گنجور

 
مولانا

مُرده بُدم زنده شدم، گریه بُدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیدهٔ سیر است مرا، جان دلیر است مرا

زَهرهٔ شیر است مرا، زُهرهٔ تابنده شدم

گفت که: «دیوانه نه‌ای، لایق این خانه نه‌ای»

رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که: «سرمست نه‌ای، رو که از این دست نه‌ای»

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که: «تو کشته نه‌ای، در طرب آغشته نه‌ای»

پیش رخ زنده‌کُنش کشته و افکنده شدم

گفت که: «تو زیرککی، مست خیالی و شکی»

گول شدم، هول شدم، وز همه برکنده شدم

گفت که: «تو شمع شدی، قبلهٔ این جمع شدی»

جمع نیَم، شمع نیَم، دودِ پراکنده شدم

گفت که: «شیخی و سَری، پیش‌رو و راهبری»

شیخ نیَم، پیش نیَم، امرِ تو را بنده شدم

گفت که: «با بال و پری، من پر و بالت ندهم»

در هوسِ بال و پرش، بی‌پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو: «راه مرو رنجه مشو

زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم»

گفت مرا عشقِ کهن: «از برِ ما نقل مکن»

گفتم: «آری، نکنم، ساکن و باشنده شدم»

چشمهٔ خورشید تویی، سایه‌گه بید منم

چونک زدی بر سر من، پست و گُدازنده شدم

تابش جان یافت دلم، وا شد و بشکافت دلم

اطلس نو بافت دلم، دشمن این ژنده شدم

صورت جان، وقت سحر، لاف همی‌زد ز بطر

بنده و خربنده بُدم، شاه و خداونده شدم

شُکر کند کاغذ تو از شَکر بی‌حدِ تو

کآمد او در بر من، با وی ماننده شدم

شکر کند خاک دُژم، از فلک و چرخ به خم

کز نظر و گردش او، نور پذیرنده شدم

شکر کند چرخِ فلک، از مَلِک و مُلک و مَلَک

کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق

بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم

زُهره بدم ماه شدم، چرخ دو صد تاه شدم

یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم

از توام ای شهره قمر، در من و در خود بنگر

کز اثر خندهٔ تو، گلشنِ خندنده شدم

باش چو شطرنج روان، خامش و خود جمله زبان

کز رخِ آن شاهِ جهان، فرّخ و فرخُنده شدم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۳۹۳ به خوانش زهرا بهمنی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۳۹۳ به خوانش توریبا
غزل شمارهٔ ۱۳۹۳ به خوانش علی مراقب
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم