گنجور

 
۱۹۸۱

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - دل زنگار خورده

 

... تا نماند در دل زنگار خورده هیچ رنگ

یا رب این بار امانت بس گران است چون کنم

مرکبم از حد فزون بیطاقت و زار است و لنگ ...

عبدالقادر گیلانی
 
۱۹۸۲

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - حضرت بیچون

 

... آب دارد ای بهشتی کوثر و طوبای تو

من به یکدم کار و بار هر دو را یکسو کنم

گرنه در فردوس باشد دیدن دیدار دوست ...

عبدالقادر گیلانی
 
۱۹۸۳

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹ - یار کو؟

 

... آن گل رخساره وآن شیوه رفتار کو

ور همان گیرم که گل بار آرد و جنبد ز باد

آن تبسم گرد آن شیرین لب و گفتار کو ...

عبدالقادر گیلانی
 
۱۹۸۴

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۴ - د رمدح شمس الدین ابوالفتح محمد بن علی وزیر

 

... و آزادگان بحضرت تو کرده التجا

از لفظ مکرمات تو روزی هزار بار

با فر و با مهابت و با نور و با ضیا ...

... معن بن زایده بر تو سایل عطا

عبدالحمید پیش عبارات تو هدر

ابن العمید پیش رسالت تو هبا ...

وطواط
 
۱۹۸۵

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح علاء الدوله اتسز

 

... جناب او پناه خلق در سر و در ضرا

کهینه عامل از دیوان او صد بار چون کسری

کمینه قاید از درگاه او صد بار چون دارا

بیان خوب او داده فنون علم را رونق ...

وطواط
 
۱۹۸۶

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸ - نیز در مدیحه گوید

 

... جهان و انجم و افلاک انعام ترا گفته

بروزی صد هزاران بار آمنا و صدقنا

وطواط
 
۱۹۸۷

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سید تاجدالدین ابوالغنایم رافعی شیبانی

 

... رنج عدو و ناز ولی از جانب تست

آری بیک طریق بود خار بار طب

از کف کافی تو عطا کی بود غریب ...

وطواط
 
۱۹۸۸

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در مدح خاقان کما الدین ابو القاسم محمود ارسلان خسرو توران

 

... محمود صفدری که ز لطف و ز عنف او

گیرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب

خاقان کمال دولت و دین آن که بر فلک ...

... شاها نهند گر تو اشارت کنی بفخر

بر خاک بارگاه تو سر ماه و آفتاب

بر آتش عزیمت تو وقت التهاب ...

وطواط
 
۱۹۸۹

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - هم در مدح اتسز گوید

 

... دانند عاقلان که همه نام و نان تست

بار جفای گنبد جافی شده سبک

بر جان من ز جایزه های گران تست ...

وطواط
 
۱۹۹۰

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - نیز در ستایش اتسز

 

... ور دم ز دست از سر کوی ندم زدست

هر دم زدن ز چرخ کشیدست صد بار

آن کس که بر خلاف رضای تو دم زدست ...

وطواط
 
۱۹۹۱

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح خاقان کمال الدین

 

... در عالم هنر دل تو قهرمان شدست

شهپر جبرییل امین باره ترا

در زخم تیر حادثه بر گستوان شدست ...

... بدخواه من شدست سبکدل ز رشک من

پشتم ز بار مکرمت تو گران شدست

شیرم که هست مسکن من روضه درت ...

وطواط
 
۱۹۹۲

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - هم در مدح اتسز گوید

 

... مسیر عزم تو بر آسمان نصرة و فتح

هزار بار بسرعت فزونتر از قمرست

ز عدل تست همه زینت معالم شرع ...

... هنوز خانه من بنده از مواهب تو

پر از بضاعت بحرین و بار شوشترست

هنوز باری منت خدای را که مرا

برین ستانه عالی مقام و مستقرست ...

وطواط
 
۱۹۹۳

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

... در پیش خیل کفر بزن خیمه هدی

کان جایگاه سخت مبارک مخیمست

تو کعبه جلالی و ارباب شرع را ...

... جای دگر مقام گزیدن محرمست

گرگانج از بخارا صد بار خوشترست

درغان هزاربار نکوتر ز در غمست

تا در جهان وجود بد و نیک آدمی ...

وطواط
 
۱۹۹۴

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح علاءالدوله اتسز

 

... علاء دولت و دین اتسز آن جهانگیری

که عالم از سر شمشیرش اعتبار گرفت

نهیب او بیکی حمله صد مصاف شکست ...

... نه چرخ داند قدر ترا عیار گرفت

تبارک الله از آن ساعتی که در هیجا

ز لشکر تو بسط زمین سوار گرفت

ز نعل خیل تو گیتی همه هلال نمود

ز جوش جیش تو گردون همه غبار گرفت

بصیدگاه فنا پنجه هزبر قضا ...

... مکارم تو بصد مهر در کنار گرفت

بکام حاسد مپسند زیر بار بلا

دلی که او ز ثنای تو کار و بار گرفت

شدست جانم از اخوان دهر یار عنا ...

وطواط
 
۱۹۹۵

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - هم در مدح اتسز گوید

 

... ز غایت خوشی اندر دماغ اهل هدی

غبار موکب او چون عبیر و عنبر شد

زمین ز قاعده ملک او مزین گشت ...

... کنون بفیض ایادی تو توانگر شد

هزار شکر خداوند را که بار دگر

مرا بدولت تو روز تیره انور شد ...

وطواط
 
۱۹۹۶

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۱ - در مدح اتسز

 

... همه نفس حکمت همه عین مفخر

شده پست بار رفعتش هفت گردون

شده تنگ بابسطتش هفت کشور ...

... بن خندق او رسیده بمرکز

سر باره او گذشته ز محور

همه خاک اکناف او منشأ کین ...

وطواط
 
۱۹۹۷

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۵ - هم در مدح اتسز گوید

 

... از رسم تو یقین شده آثار مرتضی

وز تیغ تو عیان شده اخبار ذوالفقار

بشکسته هیبت تو بیک حمله صد مصاف ...

... کفارن نعمت تو درختیست کان بعمر

ناداده جز شقاوت و ادبار هیچ بار

توفیق طلعت تو بقا را بود دلیل ...

... نایت بجز تصلف و ناحق شناختن

از مردم مزور بی اصل و بی تبار

از روی عرف منکر احسان بر خرد

بی اصل تر ز منکر ایمان هزار بار

تاکش تر از شکوفه بود عارض صنم ...

وطواط
 
۱۹۹۸

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - هم در مدح اتسز و تهنیت ورود او به سرای کمال الدین گوید

 

... یار احسانی و در احسان ترا کس نیست یار

ای زده دست گهربار تو هنگام وغا

آتش اندر جان بدخواهان ز تیغ آبدار ...

... او بدرگاه تو در اخلاص افزاید همی

لاجرم افزود اقبال تو او را کار و بار

خسروا هر یک ز اولاد و ز اخوان تو هست ...

... دولت تویی کرانه نعمت تو بی شمار

وین تبار تو که روی صد هزاران لشکرند

تا ابد در خدمتت بادند ای پشت تبار

وطواط
 
۱۹۹۹

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - در فتح جند و مدح علاء الدوله نصرت دین ابوالمظفر اتسز خوارزمشاه

 

... تیغ از کف بنه قدح بردار

وقت باده است باره را بر بند

روز مهر است کینه را بگذار ...

... ملک او زینت زمین و زمان

صدر او کعبه صغار و کبار

پایگاهش معول اشراف

بارگهش مخیم احرار

مکرماتش فزون شده ز قیاس ...

... همه را با سیوف هندی کار

باره در زیرشان چون غران شیر

نیزه در دستشان چو پیچان مار ...

... ساختی با مخالفان پیکار

بر حصاری زدی به باره او

در علو از ستاره دارد عار ...

... وقعه ای ساختی در آن بقعه

که چنان کس نخواند در اخبار

نه عجم را ز رستم دستان ...

... گشته هامون اثر فلک زسلاح

گشته گردون صفت زمین ز غبار

کند آمال را شده دندان ...

... حمله بردی گهی بسوی یمین

باره راندی گهی بسوی یسار

زرد کردی جنود را چهره ...

... خاک را هست خز دیبا و فرش

شاخ را هست در و مینا بار

صحن بستان ز سبزه همچو بهشت ...

... ابر کردار قطره های عطا

بر موالی و بر حوالی بار

گرت باید که ندروی جز حمد ...

... نام نیکو طلب که گنج ثنا

بهتر از گنج خواسته صد بار

یک ثنا به که سیم صد خرمن ...

وطواط
 
۲۰۰۰

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - قصیدۀ مصنوعه در مدح قزل ارسلان (۱)

 

ای ملک را ثنای صدر تو کار

وی ملک را هوای قدر تو بار

الترصیع مع التجنیس ...

... الاستعاره

جز غبار نبرد تو نبرد

دیده عقل سرمه دیدار ...

... باغ عمرت که تازه باد مدام

چشم بد دور روضه ایست ببار

الاشتقاق ...

... گرم گردد ز تاب دل پیکان

مرگ بارد بخصم از سوفار

مقلوب المجنح ...

... مقلوب المستوی

رامش مرد گنج باری وقوت

تو قدری را بجنگ در مشمار ...

... نوعی الرابع مه

در مقامی که بار زر بخشی

ریزش ابر را نباشد بار

نوعی الخامس ...

... ای شده قدوه وضیع و شرف

ای شده قبله صغار و کبار

ارسال المثل ...

... این ز عکس بلا ببسته خضاب

و آن ز راه جفا گرفته غبار

الموشح ...

... باد صبحست بوی زلفش نی

نبود باد صبح عنبر بار

التقسیم المفرد ...

... جای در در میانه دریاست

از چه معنیست دست او دربار

حسن التعلیل ...

... چه بود گر کف تو بردارد

از میان من و زمانه غبار

حسن المقطع ...

وطواط
 
 
۱
۹۸
۹۹
۱۰۰
۱۰۱
۱۰۲
۶۵۵