پس از کار مغرب، سیاهان زفت
شدند آگه از راز جوینده گفت
که مغرب به جایی رسیده ست باز
ز زرّین و سیمین و هر گونه ساز
هم از چارپایان و کشت و درود
که هرگز بر آن سان نباشد شنود
نهانی سپاهی برفت و بدید
از آن بهتر آمد که نوبی شنید
بدین آگهی مژده آوردشان
به گفتار گستاختر کردشان
که کشور بدین خوبی و دلبری
تهی دیدم از شاه وز لشکری
همه دشت پر چارپای و یله
شبانی ندیدم به پیش گله
ز نوبی و بجّه هزارن هزار
فراز آمدند از پی کارزار
گروهی از ایشان همه پوی پوی
سوی روبله نیز بنهاد روی
دگر نیمه تازان به راه سوان
سوی کشور مصر پیر و جوان
سیاهان پیشین کشیدند دست
همه با زمین شهر کردند پست
ز مغرب برآورد خونبار موج
گریزان شده مردمان فوج فوج
سواران به کوش آگهی تاختند
که کشور سیاهان برانداختند
بخندید و از طارق آمد فرود
به ملّاح و کشتی گذر کرد و رود
به نامه سپه را همه باز خواند
درم داد، اسب و ز هرگونه راند
فراز آمدش مرد ششصد هزار
زره دار و برگستوانور سوار
ز دریا گذر کرد و آمد به دشت
ز جوشن همی آسمان خیره گشت
نخستین برآن لشکر آورد روی
کز او روبله گشت بی رنگ و بوی
سیاهان پراگنده بودند و مست
کشیده به تاراج و بیداد دست
نه آگاهی از کوش و چندین سپاه
نه جایی طلایه بمانده به راه
شبیخون ز کوش آمد و تاختن
خروش دلیران و کین آختن
سوی خنجر و تیغ بردند دست
از ایشان نه هشیار جست و نه مست
سیه چهرگان صف کشیدند پیش
دلیری نمودند و مردی ز خویش
پیاده، برهنه، نه اسب و نه ساز
به دست اندرش شاخ چوبی دراز
عمودی که خوانی همی تو فرسب
که از زخم او پست شد مرد و اسب
زدی زخم و اندر گذشتی ز مرد
بدیده تگاور بدیدیش گرد
وگر تیغ و تیر آمدی بر تنش
فسرده به خون اندرون دامنش
ندانستی آیین و راه گریز
دل از کینه و مغزشان از ستیز
دو دیده ز خون و رُخ انگشت رنگ
تناور به زور و دلاور به جنگ
به نیروی پیل و به چنگال شیر
به تن زورمند و به زَهره دلیر
نه برگاشتی روی با زخم مرد
ز پای اندر آوردی او را به گَرد
فراوان بکشتند از ایران سپاه
هم از دیو چهران بسی شد تباه
سپه را بسی ناسزا گفت کوش
همی گفت کای لشکر تیره هوش
شما را چه بوده ست بدین کارزار
شنیدید گفتار من سست خوار
گروهی سیاهان بی ساز و اسب
به دست اندرون چون شبانان فرسب
فزون نیست یک نیمه دشمن ز ما
همی ننگ آید مرا از شما
چه گویید با خسرو گرزکوب
که ما بس نبودیم با زخم چوب
مبادا جهان نیزه و تیغ تیز
که از زخم چوب آیدش رستخیز
بگفت این و با لشکر آهنگ کرد
ز خون خاک و سنگ ارغوان رنگ کرد
سپاه اندر آمد به شمشیر و تیر
ز کُشته زمین شد چو دریای قیر
ز جنگاوران و یلان کس نرست
همه کُشته گشتند و افگنده پست
چو نوبی بدید آن چنان زخم تیغ
نهانی گرفتند راه گریغ
یکایک شدند از جهان ناپدید
تو گفتی که کس روی نوبی ندید
چو پیروز شد کوش و آمد فرود
بدان شادکامی می آورد و رود
بفرمود تا هر کسی کُشته ای
سیاهی به خون اندر آغشته ای
بپختند و کردند بریان گرم
نه آزرم در دل نه در دیده شرم
تنی چند را پاره کردند نیز
بپخته ازآن دیگ و هرگونه چیز
تنی چند را پوست بیرون کشید
به گیتی کسی آن شگفتی ندید
گروهی به دو نیم کردند پست
گروهی بُریده سر و پای و دست
بدو هرکسی گفت کای شهریار
نگویی مرا تا چگونه ست کار
که با کُشتگان هیچ شاه این نکرد
