گنجور

 
۲۱۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱

 

... زورق ما گرچه شد یکرنگ دریا چون حباب

همچنان اندیشه از موج خطر داریم ما

از پی روپوش صندل بر جبین مالیده ایم ...

صائب تبریزی
 
۲۱۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹

 

... نعل وارونی بود خمیازه آغوش ما

ورنه همچون موج با دریا هم آغوشیم ما

گرچه فانوس خیالیم این زمان صایب ز فکر ...

صائب تبریزی
 
۲۱۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰

 

... کز سخن فهمان آن لبهای خاموشیم ما

از شراب ما رگ خامی است صایب موج زن

گرچه عمری شد درین میخانه در جوشیم ما

صائب تبریزی
 
۲۱۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷

 

... گوش بر آواز سیلابند این ویرانه ها

از نفس افتاد موج و بحر از شورش نشست

همچنان زنجیر می خایند این دیوانه ها ...

صائب تبریزی
 
۲۱۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰

 

... شرار زنده دل از آهن و خارا شود پیدا

جهد پیوسته نبض موج در دریای پرشورش

دل آسوده هیهات است در دنیا شود پیدا ...

صائب تبریزی
 
۲۱۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰

 

... به یوسف می توان بخشید تقصیر زلیخا را

کند موج سراب دشت پیما را عنانداری

هوسناکی که می پیچد به کف دامان دنیا را ...

صائب تبریزی
 
۲۱۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴

 

... چو گرداب آن که دارد سیر در ملک وجود خود

کمند وحدت خود می شمارد موج دریا را

غرور من نمی سازد به هر صید زبون صایب ...

صائب تبریزی
 
۲۱۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵

 

... علم را کثرت لشکر نگردد پرده وحدت

ز یکتایی نیندازد حباب و موج دریا را

ندارد با تعلق سود دست افشاندن از دنیا ...

صائب تبریزی
 
۲۱۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷

 

... به طوفان گوهر از گرد یتیمی برنمی آید

چه گرد از چهره دل موج صهبا می برد ما را

که باور می کند با این توانایی ز ما صایب ...

صائب تبریزی
 
۲۱۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸

 

... سبکروحانه سر کن در بزرگی با فرودستان

که از ابروی موج خود بود محراب دریا را

نمی جوشد به هر آتش عذاری دیده عاشق ...

... بود دامان ارباب کرم وقف تهیدستان

به سوی خود کشد هر موج چون قلاب دریا را

ز طوق حلقه زنجیر شد سودای من افزون ...

صائب تبریزی
 
۲۱۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷

 

... حباب آسا درین دریا به کف دارم سر خود را

من از تردامنی گردیده ام چون موج دریایی

خوشا ابری که سازد خشک دامان تر خود را

صائب تبریزی
 
۲۱۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴

 

... شد از آیینه ات نور حجاب و شرم رو گردان

به موج باده گلرنگ تا پرداختی خود را

سخن از پاکی دامن مگو ای ماه تردامن ...

صائب تبریزی
 
۲۱۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷

 

... نمی دانم چه خواهد کرد با طوفان این دریا

که در موج نخستین کشتی ما باخت لنگر را

به گرد خاکساری ده جلا آیینه دل را ...

صائب تبریزی
 
۲۱۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹

 

... در آن وادی که مغزم سرمه چشم غزالان شد

ز دست موج روغن می چکد ریگ روانش را

اگر خصم قوی بنیاد کوه بیستون گردد ...

صائب تبریزی
 
۲۱۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱

 

... که خالی آورد از چشمه حیوان سبویش را

دلش چون موج می لرزد ز بیم عاقبت دایم

به دریا متصل هر کس نگردانده است جویش را ...

صائب تبریزی
 
۲۱۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵

 

... ز شور بحر دارد لذتی جان غریق من

که باشد جلوه موج خطر در چشم ساحل را

ز بی دردی نباشد سیر باغ ما که از حیرت ...

صائب تبریزی
 
۲۱۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰

 

... چنان از شرم زلفش آب شد در چشمه ها سنبل

که نتوان امتیاز از موج کردن زلف سنبل را

تواضع پیشه خود ساختم با خصم تا دیدم ...

صائب تبریزی
 
۲۱۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴

 

... نگردد جمع با طول امل جمعیت خاطر

خلاصی از کشاکش نیست این موج سرابی را

مقام گوهر شهوار در گنجینه می باید ...

صائب تبریزی
 
۲۱۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵

 

... رهایی می دهد درد طلب دل را ازین عالم

به ساحل می برد این موجه بی تاب کشتی را

دل آسوده نبود بی قراران محبت را ...

... به ساحل می تواند برد رخت از فیض یکرنگی

چو موج آن کس که سامان می دهد از آب کشتی را

نظر گفتم دهم آب از عقیق او ندانستم ...

صائب تبریزی
 
۲۱۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱

 

... گرفتار محبت روی آزادی نمی بیند

که موج ریگ زنجیرست بر دیوانه در صحرا

بیابان را غزالی نیست بی خلخال چون لیلی ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۰۴
۱۰۵
۱۰۶
۱۰۷
۱۰۸
۲۶۳