت خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، توصیفی از جنگی میان دو سپاه و اقدامات پادشاه (کوش) برای مقابله با دشمنان ارائه شده است. پادشاه پس از آمادهسازی سپاه خود، به میدان جنگ میآید و در میانه نبرد قرار میگیرد. دشمنان به شدت قدرتمند و خطرناک به نظر میرسند و سپاه کوش به دلیل ضعف و سستی در کارزار با مشکل مواجه میشود. با این حال، کوش تصمیم میگیرد که با قهرمانی برای مقابله با قراطوس، فرمانده دشمن، اقدام کند.
کوش به یکی از مهتران خود دستور میدهد که به صف دشمن نزدیک شود و اطلاعاتی درباره قراطوس به دست آورد. پس از مشاوره و برنامهریزی، سپاه کوش برای مقابله با دشمنان و جلوگیری از ورود آنها به شهر، تقویت میشود. نبردی شدید رخ میدهد و کوش با دلاوری و شجاعت بالا در نبرد ظاهر میشود و بالاخره موفق میشود دشمنان را به عقب براند و شهر را محفوظ نگه دارد. در پایان، به خاطر این پیروزی، پادشاه خوشحال و شاداب میشود و دستور میدهد که سپاه خود را جمعآوری کرده و قوت و قدرت خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: وقتی او به کار سپاه مشغول شد، در میان سپاهیانش پنهان شد.
هوش مصنوعی: جنگ آغاز شد و همه به سرعت آماده نبرد شدند، به جای اینکه منتظر بمانند.
هوش مصنوعی: صدای نوازش یا جنگ، که ناشی از قهرمانان است، در دل کسانی که دلهای بدی دارند، پنهان است.
هوش مصنوعی: عشق همچون دوتا تیر دل و چشم را خسته کرده و کمند (درد و رنج) گوان (محبت) به دور دست و گردن بسته است.
هوش مصنوعی: تیر درخشان از جان انسانها مانند آتش خونین شمشیرها را افروخته و میسوزاند.
هوش مصنوعی: در آن دشت، خون دلیران جاری شد و زمانه با دلشکستگان سخن گفت و حوادث را بازگو کرد.
هوش مصنوعی: وضعیت به گونهای شد که اسب جنگی جز بر سر و سینه به جایی نایستاد.
هوش مصنوعی: قراطوسیان به هدف خود رسیدند و با آمدن شب، همه از آنها دور شدند.
هوش مصنوعی: رهبری از سرزمین خارج شد و برای گفتگو با فرماندهان سپاه، درباره وضعیت و حرکتهای آنها، درباره وضعیت و تحرکات سپاه پرسید.
هوش مصنوعی: امروز روزگار چگونه است و دشمن در جنگ چه حال و روزی دارد؟
هوش مصنوعی: چنان پاسخی از فردی سرسخت شنید که دشمن نیز همانند آتش بود.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شجاعت خود، و با وجود قدرت فراوانی که داریم، ما را دچار آسیب و مشکلات کردند.
هوش مصنوعی: ما در میدان نبرد ضعیف و ناتوان بودیم، درست همانطور که تو گفتی، ای پادشاه.
هوش مصنوعی: این گفته به ما میآموزد که نباید از روی ظاهر به قضاوت دربارهٔ یک مسأله یا موضوع بپردازیم. اگر احساس میکنیم که از چیزی یا کسی خوشمان آمده است، ممکن است این احساس به خاطر ناآگاهی یا سطحی بودن دید ما باشد. بنابراین، باید دقت کنیم و عمیقتر به قضایا نگاه کنیم تا از اشتباهات پیشگیری کنیم.
هوش مصنوعی: هر کس بر اساس خواسته و میل خود، پاسخ یا عملی را انجام میدهد و این طبیعی و درست است.
هوش مصنوعی: من در جستجوی راهی هستم که دلم را از غم و رنج ناشی از دشمنی آزاد کنم.
هوش مصنوعی: اکنون دیگر راهی برای چارهاندیشی باقی نمانده است. فردا وضعیت این دشت وسیع را مشاهده خواهید کرد.
هوش مصنوعی: من با قهرمانان جنگ میکنم و آنها را به چالش میکشام و به زودی بر اوضاع تسلط پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: در آن روز اسیران را پیش خود فراخواند و از آنها خواست که راستگو باشند و حقیقت را بگویند.
هوش مصنوعی: کدام شخص جسورتر از قراطوس وجود دارد که از او درباره اخبار سوال کنم؟
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر توصیف میکند که جوانمردی را به زیبایی نشان دادهاند، به گونهای که گویی از بندها و سختیها آزاد شده و چهرهاش مانند زعفران درخشان و زیباست. این تصویر نشاندهندهی آزادی، زیبایی و شکوه آن فرد است.
هوش مصنوعی: هیچ کسی به اندازه این مرد به ما نزدیک نیست، و ما به عنوان افرادی کمتربه از او فاصله داریم.
هوش مصنوعی: او را به خود مشغول کرد و بر دیگران نگهبانی تعیین کرد.
هوش مصنوعی: اگر فردا از جمع ما خارج شوی، قراطوس را به من نشان بده.
هوش مصنوعی: من جان و تن خود را به تو هدیه میدهم و آثار و نشانههای پادشاهیات را به تو میبخشم.
هوش مصنوعی: هنگامی که به این شهر برسم، از مردم تو هیچ نیازی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: من به تو مقام و منصب شاهی میدهم و از میان این سرزمین، یکی از مرزبانان را به تو واگذار میکنم.