نه بریان و پخته کسی دید مرد
بخندید و گفت این سپاهی ست نو
دلیران کینند و مردان گو
پراگنده ی کشور از بهر چیز
هم از بهر تاراج و کُشتن بنیز
هرآن کاو به لشکر گه آید فراز
بترسند از این هول و گردند باز
چو بینند از این سان ز ما دستبرد
نیایند دیگر به یک جای گرد
به ما بر بدان سان گمانی برند
که پخته همی گوشت مردم خورند
برآن کشتگان اشک ریزان شوند
ز بیم تن خود گریزان شوند
از ایشان زمین چون شبه رنگ کرد
بدان لشکر دیگر آهنگ کرد
رسید اندر ایشان بدان کوهسار
که حاجات خوانی بدین روزگار
به نزدیکی مصر چندان گروه
که پیدا نبود ایچ دریا و کوه
هوا نیلگون و زمین زاغ رنگ
ز رنگ سیاهان پولاد چنگ
چو لشکر بدیدند، برخاستند
همه چوبها را برافراختند
خروشان چو تندر، کشیدند صف
چو ببران به لبها ببستند کف
جهانجوی کوش و دلاور سپاه
دو منزل به یک روز ببرید راه
بدان ناتوانی فرود آمدند
سوی رامش و نای و رود آمدند
بدان تا برآساید از رنج راه
که بس خسته بودند شاه و سپاه
سیه چهرگان را گمانی فزود
که دشمن نیارست رزم آزمود
شما را شدستیب از این تاختن
همی رزم باید کنون ساختن
خروش آمد و گشت جنبان سپاه
شد از رنگشان روی هامون سیاه
سوار از طلایه سوی کوش تاخت
از آن هول گفتی که بیهوش یافت
که اینک سپاه اندر آمد به تنگ
شما را کنون نیست جای درنگ
جهانجوی کوش اندر آمد به اسب
سپه گشت مانند آذرگشسب
به لشکر چنین گفت کای سرکشان
دلیران ایران و گردنکشان
نخستین یکی تیر باران کنید
پس آهنگ جنگ سواران کنید
سوی نیزه و تیغ یازید دست
چو شیران تند و چو پیلان مست
کسی را که دستش به بند آورید
اگر گردنش در کمند آورید
به دندان تنش پاره پاره کنید
به کین اندر آیید و چاره کنید
چو پیوسته گردید با این سپاه
به دندان کُنید این یلان را تباه
بدان تا به ما بر گمانی برند
که اینان همی آدمی را خورند
بترسند و گردند از این رزم باز
نیایند دیگر به آن جا فراز
چنان کرد لشکر که سالار گفت
چو سوفار با شست کردند جفت
تن تیره چهران چو پیکان نمود
گذر کرد و بیرون شد از پشت زود
گروهی بدان تیر باران بکُشت
گروهی به زوبین و زخم درشت
همان دیو چهران ز هر سو زنان
به چوب گران لشکری را زیان
برآن سر که زخم آمد از چوب ساج
نه فرخ کُله دید، از آن پس، نه تاج
هرآن اسب کاو زخم خورد از فرسب
شکسته شد آن استخوان اندر اسب
بسی کُشته آمد ز هر دو سپاه
برآمیخت بر هم سفید و سیاه
دلیران ایران کرا یافتند
به دندان دریدنش بشتافتند
گسستند چرمش ز پهلو و پشت
چنان هر گروهی یکی را بکُشت
جهانجوی چون اندر آن رزمگاه
بسی کرد ازآن دیو چهران تباه
اگر بر میان زد به دو نیم کرد
دل تیره چهران پُر از بیم کرد
برهنه تن دشمن و تیغ کوش
همانا که خون آید از غم به جوش
سیاهان از او کین گرفتند و خشم
همی تاب خشم اندر آمد به چشم
از آن سان همی بود یکچند جنگ
زمین گشته از کُشته بر زنده تنگ
پراگندگان سیاهان پیش
رسیدند و دیدند یاران خویش
چنان کُشته و افگنده بر دشت کین
که پیدا نبود از سیاهان زمین
یکی را سر و پای پخته به ریگ
یکی کرده بریان برآن گرم دیگ
یکی پوست کنده برآویخته
یکی را پی و استخوان ریخته
یکی را سگ آورده در زیر پای
شکم خورده و پُشت مانده بجای
همی هرکه آن دید بر دشت جنگ
نیارست کردن زمانی درنگ
ز بیم سر خویش برگشت و رفت
ره خانه ی خویش و کشور گرفت
