بخش ۱۴۵ - افسون نمودن تنبل جادو به سام و کور شدن سام
شگفتی دلیر است این اژدها
که دارد سر رزم با ابرها
درین گفته بنهاده چون گوش هوش
یکی نیمتن بود با گوش هوش
به افسونگریها نبودش نظیر
نمودی به تموز مه زمهریر
به جادوگری برشدی بر سپهر
به زیر آوریدی همی ماه و مهر
ورا نام تنبل بدی در جهان
بلائی بدی بهر مردم نهان
به تنبل چنین گفت آنگاه گوش
که آنچت بگویم تو بگشای گوش
یکی جادوئی کرد باید به سام
مگر کشته گردد همان خویشکام
وگرنه برآرد ز ما رستخیز
ببرد تن ما به شمشیر تیز
چو بشنید تنبل زمین بوسه داد
به پیکار جادوگری رو نهاد
یکی کرد افسون به سام سوار
که شد تیره بر پیش او روزگار
دو چشم سپهدار ازو شد سفید
دل سام سالار شد ناامید
بدو گفت ملاح کای پهلوان
نگفتم ز جادوی تیره روان
مباش ایمن ای سرور سرورو
حذر کن به نزدیک ایشان برو
نکردی به گفتار من هیچ گوش
کنون افتادیم در چنگ گوش
جهان تیره شد پیش ایشان همه
شبان را نکردی جدا از رمه
جهان همچو شب شد بر ایشان سیاه
نه خورشید دیدند روشن نه ماه
فروماند سالار در آن جزیر
دو دید سپید و دو عارض زریر
به ساحل فتادند دل ناامید
همی هر کس امید از دل برید
بنالید سام سپهبد یکی
به یزدان که جز او نبد بیشکی
همی گفت کای پاک پروردگار
همه نیک و بد از تو آید به کار
همه روشن و هم سیاهی ز تست
در گاو تا برج ماهی ز تست
به گیتی توئی جان ده و جانستان
که بر ماه همی تیره شد آسمان
مرا پیش نامد چنین روز بد
بدو نیک گیتی به مردم رسد
به هر نیک و بد گشتهام هر دیار
بشد روزگارم ز هجران یار
مرا از وصال پریدخت ماه
همی شادمان ساز ایا پادشاه
همی گفت و نالید و رو بر زمین
ببخشید بر وی جهان آفرین
وز آن رو نشست از بر گاه گوش
نهاده به سر سو در آن راه گوش
که ناگه درآمد به پیشش پری
بیاراسته رخ پس داوری
به دنبال مه بود فرهنگ دیو
که گیتی از آن دیو بد پرغریو
نوشته بدو شاه دیو و پری
که ای گوش نیمه مکن داوری
چنین دان که این پور نیرم بود
به نیرو به گیتی چو او کم بود
برادر پسر گرد گرشاسب است
جهاندیده از تخم شیداسب است
چنین تا به طهمورث دیوبند
نیایند بر شاه خود ارجمند
بدینها نه خوبست کردن بدی
بیندیش از فره ایزدی
که او خود سرانجام یابد رها
پس آنگه تن تو ندارد بها
همان تنبل آن جادوی بدنهاد
بر من فرستش به مانند باد
که تا سام را وارهاند ز بند
تن تو نیابد ز بندش گزند
وگرنه به جنگ تو لشکر کشم
چه لشکرکه کشور به کشور کشم
بیارم به رزم تو چندان پری
که روی زمین را دگر ننگری
که من بندهام پیش فرخنده سام
همین است پیغام من والسلام
چو بشنید ازو این سخن شاه گوش
بر آن گفتهها هیچ ننهاده گوش
بغرید آن شاه نیمه تنان
بیندیشم از شاه اهریمنان
که تسلیم جنی که باشد به دهر
که نوشم کند در جهان همچو زهر
برآرم دمار از تن او به جنگ
ندیدست تسلیم جنی پلنگ
نه تهدید گوید سخن از مصاف
بدین گونه گوید سخن از گزاف
بگیرم همه کشورش را به زور
کنم تیره بر چشم او ماه و هور
به پاسخ بدو گفت فرهنگ دیو
که چندین چه داری به هرزه غریو
نداری تو از شاه تسلیم بیم
که خود را بپوشی به زیر گلیم
بجنبد سپاهش چو دریای روم
بلرزد ز بیمش همه مرز و بوم
زمین و زمان پر ز دیو و پری