هوش مصنوعی: مرد از صحبت او خوشحال شد و گفت: او را در نبرد به من نشان بده.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که زندگی و روح انسان ارزشمندتر از داراییهای مادی مانند مقام، شهر، خویش، خانواده و فرزندان است. در واقع، اهمیت زندگی و وجود خود انسان از هر چیز دیگری بیشتر است.
هوش مصنوعی: در زمان سختی و بحران، انسانهای باهوش و هوشمند نمیگذارند که دیگران تحت فشار و مشکلات قرار بگیرند. آنها به جای پنهان کردن دیگران در دشواریها، سعی میکنند که از آنها محافظت کنند و به کمکشان بیایند.
هوش مصنوعی: به مردان خطاب کرد که امروز شب به آرامی و بدون سر و صدا حرکت کنید.
هوش مصنوعی: سوار و پیاده، شش هزار نفر را به سمت دشمن بفرست و با استقامت و قوت ایستادگی کن.
هوش مصنوعی: اگر دیدی که سپاه در حال شکست است، باید به درِ شهر توجه داشته باشی و مراقب باشی.
هوش مصنوعی: صبر نکن تا کسی وارد شهر شود، زیرا ممکن است دیگر کسی با زحمت در آنجا نماند.
هوش مصنوعی: سپه به راه افتاد و مردم به همراه او از دروازه شهر خارج شدند.
هوش مصنوعی: زمانی که ستارهها در پرده مخفی شدند و از سوی شرق ناپدید شدند، شمعی روشن و پرنور در افق درخشید.
هوش مصنوعی: قراطوس به سرعت لشکر را آماده کرد، به شکلی که مطابق با سنتهای گذشته بود.
هوش مصنوعی: در دل میدان نبرد، او به همراه سپاهش درگیر جنگ شد و از غبار ناشی از درگیری، فضایی تاریک و غمانگیز به وجود آمد.
هوش مصنوعی: در جنگ، چند مرد از ایرانیان به دست او کشته شدند و او با انگشت به آنها اشاره کرد.
هوش مصنوعی: وقتی او (شخصی) را شناخت، به او نزدیک شد، و این باعث شد که در میان سپاه فضای تاریکی ایجاد شود.
هوش مصنوعی: او با ده هزار سوارهنظام از ایران به حمله آمد و به جنگ پرداخت.
هوش مصنوعی: نیروهای قراطوس به میدانی رفتند و بسیاری را کشتند و سپس به عقب برگشتند.
هوش مصنوعی: اسب را به تاخت درآورد و صدا و هیاهویی بلند کرد و گفت: ای شاه ناپاک، به خود بیا و هشیار باش!
هوش مصنوعی: اگر توانایی مبارزه را نداری، چرا به میدان جنگ میروی و خود را در برابر مردان شجاع قرار میدهی؟
هوش مصنوعی: او با چنگش از زین برداشت و به کناری پرتابش کرد.
هوش مصنوعی: فرمانروایان دستانش را بستند و پس از آن مانند فیل مست، به غران و خشمگین درآمد.
هوش مصنوعی: هنگامی که او بر قله کوه ایستاد، چنان گرزی سنگین را بلند کرد که مانند آتش بر سر دشمنان فرود آمد.
هوش مصنوعی: وقتی دیدند قدرت و اراده او را، در دام سالار گرفتار شدند.
هوش مصنوعی: از شدت صدای او سپاه به وحشت افتاد، همانگونه که خورشید در میان غبار گم میشود.
هوش مصنوعی: هر یک به سمت شهر روانه شدند، زیرا از آن نبرد و سختیها و غمها به تنگ آمده بودند.
هوش مصنوعی: مردان شکست خورده به دروازه رسیدند و صفی از آنجا تشکیل دادند.
هوش مصنوعی: هنگامی که آن لشکر انتقام جو به نزدیکی رسید، تمامی سپاه از دروازه برگشتند.
هوش مصنوعی: هر کسی که فرار میکرد، به سرعت از اینجا دور میشد و همه سلاحها و مهماتشان را رها میکردند.
هوش مصنوعی: در آن شهر هیچیک از ایرانیان نرفتند و تنها یکی از آنها کشته شد.
هوش مصنوعی: او با شتاب و سرعت به سمت شهر میشتابد، در حالی که سپاه از پشت او با زرهای مانند فولاد در حال دنبال کردن است.
هوش مصنوعی: دل درگیر فکر و خیال بود، زیرا دشمن بسیار قوی و زیاد به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: او میگفت: ای مردم ایران، این سپاه نباید باعث شود که شما دچار سردرگمی و ویرانی شوید.
هوش مصنوعی: وقتی مردان به میدان آمدند، گل از صورت دلیران شکوفا شد.
هوش مصنوعی: مردان به او گفتند، ای کسی که به دنبال نام و شهرت هستی، وقتی که دشمن تو را دید، روی خود را از تو برگرداند.
هوش مصنوعی: ما همه سلاحهایمان را برداشتیم و هیچ سواری در این شهر باقی نگذاشتیم.
هوش مصنوعی: همه به سرعت پخش شدند تا وقتی که گرگها به آنها نرسند.
هوش مصنوعی: دل شادمان شد و گفت که نمیتوان راز مردان بزرگ را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: شیر دل مهربانی، با محبت بیشتری به زمین آمد و به سرعت در ورودی شهر فرود آمد.
هوش مصنوعی: فرستاد تا سپاهی را بفرستد تا لباس و تجهیزات خود را بیاورند و با ثروت و امکانات خود به میدان بیایند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.