بدین لشکر آمد درست آگهی
که شد دشت کین از سیاهان تهی
ز مردار خواران سپاهی درشت
بیامد همه نوبیان را بکُشت
دریدند و خوردند از ایشان بسی
از آن نامداران نماندش کسی
چنان خیره گشتند از این آگهی
که از رزم شد مغز ایشان تهی
شب تیره از رزم بگریختند
برآن کشتگان خون همی ریختند
چو از قوس خورشید سر بتافت
ز نوبی برآن دشت کین کس نیافت
سپه برنشاند و خود از پس برفت
چه مایه بکُشت و چه مایه گرفت
از آن زاغ چهران شوریده رای
ز سیصد یکی هم نشد بازجای
بیابان، یک ماهه ببرید کوش
همی رفت با لشکری سخت کوش
به راه سوان تا به تُوّه رسید
ازآن کینه شمشیر کین برکشید
کرا دید از ایشان بکُشت و بسوخت
از آن مرز نیز آتشی بر فروخت
همه شهرها کرد ویران و پست
بکشت آن کش آمد ز نوبی به دست
بفرمود پختن تنی چند باز
بدان تا همی گفت نوبی به راز
که اینان پلنگان کین گسترند
کجا پخته و خام مردم خورند
به هر مرز کاین آگهی رفت نیز
سراسر گرفتند راه گریز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، نویسنده به نبردی میان سیاهان و سپاه کوش (طارق) اشاره میکند. پس از اینکه سیاهان متوجه میشوند که کشورشان بیمدافع و شاه است، به سوی مصر و کوش هجوم میآورند. در این جنگ، کوش با شجاعت و دلیری با سیاهان میجنگد و تعدادی از آنان را که پراکندهاند، از بین میبرد. او فرمان میدهد تا کشتهشدگان را بخورند و این عمل باعث ترس و وحشت دشمنان میشود. سیاهان پس از مشاهده این عمل، از میدان جنگ فرار میکنند و سپاه کوش پیروز میشود. این پیروزی و وحشت ایجادشده به سپاه سیاهان درس عبرتی میشود که دیگر نباید به سرزمین کوش حمله کنند. در نهایت، کوش پیروز شده و تأثیر این جنگ بر روحیه دو گروه نمایان میشود.
هوش مصنوعی: پس از غروب خورشید، شبسُتان سیاهپوش شدند و از راز کسی که طلبش را کرده بود، اطلاع پیدا کردند.
هوش مصنوعی: مغرب به جایی رسیده که دوباره از طلا و نقره و هر نوع ساز و آواز پر شده است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که نه تنها انسانها، بلکه حتی حیوانات و زمینهای زراعی نیز به گونهای نیستند که به سادگی تحت تاثیر و تغییرات قرار گیرند. به عبارت دیگر، برخی چیزها همیشه به یک شکل باقی میمانند و تغییر نمیکنند.
هوش مصنوعی: سرباز مخفیانهای رفت و متوجه شد که چیزی بهتر از آنچه که در انتظارش بود، به او رسید.
هوش مصنوعی: مژدهای به آنها رسید که باعث شد زبانشان را بازتر و جسورتر کنند.
هوش مصنوعی: من سرزمین را با این زیبایی و دلربایی دیدم، اما آن را خالی از پادشاه و ارتش یافتم.
هوش مصنوعی: در این دشت، همه جا پر از چهارپایان است و نگاهی به اطراف ندارم، هیچ شبان را در مقابل گله نمیبینم.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم و نیروها از نوبه و بجّه برای شرکت در جنگ و تلاش برای پیروزی به میدان آمدند.
هوش مصنوعی: گروهی از آنها به سمت روبله (شخص یا مکان) حرکت کردند و به سوی او روی آوردهاند.
هوش مصنوعی: دیگر گروهی از سواران در راه به سمت کشور مصر، چه پیر و چه جوان، در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: در گذشته، سیاهان با دست خود کارهای زیادی کردند و با تلاش و زحمت، شهر را به جایگاهی پایینتر از آنچه بود، رساندند.
