گنجور

 
۱۸۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴

 

... چو بیمارگون شد ز نم چشم نرگس

مر او را همی لاله تیمار دارد

سحر گه نگه کن که بر دست سیمین ...

... عروس بهاری کنون از بنفشه

گشن جعد وز لاله رخسار دارد

بیا تا ببینی شگفتی عروسی ...

ناصرخسرو
 
۱۸۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸

 

... صحرا چرا چو روی زلیخا شد

بشکفت لاله چون رخ معشوقان

نرگس به سان دیده شیدا شد ...

... شد گنگ زاغ و بلبل گویا شد

بستان بهشت وار شد و لاله

رخشان به سان عارض حورا شد ...

ناصرخسرو
 
۱۸۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴

 

... گر درشوی به خانه ش بر خاکت

شمشاد و لاله روید و سیسنبر

ندهد خدای عرش در این خانه ...

ناصرخسرو
 
۱۸۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۱

 

... صبا آید اکنون به عذر شمال

سحرگاه تازان سوی لاله زار

بشویدش عارض به لولوی تر ...

... سوی گلبن زرد استام زر

سوی لاله سرخ جام عقار

سوی مادر سوسن تازه تاج ...

... چو تازه شود عارض گلنار

نگه کن به لاله و به ابر و ببین

جدا نار از دود وز دود نار ...

ناصرخسرو
 
۱۸۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲

 

... کسی را که فردا بگریند زارش

چگونه کند شادمان لاله زارش

جهان دشمنی کینه دار است بر تو ...

ناصرخسرو
 
۱۸۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶

 

... تیر بودی چون شده ستی چون کمان

لاله بودی چون شده ستی چون تلال

ای نشانده دست روز و سال و ماه ...

ناصرخسرو
 
۱۸۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳

 

... خورشید پیشکار و قمر ساقی

لاله سماک و نرگس پروینم

منگر بدان که در دره یمگان ...

ناصرخسرو
 
۱۸۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۵

 

... چون باد خزان بتاخت بر باغ

زو ریخته گشت لاله را دم

وز درد چو گشت زرد و پر گرد ...

... پوشیده لباس خز ادکن

بر ماتم لاله چرخ اعظم

آن نار نگر چو حلق سهراب ...

ناصرخسرو
 
۱۸۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹

 

... چون روم نیز چو از رفته پشیمانم

تازه رویم به مثل لاله نعمان بود

کاه پوسیده شد آن لاله نعمانم

گر به باد تو کنم خرمن خود را باد ...

ناصرخسرو
 
۱۹۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۴

 

... سرو بستان بودم اکنون چنبرم

لاله ای بودم به بستان خوب رنگ

تازه و اکنون چون بر نیلوفرم ...

ناصرخسرو
 
۱۹۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴

 

... معدن نور بر این گنبد پیروزه است

که چو باغی است پر از لاله و پر سوسن

گر به شب بنگری اندر فلک و عالم ...

ناصرخسرو
 
۱۹۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵

 

... بنگر که چو شنبلید گشته است

آن لاله آب دار رنگین

وان عارض چون حریر چینی ...

ناصرخسرو
 
۱۹۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۲

 

... این سبز بیابان که چون شب آید

پر لاله شود همچو باغ نیسان

وین بحر بی آرامش نگون سار ...

ناصرخسرو
 
۱۹۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷

 

... تو به چین بودی و مانده است تو را ماچین

جانت خاک است و خرد تخم گل و لاله

خاک را تخم گل و لاله کند رنگین

چون نمودم که تن و جانت زن و شوی اند ...

ناصرخسرو
 
۱۹۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۲

 

گشت جهان کودکی دوازده ساله

از سمنش روی وز بنفشه گلاله

آمد نازان ز هند مرغ بهاری ...

... تا گل در کله چون عروس نهان شد

ابر مشاطه شده است و باد دلاله

نرگس جماش چون به لاله نگه کرد

بید بر آهخت سوی لاله کتاله

طرفه سواری است گل فروخته هموار ...

... روی به دنیا نه ای نهاده برو دل

داد بخواه از گل و بنفشه و لاله

نیستی آگه مگر که چون تو هزاران ...

... هر که مرو را طلاق داد بجویدش

دوست ندارد هگرز شوی حلاله

فتنه کند خلق را چو روی بپوشد

همچو عروسان به زیر سبز غلاله

گر تو همی صحبت زمانه نجویی ...

... نیک نگه کن به آفرینش خود در

تا به گه پیریت ز حال سلاله

تات یکی وعده کرد هرگز کان را ...

... محبره سازم یکی چو چاه زباله

آمدن لاله و گذشتن او کرد

لاله رخسار من چو زرد بلاله

تو به پیاله نبید خور که مرا بس ...

ناصرخسرو
 
۱۹۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۶

 

... گشته چون برگ خزانی ز غم غربت

آن رخ روشن چون لاله نعمانی

روی بر تافته زو خویش چو بیگانه ...

ناصرخسرو
 
۱۹۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۱

 

... یا هزاران شمع در پنگان از میناستی

باغ اگر بر چرخ بودی لاله بودی مشتری

چرخ اگر در باغ بودی گلبنش جوزاستی ...

ناصرخسرو
 
۱۹۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۲

 

... بهر حمله شمال اکنون بریزد

گنه ناکرده خون لاله زاری

بلی زار است کار گل ولیکن

به زاری نیست همچون لاله زاری

به خون اندر همی غلتد که دهقان ...

ناصرخسرو
 
۱۹۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۴

 

... چون پدید آمد به خندق برق تیغ ذوالفقار

گشت روی عمر و عنتر لاله زار ای ناصبی

هر که مرد است از جهان دل با علی دارد مگر ...

ناصرخسرو
 
۲۰۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۰

 

... ای پیر ساده دل تو دگرگونی

سروی بدی به قد و به رخ لاله

اکنون به رخ زریر و به قد نونی ...

ناصرخسرو
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۳۶۲