کند چون درآید گه داوری
همه روی گیتی شود قیررنگ
چو تسلیم روی آورد سوی جنگ
مبادا که او کینه پیش آورد
ابر اژدها خم نیش آورد
به گیتی ورا سرسری دیدهای
که خود را به رزمش پسندیدهای
سخن بشنو از من مکن سرکشی
به خیره میفروز خود آتشی
که از عهده آن نیائی برون
همه تخت و بختت شود سرنگون
چو گوش این سخن را ازو گوش کرد
چو دریا ز کینه یکی جوش کرد
بدو گفت کای دیو وارونه رای
ز خیره چرا گشتهای ژاژخای
به من پادشاهی سزد در جهان
که با من نتابد کسی از مهان
نه از شاه تسلیم و نه ز اهرمن
نتابد کسی پیش این نیم تن
چو جمشید کو داشت دیو و پری
نتابید با من به زورآوری
چو طهمورث و باز هوشنگ شاه
سیامک کیامرث با دستگاه
چو آدم که فرزند ازو شد پدید
هم اینها که گوش تو از من شنید
به من بر برابر نیاید به زور
سیه گشت از بیم من چشم هور
ده و دو هزار است عمرم به سال
که نامد کسی پیش من یا همال
نترسیدم از هیچ کس روز جنگ
نه از آدم و دیو و شیر و پلنگ
بدو گفت فرهنگ با فر و هوش
که تسلیم چون آورد کین و جوش
به هم برزند مرز این نیم تن
تو را نیز سازد ز جوش کفن
به خیره چرا پاسخ آری به من
نه آخر تو را هست یک نیم تن
چو ناقص پدید آمدی در جهان
مکن سرکشی پیش شاهنشهان
به ما ده همان تنبل بدکنش
بدان تا بماند به جانت منش
رها ساز سام سرفراز را
همان پهلو گرد کین ساز را
وگرنه جهان تیره سازی به خود
دو چنگال ما را بیازی به خود
برآشفت ازین گفته آن نیم تن
بگیرید گفتا مر این اهرمن
که باشد بدین سان هم ایدر به زور
بدان تا بداند چسانست هور
بدو حمله کردند نیمهتنان
به یک دست لیکن چو اهریمنان
ز جا جست فرهنگ کآید به جنگ
گرفتند او را ببستند تنگ
پریزاد را گفت آنگاه گوش
که رو پیش تسلیم بی رای و هوش
بگویش که ای خیره تیره رای
نباید که بنهی درین مرز پای
وگرنه برآرم ز تن جان تو
کنم مرگ را نیز درمان تو
ز خود بین و اندیشه و مکر جو
به هرزه مکن این چنین گفتگو
برون شد پریزاد و رفتند هوش
بیامد بگفت آنچه دید او ز گوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به داستانی از نبرد یک اژدها و دلیران اشاره دارد. اژدها که بسیار قوی و افسونگر است، با سام، قهرمان داستان، درگیر میشود. در این نبرد، اژدها به سام میگوید که باید از جادو و افسون استفاده کند تا سام و نیروهایش را شکست دهد. سام در حال ناامیدی به خدای بزرگ دعا میکند و از او طلب کمک میکند. سپس پری با او ملاقات میکند و به او میگوید که سلاح واقعی در نبرد نه به زور، بلکه به حکمت و اندیشه است. به سام توصیه میشود که تسلیم نشود و به افکار شجاعانهاش ادامه دهد. در نهایت، گفتوگوهای بین شخصیتها به طرحهای زیبا و عبرتآموزی از جنگ و دوستی ختم میشود.
هوش مصنوعی: این اژدها، که دلیر و شجاع است، در حال جنگ و مبارزه با ابرهاست و این امر حیرتانگیز است.
هوش مصنوعی: در این سخن، به نقش گوش و توانایی درک اشاره شده است. یکی از این گوشها ویژگیهایی دارد که آن را از دیگری متمایز میکند، به طوری که یکی از آنها میتواند به خوبی بشنود و درک کند، در حالی که دیگری ممکن است این توانایی را نداشته باشد. به این ترتیب، اهمیت شنوایی و تیزبینی در درک مسائل مطرح میشود.
هوش مصنوعی: او در افسونگری و جذابیت بینظیر است، همانند تابش ماه در سرمای سرد زمستان.
هوش مصنوعی: تو به مرتبهای رسیدی که میتوانی آسمان را تحت تأثیر خود قرار دهی و اما در عین حال، نیروی ماه و خورشید را هم به تسلط خود درآوری.
هوش مصنوعی: او به نام تنبلی شهرتی دارد و به خاطر کسالتش بلایی برای مردم به حساب میآید، اما این مشکل او برای دیگران پنهان است.
هوش مصنوعی: به فردی که بیتفاوت و تنبل است، گفتم که برای شنیدن حرفهایم باید به دقت گوش کند.
هوش مصنوعی: یک نفر جادوگری انجام داد که باید به سام برسد، مگر این که خود او به دست خود نابود شود.
هوش مصنوعی: اگر اینگونه باشد، از ما قیامتی برپا میشود و بدن ما با شمشیر تیز از میان خواهد رفت.
هوش مصنوعی: وقتی تنبل صدای زمین را شنید، به جادوگر چالش کرد و در برابر او ایستادگی کرد.
هوش مصنوعی: یک جادو یا راز را به سام سوار معرفی کردند که باعث شد روزگار بر او تیره و نامساعد شود.
هوش مصنوعی: دو چشم فرمانده از آن فقدان شادابی، سفید و نگران شدهاند و دل سام، سردار بزرگ، از ناامیدی پر شده است.
هوش مصنوعی: ملوان به پهلوان گفت: من از جادوی تاریک چیزی نگفتم.
هوش مصنوعی: ای دوست، مراقب باش و برای نزدیکی به آنها احتیاط کن.
هوش مصنوعی: تو به حرفهایم هیچ توجهی نکردی و حالا گرفتار مشکلاتی شدهایم که از آنها فرار داریم.
هوش مصنوعی: جهان برای شبانان تاریک و ناامن شده است و هیچگاه آنها را از گله و رمهی خود جدا نکردهاید.
هوش مصنوعی: جهان بر آنها مانند شب تاریک شده بود، نه نور خورشید را میدیدند و نه نور ماه را.
هوش مصنوعی: سالار در آن جزیره متوجه دو چیز شد: یک چیز را که سفید بود و دیگری که به رنگ زرد درخشان بود.
هوش مصنوعی: دلهای ناامید به ساحل رسیدند و هر کسی که امیدش را از دست داده، به کناری رفته است.
هوش مصنوعی: سام سپهبد با دل شکسته و غمگین به خداوند شکایت میکند و میگوید: غیر از او کسی نیست که بتواند به ما یاری رساند.
هوش مصنوعی: او میگفت: ای خداوند پاک و بینظیر، تمام خوبیها و بدیها از تو سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: همه چیز در این جهان، چه روشنایی و چه تاریکی، به تو وابسته است؛ مانند ارتباطی که بین گاو و برج ماهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: در جهان، تو خود زندگی بخش و جانافزا هستی و در عین حال، جانهای دیگر را نیز میگیری. وقتی آسمان تیره میشود، بر ماه سایه میافتد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به شرایط نامساعد و روزهای سخت اشاره دارد. گویا سخنگو، از اینکه در روزگار ناخوشی قرار گرفته، نگران است و بر این باور است که این وضعیت زودگذر بوده و در نهایت، خوب و خوش به سراغ مردم خواهد آمد. به عبارت دیگر، پیگیری خوشبختی و روزهای بهتر در آینده شایسته توجه است.
هوش مصنوعی: در هر مکانی که بودهام، چه خوب و چه بد، گذر زمان من به خاطر جدایی از محبوبم سپری شده است.
هوش مصنوعی: مرا از دیدار آن پریدخت زیبا که مانند ماه میدرخشد، خوشحال کن ای پادشاه.
هوش مصنوعی: او همچنان صحبت میکرد و ناله میکرد و در نهایت بر زمین افتاد و زندگیاش را از دست داد. خداوند جهان را به او بخشید.
هوش مصنوعی: و از آنجا که بر بالای گاه نشسته، با دقت گوشش را به آن سو آورده و به آن راه گوش میدهد.
هوش مصنوعی: ناگهان پری زیبا جلوش ظاهر شد و به قضاوت و داوری پرداخت.