هوش مصنوعی: از غرب، موجهای خونین بهطور ناگهانی و بدون توقف، مردم را به سوی خود جذب میکنند و آنها را در دستههای بزرگ به حرکت درمیآورند.
هوش مصنوعی: سواران به سرعت به سوی صحنه جنگ رفتند تا خبر از سقوط کشور سیاهان را به همراه بیاورند.
هوش مصنوعی: بخندید و با ورود طارق به ساحل، ملوان کشتی را پارو کرد و به رودخانه رفت.
هوش مصنوعی: سپه سالار همه نامهها را بازخوانی کرد و در عوض آن، اسب و پول فراوانی را پرداخت نمود.
هوش مصنوعی: مردی با ششصد هزار زره و سواران خوشپوش و خوشقامت به فراز آمد.
هوش مصنوعی: از دریا عبور کرد و به دشت رسید، به قدری که آسمان از زرهاش خیره و متعجب شد.
هوش مصنوعی: در ابتدای کار، آن سپاه به میدان آمد و از چهرهاش به قدری ترسناک بود که همه چیز دور و برش رنگ و بویش را از دست داد.
هوش مصنوعی: مردم سیاهپوست در گوشه و کنار پراکنده بودند و تحت تأثیر نوشیدنیهای محرک، به غارت و ظلم مشغول بودند.
هوش مصنوعی: نه از تلاش و کوشش خبری هست، نه سپاهی در کار است و نه نشانی از تلاشگران در مسیر باقی مانده است.
هوش مصنوعی: شبنشینی ناگهانی آغاز شد و دلیران با شجاعت تاخت و تاز کردند، در حالی که انتقام و کینه بر دلدادههایشان چیره شد.
هوش مصنوعی: افراد به سمت خنجر و تیغ رفتند، در حالی که نه کسی به حال طبیعی خود بود و نه در حال مستی.
هوش مصنوعی: چهرههای سیاه به صف ایستادهاند و با شجاعت و دلیرانه عمل کرده و مردانگی از خود نشان میدهند.
هوش مصنوعی: شخصی بدون اسب و ساز، پا برهنه در حال حرکت است و در دستش چوب بلندی دارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی به عمود (ستون یا تیرک) نگاه میکنی، باید بدانی که او (شخص یا موجودی) به دلیل زخمهایی که برداشته است، به حالتی افتاده است که هم انسان و هم اسب از او پایینتر آمدهاند. به عبارتی، درد و رنج او باعث شده که از مقام و موقعیتش کم شود.
هوش مصنوعی: تو ضربهای زدی و بیاعتنا گذشتی، در حالی که مردی را دیدی که چشمانش اشکآلود بود.
هوش مصنوعی: اگر بر تن او زخمهای شمشیر و تیر ببارد، دامنش در خون غرق خواهد شد.
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که چگونه باید از کینهها و دشمنیها دوری کرد و چگونه باید دل و مغز خود را از این تنشها آزاد ساخت.
هوش مصنوعی: دو چشم پر از اشک و صورت رنگین از خون، جنگجویان دلیر و قوی به میدان آمدهاند.
هوش مصنوعی: با قدرتی مانند فیل و چنگال و پنجه ی شیر، با بدنی نیرومند و دلی شجاع.
هوش مصنوعی: تو نه برگی از درختی، بلکه زخم مردی را از پای او برداشت میکنی و او را به زمین میکشی.
هوش مصنوعی: بسیاری از نیروهای ایرانی و سپاه دشمن در جنگ کشته شدند و آسیبهای زیادی به دشمنان وارد آمد.
هوش مصنوعی: سپه را خیلی بد و بیاحترامی کرد و گفت: ای لشکریان با فکر و هوش کم، چرا اینگونه عمل میکنید؟
هوش مصنوعی: شما را چه شده است که در این میدان ظاهر میشوید؟ آیا سخنان من را که بیارزش است نشنیدهاید؟
هوش مصنوعی: گروهی از افراد سیاهپوش بدون ساز و اسب در حالتی آرام و شبیه به شبانها در درون هستند.
