هوش مصنوعی: در یک کارگاه سفالگری، وارد شدم و دیدم که دو هزار کوزه وجود دارد، برخی گویا و برخی ساکت. ناگهان یکی از کوزهها صدایی بلند کرد و پرسشهایی درباره کوزهگر، خریدار و فروشنده کوزه مطرح شد.
همیرضا در ۱۶ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷، ساعت ۱۲:۱۲ نوشته:
@محمد احمدی: رباعی 12 صورت وزنی دارد که همگی از «مفعول مفاعیل مفاعیل فعل» مشتق شدهاند. در این رباعی وزن مصرع اول «مفعول مفاعیل مفاعیلن فع» (وزن «لاحول و لا قوة الا بالله»)، وزن مصرع دوم «مفعول مفاعلن مفاعیل فعل» و وزن مصرع سوم و چهارم «مفعول مفاعیل مفاعیل فعل» (وزن اصلی) است. از آنجا که اوزان مختلف رباعی همگی از وزن اصلی مشتق شدهاند وزن رباعیها را فارغ از تقطیعشان همان وزن اصلی رباعی در نظر میگیریم.
غلامحسین مراقبی در ۱۵ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۸، ساعت ۱۰:۳۳ نوشته:
با درود فراوان در این رباعی نگریم به دو حرف تعیین کننده و سمت و سو دهنده: نخست حرف ر که ده بار تکرار شده، با توجه به تلفظ ر که نمایانگر و نماد لرزندگی و بی ثباتی است، و پس آنگاه بنگریو به حرف و که هفده بار تکرار شده و نشانگر شتاب و گذر ، یعنی همان پوچی است، و باز هم بنگریم تکرار آوای فاخته را که در کل بیاگر پوچی و گذر شتابان زندگی است
kave در ۱۴ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۸۹، ساعت ۰۶:۰۴ نوشته:
dar kargahe koozegari boodam doosh didam do hezar kooze gooyaye khamoosh har yek be zabaane haal baa man migoft koo koozegaro koozekharo koozeforoosh --- پاسخ: با تشکر، متن مطابق تصحیح فروغی است. تغییری اعمال نشد.
نگین شکروی در ۱۴ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۹، ساعت ۲۰:۰۹ نوشته:
حکیم سنایی غزنوی، نظیر همین مضمون را بافصاحت تمام بدینگونه سروده است: ای شنیده فسانه بسیاری قصه ی کوزه گر شنو باری کوزه گر سال و ماه در تک وپوی تا کند خاک دیگران به سبوی چون که خاکش نقاب روی کنند دیگران خاک او سبوی کنند
مسلم هاشمی در ۱۳ سال قبل، شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱، ساعت ۰۹:۱۴ نوشته:
بنده بسیار تحت تاثیر فضاسازی این شعر قرار گرفته ام. این کارگه کوزه گری برای من فضایی است که در آن به زندگی نگاهی دوباره می کنی و بار دیگر به یاد سوال همیشگی علت آفرینش می افتی. سوالی آمیخته با خون دل کوزه های ساکت و خاموش. شاید جناب خیام در جامعه خودش همان تنها کوزه ای است که علت را جستجو می کند. آن هم با خروش و فریاد.
بهرام مشهور در ۱۳ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱، ساعت ۰۸:۲۸ نوشته:
این یکی از شاهکارهای شعر و فلسفه خیّام است که خودش را بدان حال هم آدمی که به کارگاه کوزه گری میره و هم کوزه ای که به زبان می آید تشبیه می کند ، منظور از کارگه کوزه گری دنیاست و در این دنیا دوهزار که کنایه از هزاران می باشد ، کوزه یعنی آدمی را می بیند گویا و خموش ، مرده و زنده ! ناگاه یکی ( و فقط یکی ) کوزه ، خودش را می گوید برآورد خروش ، کو کوزه گر ( آفریننده ) و کوزه خر ( تحویل گیرنده اینهمه آدمی کیست ؟ ) و کوزه فروش ( واسطه و سازوکار این برنامه چیست ؟ )
دکتر ترابی در ۱۰ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۵۱ نوشته:
آفرین بهرام ، یک سبو ، تنها یک کوزه از خویش به در می آید و آنچه جملگی میدانند و خویش به نادانی می زنند بر زبان می آورد، خیام همان یکی کوزه ناگهان است که میخروشد پی درپی و دریغا اندکند نیوشندگان. صم بکم ......فهم لا...... به قول خواجه : شهر خالیست ز عشاق بود........