هوش مصنوعی: در جستجوی مه، دانش و فرهنگ دیوی بود که جهان از آن دیو پر از سر و صدا و شلوغی شده بود.
هوش مصنوعی: به او گفتند که ای پادشاه، هم دیوان و هم پریان، توجه نکن به قضاوتهایی که نیمی از حقیقت را میشنوی.
هوش مصنوعی: بدان که این جوان، به قدرت و نیرو، در دنیا مانند او کمتر وجود دارد.
هوش مصنوعی: برادر پسر گرد گرشاسب، از خانوادهای برجسته و با شنکتی است و او از نسل شیداسب، یک شخصیت مهم دیگر، میباشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که طهمورث، دیو نبرد، به سوی پادشاه بزرگ ما نیاید.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انجام کارهای زشت و ناپسند پسندیده نیست و بهتر است به جای آن درباره لطف و رحمت الهی فکر کنیم.
هوش مصنوعی: زمانی که او در نهایت به آزادی برسد، دیگر تن تو ارزشی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به من همان نیروی سست و بیتحرک را بیاور، که مانند بادی به سمت من بیافتد.
هوش مصنوعی: برای آزاد کردن سام از قید و بند جسم، هیچ آسیبی به او نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به جنگ تو بروم، چه نیازی به سپاه است؟ من میتوانم کشورها را یکی بعد از دیگری به تسخیر درآورم.
هوش مصنوعی: من به جنگ تو آنقدر فرشته میآورم که دیگر هیچیک از زمین را نخواهی دید.
هوش مصنوعی: من بندهای از پیش کسی خوشبخت و راستین هستم و این پیام من است که در نهایت با احترام خاتمه مییابد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه این حرفها را شنید، اصلاً توجهی به آنچه گفته شد نکرد و بیتوجه به سخنان باقی ماند.
هوش مصنوعی: صدای رعد و برق آن پادشاه نیمهجان را میشنوم و به فکر شاه اهریمنان میافتم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که به بیرحمیها و سختیهای دنیا تسلیم میشود، در واقع در حال نوشیدن سمّی است که به تدریج او را نابود میکند. به عبارت دیگر، پذیرش سرنوشت تلخ و ناملایمات زندگی، مانند خوردن زهر است که به تدریج او را آزار میدهد و آسیب میزند.
هوش مصنوعی: من او را به چنگ میآورم و از پا درش میآورم، چرا که او در جنگ هرگز سر تسلیم فرود نیاورده است، مانند جنی که همچون پلنگی است.
هوش مصنوعی: او از درگیری و تهدید صحبت نمیکند، بلکه به طور بیمورد و بیفایده سخن میگوید.
هوش مصنوعی: میخواهم با قدرت و زور، تمام سرزمین او را تحت کنترل بگیرم و به چشمانش اینقدر تاریکی بیفکنم که مانند شب تاریک شود و حتی نور ماه و آفتاب را نیز نبیند.
هوش مصنوعی: فرهنگ دیو به او پاسخ داد که چرا به این حرفهای بیمعنا اهمیت میدهی و به سر و صداهای پوچ توجه میکنی؟
هوش مصنوعی: تو از قدرت و اقتدار شاهی نمیترسی که بخواهی خودت را زیر پناهی پنهان کنی.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه او حرکت کند، مانند دریای روم، همه ی سرزمینها از ترس او بلرزند.
هوش مصنوعی: زمان و مکان پر از موجودات غریبی میشود، وقتی که زمان قضاوت و محاسبه فرا میرسد.
هوش مصنوعی: زمانی که تسلیم به جنگ روی آورد، تمام سرتاسر زمین به رنگ سیاه و تاریکی درمیآید.
هوش مصنوعی: نگران نباش که او به فکر انتقام بیفتد، زیرا ممکن است عاقبت کار سخت و خطرناکی به دنبال داشته باشد.
هوش مصنوعی: در دنیا، آیا کسی را دیدهای که خود را به مبارزه و جنگ بر سر چیزهایی که به آن اهمیت میدهد، تقدیم کند؟
هوش مصنوعی: به حرف من گوش کن و از لجاجت پرهیز کن، زیرا در بیمبالاتی خود، آتشی را شعلهور نکن.