هوش مصنوعی: من از شما خجالتزده میشوم، حتی اگر تنها یک نیمه از دشمنی بین ما وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: چه میگویید با پادشاهی که قدرتمند است، در حالی که ما به خاطر زخمهای چوبی (پیشینه و مشکلات) توانایی مقابله نداریم؟
هوش مصنوعی: مراقب باش که به دنیا مانند نیزه و شمشیر تیز نگاه نکنیم، چون ممکن است از زخمهای ناشی از چوب، زنده شدن و برخاستن رخ دهد.
هوش مصنوعی: او این سخن را گفت و با سپاه به راه افتاد، خونی که از زمین و سنگ جاری بود را رنگ سرخ ارغوانی کرد.
هوش مصنوعی: سپاه با شمشیر و تیر به میدان آمد و زمین به خاطر کشتنها به حالت سیاهی مانند دریاچه قیر درآمد.
هوش مصنوعی: هیچ یک از جنگجویان و پهلوانان زنده نماندند، همه به قتل رسیدند و به زمین افتادند.
هوش مصنوعی: زمانی که جوانی آن زخم پنهانی را دید، به سرعت راه فرار را در پیش گرفت.
هوش مصنوعی: هر یک از مردم از دنیا ناپدید شدند و تو گفتی که هیچکس به نوبت نمیآید.
هوش مصنوعی: زمانی که پیروزی حاصل شد و انسان با تلاش خود به اهدافش رسید، شادی و خوشبختی به زندگی او وارد میشود و او به سمت خوشی حرکت میکند.
هوش مصنوعی: فرمان دادند که هر کس کشتهای از افراد را که به خون آغشته شده است، به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: آنها گوشت را پختند و آن را به صورت کبابی داغ آماده کردند، نه در دل خود شرمی حس کردند و نه در چهرهشان نشانی از خجالت بود.
هوش مصنوعی: عدهای از مردم را به بهانههای مختلف شکنجه کردند و از آن دیگ هم هر چیزی که خواستند برداشتند.
هوش مصنوعی: چند نفر از انسانها پوست خود را به خوبی از بدن بیرون آوردهاند، اما هیچکس در دنیا نتوانسته است این کار را ببیند و به شگفتی دچار شود.
هوش مصنوعی: گروهی از مردم را به دو قسمت تقسیم کردند و گروهی دیگر بیسر و دست و پا شدند.
هوش مصنوعی: هرکس به او گفت، ای پادشاه، به من نگو تا چه طور این کار انجام میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت بیان میشود که هیچ شاهی با کشتگان خود چنین رفتاری نکرده است که کسی را در حال پختن یا بریان کردن ببیند. به عبارت دیگر، این عمل غیرانسانی و بیرحمانه است و نشاندهندهی ظلم و ستمی است که در تاریخ گاهی دیده شده، اما این رفتار نهتنها ناپسند است، بلکه نشاندهندهی اوج بیعدالتی و ظلم نیز میباشد.
هوش مصنوعی: خندید و گفت این سپاه است که از دلیران جدید تشکیل شده و مردان را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: در کشور ما، دلایل مختلفی برای نابسامانیها و ویرانیها وجود دارد، از جمله غارت و کشتار.
هوش مصنوعی: هر کس که به میدان جنگ بیاید، باید از دیدن هراس و ترس دیگران بترسد و آنها نیز از او دور میشوند.
هوش مصنوعی: زمانی که دیگران از ما آسیب ببینند، دیگر برای رسیدن به منافع خود به یک نقطه نمیآیند و از ما دور میشوند.
هوش مصنوعی: آنها درباره ما به شکلی فکر میکنند که انگار حتی آدمهای پخته و بزرگسال هم گوشت یکدیگر را میخورند.
هوش مصنوعی: آنانی که در این دنیا جان خود را از دست دادهاند، با گریه و اندوه به یاد آنان، از ترس جان خود فرار میکنند.
هوش مصنوعی: زمین به رنگ شبه درآمد و لشکری دیگر به آن سمت حرکت کرد.
هوش مصنوعی: در اینجا به مکانی در دل کوه اشاره میشود که در آنجا نیازها و خواستههای زندگی امروز به درستی درک و مطالبات آن مطرح میشود.
هوش مصنوعی: در نزدیکی مصر، گروهی بسیار زیادی در آنجا جمع شده بودند که حتی دریا و کوهها نیز از دید پنهان بودند.
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ نیلی و زمین به رنگ زغالی است، که این رنگها به خاطر سیاهی و سختی زندگی به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی لشکر را دیدند، همه به پا خاستند و چوبها را بالا بردند.