ابراهیم در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۴ نوشته:
با سلام من متن شعر زیر نیز از خیام نقل شده است آیا درست است؟ در کـارگـه کـوزه گـری بــودم دوش دیـدم دو هزار کـوزه گـویا و خـموش هــر یک به زبان حــال با مـن گفتند کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
پوریا در ۷ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۹ نوشته:
سلام .بنده کلی مطلب نوشتم در اخر دیدم انچه میخواستم بگم جناب مسلم هاشمی زیباتر و به اختصار بیان کرده . پدر پسر روالقدس . کوزه گر کوزه خر و کوزه فروش . خداوند انسان ارکان هستی. سوالی که یا یک نفر در جهان فریاد میکند یا یک من از هزاران من در ذهن هر فرد . هر دو درست هست و مقصود یکی ست . لا اله الاالله .
ناصر در ۷ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۳ نوشته:
کلا خمیر را ورزیدن تا کوزه را فرم دادن از اشارات تورات است . به مانند لدن در عربی . دوهزار معادل ثانی الف در عربی است . ثانی الف به معنای جفت و جور ساختن کلمات و جملات و تالیف کردن یک متن و سخن که از چیزهایی جلوگیری کند را فرم دادن . پس انسانی اینکار را می کند و در محیطی شرک آلود و پر از فجور از میان کتب خداوند و احادیث ، تالیفی جلوگیری کننده از فجور و شرک را فرم می دهد ولی با وجودیکه گویا هستند خاموشند و خریداری ندارند و مولف این متن فرم داده شده را هم نه کسی بجا میاورد و نه دوست دارند بجا بیاورند .
امین کیخا در ۷ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۳ نوشته:
پوریا جان من نفهمیدم رویهمرفته خرده به جناب خیام گرفته اید یانه فقط میدانم دو هزار به عربی ثانی الف نمیشود و الفان یا الفین میشود . اگر خرده ای به خیام دارید نگاهی به نوشته های فرزانه ی همروزگارمان استاد دینانی بفرمایید خیام را به روشنی نمایانده است .
لیام در ۷ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۷ نوشته:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش : خیام گرداگرد خود هزار هزار انسان بهت زده و خاموش می بیند ، هر کدام با زبان حال می گویند که ما مظهر دست هنرمندی در اقلیم وجودیم ، ما را کوزه گر دهر چنین زیبا و دلربا ساخته و پرداخته است در آن میان تنها یک تن { خیام } خروشی بر می دارد که ای خفتگان تا کی بی خبری ، تا کی خاموش نشسته اید. پرده از اسرار بردارید ای بی خبران ، کجاست آنکه شما را آفرید، کجاست آنکه به شما وعده ی بهشت داد تا با او به معامله نشسته اید، برگرد دایره ی خود ساخته تا چند بی هوده سرگردانید،؟
لیام در ۷ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۱ نوشته:
خیام گرداگرد خود هزار هزار انسان بهت زده و خاموش می بیند ، هر کدام با زبان حال می گویند که ما مظهر دست هنرمندی در اقلیم وجودیم ، ما را کوزه گر دهر چنین زیبا و دلربا ساخته و پرداخته است در آن میان تنها یک تن { خیام } خروشی بر می دارد که ای خفتگان تا کی بی خبری ، تا کی خاموش نشسته اید. پرده از اسرار بردارید ای بی خبران ، کجاست آنکه شما را آفرید، کجاست آنکه به شما وعده داد تا با او به معامله نشسته اید، برگرد دایره ی خود ساخته تا چند بی هوده سرگردانید،؟
فرشاد عربی در ۷ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۱ نوشته:
از یک نکته غفلت نورزیم لازم نیست کارگاه کوزه گری برویم. ما در کارگاه ک.زی گری قرار رادیم. اینکه خیام بزرگ گفته است دوش در کارگه کوزه گری رفته است مراد اندیشیدن او به بودن در کارگاه هستی است. هر کسی که به حضور و هوشیاری اندیشه برسد همان لحظه به کارگه کوزه گری پا نهاده است. کارگاهی که در ان خودش (کوزه) را میبیند. اما کوزه گر و کوزش فروش را نه. اصلا زیبایی کارگاه هستی هم به همین است که تو باشی و دنبال یک مطلوب بگردی. اگر مطلوب نباشد درد نیست. درد هم که همان طلب است و طلب همانا اولین شعر عشق. یعنی به کارگاه کوزه گری رفتن یعنی دردآگاهی ما از هستی و افرینش کائنات. این درد بهترین درمان است. پس گوارای اهل دل و درد باد! باده خاک آلوده تان مجنون کند صاف اگر باشد ندانم چون کند