هوش مصنوعی: اگر از پس این کار برنیایی، همهی امکانات و خوشبختیهایت به فنا خواهد رفت.
هوش مصنوعی: وقتی که این سخن را با دقت شنید، مانند دریا که از کینه به جوش میآید، احساساتش برانگیخته شد.
هوش مصنوعی: به او گفتند ای موجود شریر و بداندیش، چرا به خاطر گیجی و سردرگمی به این حال و وضع افتادهای و بیمعنا صحبت میکنی؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من شایستهی پادشاهی در دنیا هستم، زیرا هیچکس از بزرگان با من مخالفت نمیکند.
هوش مصنوعی: نه کسی از شاه تسلیم میشود و نه از اهریمن میترسند در برابر این نیمتن.
هوش مصنوعی: وقتی که جمشید بر دیوان و پریان تسلط داشت، با قدرت و توانمندی نتوانستم به او نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: مثل طهمورث و هوشنگ شاه، سیامک و کیامرث نیز با شکوه و بزرگی در دنیای خود حضور دارند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند آدمی که فرزندانش از او شکل میگیرند، این چیزهایی که تو از من میشنوی نیز از من ناشی میشود.
هوش مصنوعی: به من اجازه ندهید که به زور به سیاهی بگراید، زیرا از ترس من، چشم خورشید نیز تاریک میشود.
هوش مصنوعی: عمر من به دو هزار سال میرسد، اما هیچ کسی تا به حال به دیدن من نیامده است.
هوش مصنوعی: در روز نبرد از هیچ موجودی، چه انسان، چه دیو، چه شیر و چه پلنگ، ترسی به دل راه ندادم.
هوش مصنوعی: فرهنگ به او گفت که در مواجهه با دشمنی و هیجان، تسلیم نشو و از عقل و هوش خود استفاده کن.
هوش مصنوعی: اگر مرزها را بشکنند، این موجود در نیمتنهی تو هم به وجود خواهد آمد و از حالتی پرشور و پر از زندگی به سمت سرنوشت خود خواهد رفت.
هوش مصنوعی: چرا به سوالات من با آرامش پاسخ میدهی، ولی به من جواب نمیدهی؟ در پایان، تو فقط نیمهای از وجود خود را به من نشان میدهی.
هوش مصنوعی: وقتی که تو در این جهان به شکلی ناتمام و ناقص هستی، بهتراست که در برابر پادشاهان و بزرگان سرکشی نداشته باشی.
هوش مصنوعی: به ما همان آدم بیکاره و بدرفتار را بده تا این ویژگیهای بد او به روح تو منتقل نشود.
هوش مصنوعی: نجات بده سام سرفراز را که نگران کینه و دشمنی است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی جهان را تاریک کنی، خودت را در پنجههای ما گرفتار میکنی.
هوش مصنوعی: او از این سخن ناراحت شد و گفت: این شیطان را بگیرید.
هوش مصنوعی: کسی که به این صورت به زور بیفتد، باید بداند که چگونه تنبه و بیداری به دست میآید.
هوش مصنوعی: نیمهتنان به او حمله کردند و در یک دست بودند، اما مانند اهریمنان به نظر میرسیدند.
هوش مصنوعی: فرهنگ به اندازهای قوی است که وقتی به خطر بیفتد، به دفاع و مبارزه برمیخیزد و با قدرتی محکم در برابر چالشها قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، به بیان حالتی از تسلیم و بیاختیاری اشاره شده است. گوینده میگوید وقتی تصمیمی گرفته میشود، آدمی باید بهطور کامل و بیهیچ گونه تردید یا فکری، خود را تسلیم کند. این حالت میتواند به معنای از خودگذشتگی یا پذیرش سرنوشت نیز تعبیر شود.
هوش مصنوعی: به او بگو که ای فرد نادان و تیرهفکر، نباید در این سرزمین قدم بگذاری.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم جانت را نجات دهم، پس میتوانم مرگ را نیز از تو دور کنم و آن را درمان کنم.
هوش مصنوعی: از خودت و افکار و نقشهات دور باش و به این حرفهای بیمحتوا پرداخته نکن.
هوش مصنوعی: دختر پری از خانه بیرون رفت و در حالی که رفت، حواسش به شدت به او برگشت و آنچه را که دیده بود برای او تعریف کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.