گنجور

 
مولانا

بیار باده که اندر خمار خمارم

خدا گرفت مرا زان چنین گرفتارم

بیار جام شرابی که رشک خورشید است

به جان عشق که از غیر عشق بیزارم

بیار آنک اگر جان بخوانمش حیف است

بدان سبب که ز جان دردهای سر دارم

بیار آنک نگنجد در این دهان نامش

که می شکافد از او شقه‌های گفتارم

بیار آنک چو او نیست گولم و نادان

چو با ویم ملک گربزان و طرارم

بیار آنک دمی کز سرم شود خالی

سیاه و تیره شوم گوییا ز کفارم

بیار آنک رهاند از این بیار و میار

بیار زود و مگو دفع کز کجا آرم

بیار و بازرهان سقف آسمان‌ها را

شب دراز ز دود و فغان بسیارم

بیار آنک پس مرگ من هم از خاکم

به شکر و گفت درآرد مثال نجارم

بیار می که امین میم مثال قدح

که هر چه در شکمم رفت پاک بسپارم

نجار گفت پس مرگ کاشکی قومم

گشاده دیده بدندی ز ذوق اسرارم

به استخوان و به خونم نظر نکردندی

به روح شاه عزیزم اگر به تن خوارم

چه نردبان که تراشیده‌ام من نجار

به بام هفتم گردون رسید رفتارم

مسیح وار شدم من خرم بماند به زیر

نه در غم خرم و نی به گوش خروارم

بلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلی

ببین که در پس گل صد هزار گلزارم

طلوع کرد از این لحم شمس تبریزی

که آفتابم و سر زین وحل برون آرم

غلط مشو چو وحل در رویم دیگربار

که برقرارم و زین روی پوش در عارم

به هر صبوح درآیم به کوری کوران

برای کور طلوع و غروب نگذارم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۷۳۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ازرقی هروی

ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم

زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم

خصایل تو سزاوار مدحتند همه

بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم

چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال

[...]

سوزنی سمرقندی

نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم

به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم

چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم

چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم

لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم

[...]

انوری

خدایگانا سالی مقیم بنشستم

به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم

همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم

همی نگردد کارم نفیر چون دارم

نه ماه دولتم از چرخ می‌دهد نورم

[...]

خاقانی

از آن قبل که سر عالم بقا دارم

بدین سرای فنا سر فرو نمی‌آرم

نشاط من همه زی آشیان نه فلک است

اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم

نه آن کسم که درین دام‌گاه دیو و ستور

[...]

مولانا

نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم

که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم

به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم

که من تو را نگذارم، به لطف بردارم

رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه