بخش ۲۶۲ - نامه ی کوش به نزدیک قراطوس، شاه اندلس درباره ی بازگردانیدن فراریان باختر
قراطوس را نامه ای کرد کوش
که ما را جهاندار با فرّ و هوش
سوی باختر زآن فرستاد زود
کزآن مرز یکباره برجست دود
چنان آرزو کرد، هر چند شهر
که دارد ز ویرانی و رنج بهر
شود یکسر آباد و مردم همه
سوی شهر خود بازگردد رمه
چو ایدر رسیدیم، جستیم کار
شنیدیم گفتار آموزگار
که آن مردمان اندر این کشورند
وز این پادشاهی همی نگذرند
کنون گر تو درباره ی خسروی
سزد گر به گفتار من بگروی
فرستی مرآن مردمان را به جای
که شاهان ما را چنین است رای
زن و بچّه و خواسته هرچه هست
بدان مردمان بازداری تو دست
چو این کرده باشی به نزد من آی
که آرم بجای تو خوبی بپای
همه پادشاهی و گنج آنچه هست
سراسر به تو بازداریم دست
وگر سر بپیچی و گردن کشی
همه چادر مرگ بر تن کشی
ز ما زخم بینی گرانتر ز کوه
که از رنج او کوه گردد ستوه
همان تیر پولاد همچون تگرگ
که سوفار او زهر و پیکانش مرگ
درود از بزرگان ایرانیان
هم از شاه توران و ارزانیان
یکی نامور را گزین کرد و گفت
که با راه تو ایمنی باد جُفت
ببر نامه و پاسخ او بیار
سخن هرچه پرسد تو پاسخ بیار
چو ببرید دریا فرستاده مرد
سوی بارگاه وی آهنگ کرد
به شهری کجا قُرْطُبه داشت نام
قراطوس شاه اندر او شادکام
بدو آفرین کرد و نامه بداد
بفرمود تا ترجمان کرد یاد
چو آگاه گشت از سخنهای کوش
بر آشفت و دیده دژم کرد زوش
فرستاده را گفت چندین سخن
نراند جهاندیده مرد کهن
چه مرد است این، وز که دارد نژاد
که بیداد گوید سخنها نه داد؟
نبیره ست مر کوش را، شاه، گفت
نژادی که برخیره نتوان نهفت
برادر پسر شاه ضحاک بود
چنان شاه خونریز و ناباک بود
شهنشاه مکران و ماچین و چین
یکی سهمگن مرد جوینده کین
از آن پس که ضحاک را شاه گُرد
ببست و به کوه دماوند برد
بکوشید با شاه هفتاد سال
نیامد کس او را به مردی همال
چو یکچند از او بختِ بیدار شد
به دست سپهبد گرفتار شد
به زندان شاه جهان بسته ماند
چهل سال کس نام او برنخواند
کنون شاه کردش ز زندان رها
بدادش بسی گوهر پُربها
سپه دادش و تخت و زرّین کلاه
سمیران و مغرب بدو داد شاه
یکی مرد با برز و گردنکش است
به هنگام کینه کُه آتش است
اگر پند بپذیری ای شهریار
نتابی ز هرچ او کند خواستار
که گر بر بتابی تو از او نخست
از آن پس کنی بندگیها درست
نه پوزش پذیرد نه پرسدت گرم
نه هم دارد از مردمیهات شرم
قراطوس ز اوّل بترسید سخت
ز گفتار آن مرد بیدار بخت
بپرسید تا چند دارد سپاه
چو دارد چنین بر بدی دستگاه
بدو گفت هشتاد بارش هزار
فزون است برگستوانور سوار
از ایران گزین کرده و ساخته
همه رزم را گردن افراخته
قراطوس بر وی بخندید و گفت
که خیره سری هیچ نتوان نهفت
مرا گر فزونی ست ششصد هزار
از این مایه ام کن نیاید سوار
از ایشان یکی و ده از دشمنان
ندارند ایرانیان را زیان
زمانه مر او را به تنگ آمده ست
که با این سپه سوی جنگ آمده ست
که ضحاک با فرّ و با برز اوی
بدان مایه ور لشکر و گرز اوی
ز ما جز درودی فزونی نجست
چرا رای شاه تو گشته ست سست
سیاهان مازندران سر بسر
نیارند از این آب کردن گذر
فرستاده گفت ای سرافراز شاه
به کار اندرون ژرفتر کن نگاه
من از پند راندم فراوان سخن
اگر بشنوی پند مرد کهن
بفرمود تا خادمان سرای
مر او را یکی خانه کردند جای
سه روزش گرامی همی داشتند
زمانیش بی بزم نگذاشتند
قراطوس با مردمان رای زد
سگالید هرگونه ای نیک و بد
نیامد مر او را همی هیچ رای
که آن مردمان را دهد باز جای
که پیوسته بودند با لشکرش
تهی ماند گفتی همی کشورش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، قراطوس نامهای به خسرو مینویسد که خواهان بازگشت مردم و آبادانی سرزمینش است. او به معلم خود میگوید که مردم در آن کشور ماندگار شدهاند و نمیخواهند از پادشاهی خود بگذرند. معلم او توصیه میکند که اگر قراطوس خواستار آرامش و برقراری سلطنتش است، باید مردم را به محل امنی منتقل کند.