هوش مصنوعی: چون تندر خروشناکی بر پا شد، صفهایی شکل گرفت و چون شیران، دستانشان را محکم به هم فشردند.
هوش مصنوعی: در جستجوی دنیا و در میدان جنگ، قهرمان و نیرومند باید تلاش کند تا در یک روز، دو مرحله را طی کند و به مقصد برسد.
هوش مصنوعی: بدانید که ناتوانی به سراغ شادی و موسیقی و رودخانهها آمدند.
هوش مصنوعی: بدان که وقتی رنج و مشقت راه پایان یابد، آرامش نصیب شاه و سربازان خواهد شد که به شدت از سفر خسته شدهاند.
هوش مصنوعی: چهرههای تیره و بدمنظر فکر میکنند که دشمن جرات نمیکند با آنها وارد میدان نبرد شود.
هوش مصنوعی: شما باید از این جنگ و جدال خسته شده باشید و اکنون زمان آن رسیده که به ساختن و سازندگی بپردازید.
هوش مصنوعی: صدای بلندی شنیده شد و سپاه به حرکت درآمد، بهطوری که رنگ چهرههای آنها باعث شد هامون سیاه به نظر برسد.
هوش مصنوعی: سوار از جبهه به سمت کوش حرکت کرد و به خاطر شدت ترس و اضطراب، به گونهای به نظر میرسید که انگار بیهوش شده است.
هوش مصنوعی: اکنون نیروها به نزدیکی شما رسیدهاند و دیگر زمانی برای تأخیر و بیحرکتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: جهانجو با تلاش و کوشش بر اسب سوار شد و شجاعت او مانند آذرگشسب، پهلوان افسانهای، به نمایش درآمد.
هوش مصنوعی: او به سربازانش گفت: ای دلیران و شجاعان ایران و کسانی که همیشه سر خود را بالا نگهداشتید.
هوش مصنوعی: ابتدا دشمن را مورد حمله و هدف قرار دهید، سپس اقدام به آمادهسازی برای جنگ نیروهای سوار کنید.
هوش مصنوعی: با ارادهای قوی و شجاعت پیش رفت، همچون شیرهای تند و فیلهای سرمست.
هوش مصنوعی: اگر کسی را که میخواهید کنترل کنید، به بند بکشید، حتی اگر او را در دام بیندازید، نشانهای از تسلط و قدرت شما بر اوست.
هوش مصنوعی: به آنچنان شدت و قساوت به او آسیب بزنید که بایستی برای انتقام گرفتن، تدبیری بیندیشید.
هوش مصنوعی: وقتی که به این ارتش ملحق شدید، باید با قدرت و اراده، این قهرمانان را شکست دهید.
هوش مصنوعی: بدان که اگر به ما شک کنند، ممکن است تصور کنند که این افراد انسانها را میخورند.
هوش مصنوعی: بترسند و دوباره به جنگ نیایند و دیگر به آن مکان سر نزنند.
هوش مصنوعی: لشکری که به میدان آمده بود، بهقدری منظم و هماهنگ عمل کرد که فرمانده نیز تحت تأثیر قرار گرفت و به یاد تنهایی و انزوا افتاد.
هوش مصنوعی: چهرهی تیره و غمگینش مانند پیکانی تند و سریع بود که به سرعت از پشت عبور کرد و ناپدید شد.
هوش مصنوعی: عدهای به وسیله تیرهای پرتاب شده کشته شدند و برخی دیگر به وسیله نیزه و زخمهای عمیق شاخته شدند.
هوش مصنوعی: دیو با چهرههای زشت و وحشتناک از هر سو به دنبال آسیب رساندن به لشکر است و با چوبی سنگین به آنها حمله میکند.
هوش مصنوعی: کسی که بر سرش زخم ناشی از چوب ساج خورده، دیگر نه صورت زیبایی را میبیند و نه به دنبال تاج و سربازی است. او به خاطر درد و رنجی که کشیده، دیگر به چیزهای شاد و زینتی توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: هر اسبی که در مسابقه زخم میخورد، به خاطر شکستگی استخوانش در بدنهاش آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از هر دو طرف جنگ در هم آمیخته و کشته شدند، تا جایی که رنگهای سفید و سیاه به هم ترکیب شدهاند.