فرشاد عربی در ۷ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۴ نوشته:
از یک نکته غفلت نورزیم لازم نیست کارگاه کوزه گری برویم. بلکه ما در کارگاه کوزی گری قرار داریم. اینکه خیام بزرگ گفته است دوش در کارگه کوزه گری رفته است مراد اندیشیدن او به بودن در کارگاه هستی است. هر کسی که به حضور و هوشیاری اندیشه برسد همان لحظه به کارگه کوزه گری پا نهاده است. کارگاهی که در ان خودش (کوزه) را میبیند. اما کوزه گر و کوزش فروش را نه. اصلا زیبایی کارگاه هستی هم به همین است که تو باشی و دنبال یک مطلوب بگردی. اگر مطلوب نباشد درد نیست. درد هم که همان طلب است و طلب همانا اولین شهر عشق. در این صورت به کارگاه کوزه گری رفتن یعنی دردآگاهی ما از هستی و افرینش کائنات. این درد بهترین درمان است. پس گوارای اهل دل و درد باد! باده خاک آلوده تان مجنون کند صاف اگر باشد ندانم چون کند
دکتر مضطرزاده در ۶ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۰ نوشته:
خیام در جای دیگری هم در ناپایداری دنیا می گوید: پیری دیدم به خانهی خماری گفتم نکنی ز رفتگان اخباری گفتا می خور که همچو ما بسیاری رفتند و خبر باز نیامد باری
ساکت در ۵ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۹ نوشته:
در این رباعی مساله مرگ و فنا و از بین رفتن همه چیز و همه کس مورد توجه قرار گرفته است. کارگاه کوزهگری نماد دنیا و دو هزار کوزه نماد انبوه انسانهایی است که از مواد و عناصر عالم طبیعت یعنی آب و باد و خاک و آتش ساخته شدهاند. انسانهایی که با گذشت زمان اثری از هیچ یک از آنها باقی نخواهد ماند، نه از کوزهگرها یعنی پدران و مادران که سازنده این پیکرها بودند، نه از کوزهخرها که این پیکرهای ساخته شده را به خدمت میگرفتند و نه از کوزه فروشها که واسطه این داد و ستد انسانی و اجتماعی بودند.
پوریا در ۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۲۳ نوشته:
ما در این رباعی می فهمیم که ما انسان ها مثل کوزه هستیم از خاکیم و هر چه درونمان بریزند همان بو را می دهیم و در اخر می شکنیم و دوباره خاک می شویم و با باد حرکت می کنیم و این کوزه گری گیتی ما انسان ها است و کوزه ای که خروش می کند یک پیامبر بوده که گفته خداوند(کوزه گر) و انسان ها بزرگ مان کیست ودر اخر چه کسی ما را می خرد که هر پیامبری همین ها را گفته که میشع معاد نبوت و این چیز ها....
احمد نیکو در ۵ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۳۷ نوشته:
در مجموعه ۲۰۱ رباعی از خیام منتخب صادق هدایت که ۱۴۳ رباعی آنرا اصیل دانسته
در ۱۸ رباعی واژه کوزه بکار رفته که عبارت مصرع اول ۹ رباعی آن در ذیل نوشته شده است.
1_بر کوزه گری پریر کردم گذری 2_ خیام که خیمه های حکمت میدوخت 3_ دیدم به سر عمارتی مردی فرد 4_ از کوزه گری کوزه خریدم باری 5_ در کارگه کوزه گری کردم رای 6_ هان کوزه گرا بپای اگر هشیاری 7_ دی کوزه گری بدیدم اندر بازار 8_زان کوزهٔ می که نیست در وی ضرری 9_ اندیشه ی عمر بیش از شصت منه
فواد اباذری در ۵ سال قبل، پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۵۶ نوشته:
متن درست شعر در مصرع سوم غلط آورده شده: هر یک به زبان حال با من گفتند به جای ناگاه یکی کوزه برآورد خروش اولا در رباعی مصرع سوم لازم نیست هم وزن سه مصرع دیگر باشد در ثانی وقتی دو هزار کوزه گویا و خموش هستند چرا فقط یکی از کوزه ها خروش بر می آورد (درست تر نیست که همشون خروش بر آورند)
سینا در ۵ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۲ نوشته:
در نسخه صادق هدایت آمده: هریک به زبان حال با من میگفت کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش. که به نظرم اصل داستان رو بهتر توصیف میکنه. در نسخه پیش رو تمرکز رفته روی آن کوزه ای که فریاد برآورده و اصل داستان که مصرع آخر باشه در حاشیه قرار گرفته. صحبت ها رفته پیرامون روی یک قهرمان یا منذر. در حالیکه در نسخه مورد نظر صادق هدایت تمام کوزه ها و به تعبیری عالم، بی ثباتی عالم را فریاد میزنند. اینجا قهرمانی در کار نیست و اصلا وجودش مورد بحث نیست.