پس از آن، قراطوس فرستادهای را به سوی خسرو میفرستد و در مورد وضعیت جنگ و سپاه صحبت میکند. فرستاده از قدرت قراطوس میگوید، اما قراطوس با خیرهسری به او میخندد و قدرت خود را بسیار بیشتر از آنچه او گفته میداند. پس از مشورت با مردم خود، قراطوس به این نتیجه میرسد که باید به کار بیشتری بپردازد و از مشاورههای قدیمی بهره بگیرد.
در نهایت، قراطوس به فرستادهی خود احترام میگذارد و به او محل اقامت مناسبی میدهد و سه روز به او اکرام میکند. اما قراطوس هنوز به راه حلی برای بازگرداندن مردم و مواجهه با دشمنان خود نرسیده است.
هوش مصنوعی: در نامهای به قراطوس نوشته شد که ما فرمانروایی داریم با قدرت و هوش.
هوش مصنوعی: به سمت غرب، او به سرعت فرستاده شد، چرا که از آن مرز ناگهان دود برجستهای پدیدار شد.
هوش مصنوعی: او به شدت آرزو میکند که هر شهری که در آن زندگی میکند، از ویرانی و رنج آزاد باشد.
هوش مصنوعی: شهر باید به طور کامل شکوفا شود و مردم باید همه دوباره به سوی شهر خود برگردند و زندگی جدیدی را آغاز کنند.
هوش مصنوعی: وقتی به اینجا رسیدیم، در جستجوی کار بودیم و سخنان استاد را شنیدیم.
هوش مصنوعی: این افراد در این کشور هستند و از این سلطنت عبور نمیکنند.
هوش مصنوعی: اکنون اگر تو دربارهی پادشاهی بخواهی سخن بگویی، نیازی نیست که فقط به گفتههای من توجه کنی.
هوش مصنوعی: تو این مردمان را به جایی میفرستی که شاهان ما چنین نظری دارند.
هوش مصنوعی: زن و بچه و هر چیزی که داری، تو را از توجه به مردمان باز نمیدارد.
هوش مصنوعی: به محض اینکه این کار را انجام دادی، به نزد من بیا تا به جای تو چیزهای خوبی را به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: تمام ثروت و قدرتی که داریم، همه را به تو تقدیم میکنیم.
هوش مصنوعی: اگر به خود پس بکشید و از فرمان من سرپیچی کنید، همه ویژگیهای مرگ را بر خود خواهید پوشید.
هوش مصنوعی: زخمهای ما از درد و رنجی که میکشیم، به اندازهای سنگین و عمیق است که حتی کوهها نیز از این رنج به زانو در میآیند.
هوش مصنوعی: تیرهای سخت و تند مانند تگرگ به سمت دشمن میبارند، و زهر موجود در آنها کشنده و خطرناک است.
هوش مصنوعی: درود و سلام بر بزرگترهای ایرانیان، از جمله شاه توران و ارزانبانان.
هوش مصنوعی: یک فرد معروف و برجسته را انتخاب کرد و به او گفت که در این راه، همراهی تو باعث امن شدن مسیر خواهد بود.
هوش مصنوعی: نامه را ببر و پاسخ او را بیاور، هر سوالی پرسید، تو به آن پاسخ بده.
هوش مصنوعی: وقتی دریا از هم جدا شد، مردی به سوی بارگاه او حرکت کرد.
هوش مصنوعی: در شهری به نام قُرْطُبه، پادشاهی به نام قراطوس زندگی میکرد که مردی خوشبخت و شاداب بود.
هوش مصنوعی: او به او تبریک گفت و نامهای نوشت، سپس دستور داد تا یادداشت را ترجمه کند.
هوش مصنوعی: هنگامی که از سخنان کوش باخبر شد، به شدت ناراحت شد و چهرهاش را عبوس کرد.
هوش مصنوعی: فرستاده به مردی باتجربه گفت که حرفهای زیادی را نگوید و به اختصار صحبت کند.
هوش مصنوعی: این مرد چه کسی است که از کدام نژاد میآید و به جای برعایت انصاف، تنها به بیان سخنان ستمگرانه و بیعدالتی میپردازد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که به شجاعت و نژاد بزرگ برمیخیزد، نمیتواند اصل و خویشتن خود را پنهان کند.
هوش مصنوعی: برادر پسر شاه ضحاک شخصی بود که مانند پدرش، شاهی خشن و ظالم به شمار میرفت.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک شخصیت قدرتمند و جویای انتقام میپردازد که به سرزمینهای بزرگ و مشهور از جمله مکران، ماچین و چین اشاره میکند. این فرد به عنوان یک جنگجوی سرسخت و قابل توجه شناخته میشود.
هوش مصنوعی: پس از آنکه ضحاک را بر دستانشاه گُرد به بند کشیدند و به کوه دماوند منتقل کردند،
هوش مصنوعی: سعی کنید مانند یک مرد واقعی با کسی که برای هفتاد سال به کسی اجازه نداده با او همکلام شود، برخورد کنید.
هوش مصنوعی: زمانی که بخت بیدار و فعال شد، شخصی به دست فرمانده قوی گرفتار شد.
هوش مصنوعی: فردی در زندان پادشاهی به مدت چهل سال زندگی کرد، اما هیچکس نام او را هرگز بر زبان نیاورد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، پادشاه او را از زندان آزاد کرده و به او جواهرات گرانبهایی بخشیده است.
هوش مصنوعی: سپه، تاج و تخته و کلاه زرین سمیران و مغرب را به او واگذار کرد شاه.
هوش مصنوعی: مردی وجود دارد که با یال و التیام شمشیرش، در زمان کینهتوزی مانند آتش شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: اگر مشاوره و نصیحت را بپذیری ای پادشاه، از هیچکدام از آنچه او میخواهد، دوری نکن.
هوش مصنوعی: اگر تو ابتدا از او شمعی روشن کنی، بعد از آن تمام بندگیها را به درستی انجام خواهی داد.
هوش مصنوعی: نه از تو عذرخواهی میکند، نه به تو محبت میورزد و نه از مردمداری تو خجالت میکشد.
هوش مصنوعی: از ابتدا قراطوس از سخنان آن مرد خوششانس و باهوش بسیار ترسید.
هوش مصنوعی: پرسیدند که سپاه تا چه زمانی قدرت دارد وقتی که چنین وضعیتی دارد.
هوش مصنوعی: او گفت که هشتاد بار، بیشتر از هزار است، مانند سوار بر درختی که با برگهایش بلندتر است.
هوش مصنوعی: ایران را انتخاب کرده و همه جنگها را به زیبایی و با افتخار برگزار کردهاند.
هوش مصنوعی: قراطوس به او خندید و گفت که هیچ چیزی نمیتواند نادانی را پنهان کند.
هوش مصنوعی: اگر من به مقدار بیشتری نیاز دارم، ششصد هزار از این چیز را به من بده، ولی به من سواری ندهید.
هوش مصنوعی: ایرانیان میتوانند از یک فرد دوست و یاریدهنده سود ببرند، اما در مقابل، ده دشمن هم هرگز نمیتوانند به آنها آسیب بزنند.
هوش مصنوعی: زمان به اندازهای بر او فشار آورده که مجبور شده با این سپاه به جنگ بیاید.
هوش مصنوعی: ضحاک با قدرت و عظمت خود، و با لشکری که در اختیار دارد و نیز چمنی که در دست دارد، شناخته میشود.
هوش مصنوعی: از ما جز سلامی بیشتر نیست، چرا که فکر و نظر پادشاهت ضعیف شده است.
هوش مصنوعی: سیاهان مازندران نمیتوانند از این آب اظهار نظری کنند.
هوش مصنوعی: فرستاده به شاه گفت که ای پادشاه بزرگ، روی کارها و امور را با دقت بیشتری بررسی کن.
هوش مصنوعی: من از نصیحتها و تجربههای زیادی دور شدهام، اگر به حرفهای من گوش کنی، یاد میگیری که چه درسهایی از مردان باتجربه باید بگیری.
هوش مصنوعی: او دستور داد که خدمتکاران، برای او یک خانه ساختند.
هوش مصنوعی: آنها سه روز را بسیار گرامی شمردند و در این مدت اجازه ندادند که او بدون جشن و شادمانی باشد.
هوش مصنوعی: قراطوس با مردم مشورت کرد و در مورد همه چیز، اعم از خوب و بد، بحث و بررسی کرد.
هوش مصنوعی: هیچ فکر و تدبیری نتوانست او را فراخواند تا به آن مردم جایی بازگرداند یا فرصتی دوباره بدهد.
هوش مصنوعی: آنهایی که همیشه با سپاهش بودند، اکنون خالی ماندهاند، گویی که کشورش نیز خالی شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.