هوش مصنوعی: دلیران ایران چه کسی را پیدا کردند که به او حمله کنند و او را با دندان خود بدرند؟
هوش مصنوعی: چرمهای موجود در کنار و پشت او پاره شدند و در نتیجه هر گروهی یکی از آنها را کشت.
هوش مصنوعی: جهانگیر در میدان نبرد بسیار تلاش کرد و دشمنان زشتچهرهاش را نابود کرد.
هوش مصنوعی: اگر دلهای تیره را با دو نیم کند، ترس و دلهره در چهرههای افراد ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: بدن دشمن برهنه و تیغ در دست او نشاندهنده این است که قطعا از شدت اندوه خون به زمین خواهد ریخت.
هوش مصنوعی: سیاهان از او کینه به دل گرفتند و خشم و غضب در چشمانشان نمایان شد.
هوش مصنوعی: در شرایطی که زمین درگیر جنگ و کشتار بوده، برخی از افراد زنده از کشتگان در قرب و نزدیکی هستند و این موضوع برای آنها دشوار و سخت است.
هوش مصنوعی: افراد سیاهپوش به جلو آمدند و یاران خود را دیدند.
هوش مصنوعی: به قدری کشت و کشتار در دشت انجام شده است که دیگر نشانی از سیاهپوستان زمین پیدا نیست.
هوش مصنوعی: یکی از مهمانیهای خوشمزه که در آن یک نفر را به شکل کامل میپزند و بر روی آتش میگذارند تا خوب بپزد و طعمش بهتر شود.
هوش مصنوعی: یکی از افرادی که فقط ظاهرش باقی مانده و پوستش کنده شده، به دیگری که تمام اعضای بدنش در هم ریخته و از بین رفته، نگاه میکند.
هوش مصنوعی: یک نفر سگی را زیر پای خود آورده که به خاطر خورده شدن شکمش، حالا فقط پشتش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که میدان جنگ را ببیند، جرأت نمیکند که لحظهای درنگ کند.
هوش مصنوعی: از ترس جانش، به عقب برگشت و راهی خانهاش شد و به کشورش پناه برد.
هوش مصنوعی: از این لشکر به خوبی مطلع شدم که دشت جنگ از سیاهپوستان خالی شده است.
هوش مصنوعی: از مردمان بیانصاف و بیرحم لشکری بزرگ آمد و همه جوانان را به قتل رساند.
هوش مصنوعی: بسیاری از نام آوران به دست آنها نابود و از بین رفتند.
هوش مصنوعی: آنقدر از این خبر شگفتزده شدند که از بیخبری و وحشت، فکر و عقلشان از کار افتاد.
هوش مصنوعی: در شب تاریک، جنگجویان از میدان نبرد فرار کردند و بر روی کشتهشدگان، خون میریختند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از قوس خود پایین آمد و بر آن دشت تابید، هیچکس از آنجا بازنگشت.
هوش مصنوعی: سردار سپاه را به میدان آورد و خودش به عقب رفت. او چه مقدار را کشت و چه مقدار را به دست آورد؟
هوش مصنوعی: زاغانی با چهرهای پریشان و اندیشهای نابسامان از میان سیصد نفر هیچکدام به مقام یا جایگاه مناسب خود نرسیدند.
هوش مصنوعی: در بیابان، یک جوان نیرومند در حال سفر است و با گروهی از جنگجویان پرتوان حرکت میکند.
هوش مصنوعی: در مسیر حرکت تا به تو برسم، به خاطر کینهای که از دشمنان دارم، شمشیر انتقامم را بهراستی آماده کردهام.
هوش مصنوعی: هر کسی که از آنها را دید، از شدت عشق و شوق نابود شد و آتش این عشق بر سر زمین نیز شعلهور شد.
هوش مصنوعی: تمام شهرها را ویران کرد و به خاک تبدیل ساخت. این ویرانی به دست آن کشندهای بود که از سرزمین نوبی آمده بود.
هوش مصنوعی: فرمود تا چند نفر را آماده کنند و همینطور که در حال صحبت بودند، نوبتی به راز ادامه پیدا کرد.
هوش مصنوعی: این افراد مانند پلنگانی هستند که به دنبال کینه و انتقام هستند و در این مسیر، هم از مردمان نادان و ناپخته بهرهبرداری میکنند و هم آنان را در خطر قرار میدهند.
هوش مصنوعی: هر جا که خبر این موضوع منتشر شد، به سرعت همه راههای فرار را مسدود کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.