بیار باده که اندر خمار خمارم
خدا گرفت مرا زان چنین گرفتارم
بیار جام شرابی که رشک خورشید است
به جان عشق که از غیر عشق بیزارم
بیار آنک اگر جان بخوانمش حیف است
بدان سبب که ز جان دردهای سر دارم
بیار آنک نگنجد در این دهان نامش
که می شکافد از او شقههای گفتارم
بیار آنک چو او نیست گولم و نادان
چو با ویم ملک گربزان و طرارم
بیار آنک دمی کز سرم شود خالی
سیاه و تیره شوم گوییا ز کفارم
بیار آنک رهاند از این بیار و میار
بیار زود و مگو دفع کز کجا آرم
بیار و بازرهان سقف آسمانها را
شب دراز ز دود و فغان بسیارم
بیار آنک پس مرگ من هم از خاکم
به شکر و گفت درآرد مثال نجارم
بیار می که امین میم مثال قدح
که هر چه در شکمم رفت پاک بسپارم
نجار گفت پس مرگ کاشکی قومم
گشاده دیده بدندی ز ذوق اسرارم
به استخوان و به خونم نظر نکردندی
به روح شاه عزیزم اگر به تن خوارم
چه نردبان که تراشیدهام من نجار
به بام هفتم گردون رسید رفتارم
مسیح وار شدم من خرم بماند به زیر
نه در غم خرم و نی به گوش خروارم
بلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلی
ببین که در پس گل صد هزار گلزارم
طلوع کرد از این لحم شمس تبریزی
که آفتابم و سر زین وحل برون آرم
غلط مشو چو وحل در رویم دیگربار
که برقرارم و زین روی پوش در عارم
به هر صبوح درآیم به کوری کوران
برای کور طلوع و غروب نگذارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالت خماری و دردی که از عشق و زندگی میکشد، اشاره میکند و از معشوق میخواهد که بادهای بیاورد تا لحظاتی از این دردها رهایی یابد. او عشق را سرچشمهی زندگی و شادی میداند و از وجود شراب به عنوان نماد عشق و روشنایی یاد میکند. شاعر به نامهای بزرگ و روحانی اشاره میکند و از نداهای ناشناختهی درونش سخن میگوید. در نهایت، او به مسیری عمیقتر از زندگی مادی اشاره میکند و رشد روحانی را جستجو میکند، با امید به رهایی از درد و مشقتهای عشق. مشاهدات و تجربیات او از عشق و زندگی، مانند گلزارهای پنهان، نشانگر عمق احساسات اوست.
هوش مصنوعی: باده بیاور که در حالت مستی به سر میبرم. خداوند مرا به همین دلیل در این وضعیت سخت گرفتار کرده است.
هوش مصنوعی: به من جامی از شراب بده که مانند خورشید زیبا و دلنشین باشد، زیرا من به عشق پاک و راستین اهمیت میدهم و از هر چیزی که غیر از عشق واقعی باشد متنفرم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم جانم را فدای کسی کنم، حیف است زیرا به خاطر دردهایی که در سر دارم، جانم ارزش کمتری پیدا میکند.
هوش مصنوعی: بیا نامی را بیاور که در این دهان جا نمیشود، نامی که باعث میشود سخنانم به چند پاره تقسیم شود.
هوش مصنوعی: بیا آن کس که مثل او نیست، من را گول نزن و نادان خطاب نکن، زیرا وقتی با او هستم احساس قدرت و شجاعت میکنم.
هوش مصنوعی: بیا و آن لحظه را بیاور که احساس کنم از سرم خالی شده است؛ در این صورت، مانند کسی که در حال غرق شدن است، سیاه و تیره میشوم و گویی از کافران هستم.
هوش مصنوعی: بیا آن کسی را که مرا از این وضعیت نجات دهد، و زود بیا و نگو که چطور باید بیارم.
هوش مصنوعی: شب هنگام، آسمان را از دود و صداهای ناهنجار نجات بده و به من آرامش ببخش.
هوش مصنوعی: خواهش میکنم آن چیزی را که پس از مرگ من بر خاکم میآید، بیاورید تا شکر بگوید و مانند یک نجار با دقت عمل کند.
هوش مصنوعی: بیا شراب بیاور که من مثل ظرفی هستم که هر چه درونم ریخته شده، میتوانم به خوبی نگهدارم و از آن محافظت کنم.
هوش مصنوعی: نجار میگوید کاش قوم من با چشمان باز و آگاه به زیباییها و رازهای زندگی به مرگ نگاه میکردند.
هوش مصنوعی: به من توجه نمیکنند، حتی اگر روح پادشاه عزیزم هم باشد، در حالی که بدنم بیارزش و خوار است.
هوش مصنوعی: من به قدری زحمت کشیدهام و تلاش کردهام که به بلندترین قلهها دست یابم و به اوج موفقیت برسم.
هوش مصنوعی: من به خوشحالی مسیحوار تبدیل شدم و میخواهم این شادی را حفظ کنم. نه در غم هستم و نه در فکر دیگران.
هوش مصنوعی: انسان را به صورت ظاهری و خاکی ننگر، زیرا در زیر این ظاهری، دنیایی از زیبایی و گلزارهای بینهایت نهفته است.
هوش مصنوعی: خورشید تبریزی از این وجود ظاهر شد، من همان آفتابم و از این مادیات و مشکلات به سرعت عبور میکنم.
هوش مصنوعی: سعی نکن که دوباره مرا به اشتباه بیندازی، زیرا من اکنون ثابت و محکم هستم و از این حالت دیگر خجالتزده نمیشوم.
هوش مصنوعی: هر بار که وارد میشوم، میخواهم به نابینایان نشان دهم که چطور میتوانند طلوع و غروب را ببینند و اجازه نمیدهم که از این زیبایی محروم بمانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.