خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۹ - کشتن سام نریمان، اژدها را
... به یک روزشان برد یک ماه راه
چو زان ورطه کشتی به ساحل افتاد
به هامون کشیدند رخت مراد ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۰۲ - سخن گفتن سام نریمان با نهنکال دیو ناپاک
... ازین بحر بیرون روی در زمان
که نزدیک ساحل رسیدیم ما
ز تو ضرب مردی بدیدیم ما ...
... ابر کتف او بود آن رزمخواه
به ساحل ره خویش بگرفت پیش
همی شد نهنکال آن زشت کیش ...
... براندند کشتی همی روز چند
به ساحل رسیدند خوش بیدرنگ
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۰۴ - در چگونگی فرهنگ دیو با تمرتاش
... ز شادی برو برگرفت آفرین
چو زورق ز دریا به ساحل رسید
بدو رهنمون آفرین گسترید ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۴۱ - احوال سام از دیو رهدار و عجایبها از مرغ دیدن
... چو دریای آخو ورا نام بود
سپهبد در آن ساحل آمد فرود
بفرمود ملاح آمد دوان ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۴۲ - رسیدن سام به شهر سگسار و چگونگی احوال آن
... سواد یکی شهر آمد پدید
شتابان چو کشتی به ساحل رسید
به ساحل یلان بار انداختند
به سوی جزیره یکی تاختند ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۴۴ - رسیدن سام به شهر نیمهتنان و چگونگی آن
... نه دستش گذارم به جا و نه گوش
پس آنگاه کشتی به ساحل رسید
به ناگه یکی نیمه تن را بدید ...
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۴۵ - افسون نمودن تنبل جادو به سام و کور شدن سام
... دو دید سپید و دو عارض زریر
به ساحل فتادند دل ناامید
همی هر کس امید از دل برید ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۳ - فی مدح الامیر الاعظم الشهریار المعظم والی السیف و القلم خسرو غازی المنصور مبارز الحق و الدین محمد زید عدله
... نهاده مه ز افق روی در منازل شرقی
چو زورقی که به ساحل فتد ز لجه ی دریا
تو گویی از پی نزهتگه بتان سمن رخ ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - فی مدح السلطان الاعظم ابوالمجاهد محمد شاه انارالله برهانه
... با وجودش دهر داهی لولیی آیینه دار
گه چو زرین زورقی بر ساحل دریای نیل
گه چو سیمین حلقه یی در حقه گوهر نگار ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
... کانک دلداری ندارد نزد ما دور از دلست
یاد ساحل کی کند مستغرق دریای عشق
زانک این معنی نداند هرکه او بر ساحلست
عاشقانرا وعظ دانا عین نادانی بود ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹
... فتاد کشتی صبرم ز موج قلزم دیده
بورطه یی که نه پایانش ممکنست و نه ساحل
نیازمند چنانم که گر بخاک درآیم ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
... ما فرو رفتیم در دریای عشق
وانک عاقل بود بر ساحل بماند
ساربان آهسته رو کاصحاب را ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۷
ورطه ی پر خطر عشق ترا ساحل نیست
راه پر آفت سودای تو را منزل نیست ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۲۵
... پیش طوفان سرشکم ز حیا آب شود
ابر گرینده که بر ساحل عمان گذرد
بگذشت آن مه و جان با دل ریشم می گفت ...
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۸۰
... خواجو که غرقه ی آمد در ورطه ی جدایی
بر ساحل وصالت بیند بخواب منزل
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۷۱
... وین نبینند که دلسوخته باری دارد
رخت ازین ورطه به ساحل نتوان برد جلال
کاین نه بحری ست که پایان و کناری دارد
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۲۰
... در ورطه ای ست کشتی صبرم به بحر عشق
کز غرقه گاه موج به ساحل نمی شود
هردم به حالتی دگر افتم ز دست غم ...
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۲۴
... عشق دریای ست کآن را نیست پایانی پدید
از چنین دریا به ساحل باز نتوان آمدن
عاقلان از کوی او دیوانه می گردند باز ...
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰
... این چه راهی است که در هر قدمش چاهی است
وین چه بحری است کش از هیچ طرف ساحل نیست
چه خبر باشد از احوال من بی سر و پا ...
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰
... افتاده ام به بحری وانگه کدام بحر
بحری که نیست ساحل آن جز کنار یار
بار جهان کجا و دل تنگم از کجا ...