حسن در ۴ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۶ نوشته:
به عقیده بنده مثال از کارگاه کوزه گری آثار و اعمال انسان ها در این دنیا است. وقتی بهشون مراجعه می شه برخی گویای احوال صاحب اثر هستند و برخی گنگ( منظور رفتار و آثار انسان هایی که میزیسته اند ) حال یکی از کوزه ها به نمایندگی از بقیه آواز میدهد که ای انسان - کسانی که مارا بهجای نهاده اند دیگر هیچ جسن و اثری از آیشان یافت نمیشود و همهگی پرده در نقاب خاک کشیده اند.
بهراد معظمی گودرزی در ۳ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۴۹ نوشته:
این رباعی داره حیران بودن و به حال خود واگذار بودن رو به وضوح نشون می ده هیچکس خبری نمیاره، نه کوزه گر هست نه کوزه خر نه کوزه فروش.. کجایید؟! یک نفر بیاد یه چیزی بگه بیایید بگید چرا ما رو توی این کارگاه کوزه گری ول کردید و رفتید... ماییم و انبوه سوالات
داهی در ۳ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۲۶ نوشته:
شکل اصلی این رباعی:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزهی گویا و خموش
ناگه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
معنای بیت نخست:دیروز در کارگاه کوزهگری رفتم و دوهزار کوزه که توانایی سخن گفتن داشتند اما همگی سکوت کرده بودند دیدم.
معنای بیت دوم:ناگهان و بیموقع، یک کوزه(فقط یک کوزه)فریاد زد که خالق ما(کوزهگر) و آغاز و انجام ما(کوزهخر و کوزهفروش)کجا هستند؟
نکته:شباهت میان خیام و نیچه در این رباعی بیداد میکند.نیچه معتقد است که اندیشههای یک فیلسوف در دورهی خود نابهنگام و بیموقع است و مردم توانایی درک آنها را ندارند.ما میتوانیم این عقیدهی نیچه را عینا در این رباعی خیام ببینیم.
حمید رضا۴ در ۳ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۶ پاسخ داده:
گرامی داهی درود،
نکته شما را متوجه شدم.
در جمله ای که از نیچه نقل قول کردید، او عقیده ای را بیان می کند که درستی و نادرستی آن قابل بحث است. علاوه بر آن، تحقیرِ عامه مردم و بزرگ بینیِ خود و همکارانش را نیز در آن جمله می توان احساس کرد.
در این رباعی اما، آن «یک کوزه» با شهامت، پرسشی (که بدرستی معنا کردید) را مطرح می کند، بدون مدعی بودن به داشتن پاسخی. نیز، هیچگونه حقارت و سرکوفتی به سوی دیگر کوزه ها در این رباعی احساس نمی شود.
فروتنی و برخورد مهربانانه با مردم از ویژگیهای خیام است و در رباعیاتش فراوان می توان یافت.
داریوش رسولی در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۲ نوشته:
تفسیر بیت:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
خیام در این بخش میگوید که شبی به کارگاه کوزهگری رفته است. کارگاه کوزهگری نمادی از جهان آفرینش است، جایی که خداوند به عنوان «کوزهگر» (آفریننده)، انسانها و موجودات را میآفریند.
دیدم هزار کوزه گویا و خموش
در این کارگاه، هزاران کوزه وجود دارد که هم «گویا» هستند و هم «خموش». این کوزهها نماد انسانها و موجوداتند که هر یک به زبان حال خود سخن میگویند، حتی اگر سکوت کنند. این نشاندهنده این است که هر موجودی به نوعی در حال بیان حقیقت وجودی خود است.
هریک به زبان حال خویش میگفت
هر کوزه (هر انسان یا موجود) به زبان حال خود سخن میگوید. «زبان حال» به معنای بیان درونی و غیرلفظی است. هر موجودی با وجود خود، ذات و حقیقتش را فریاد میزند، حتی اگر سخنی بر زبان نیاورد.
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
در این بخش، کوزهها در جستوجوی کوزهگر (آفریننده)، کوزهخر (خریدار) و کوزهفروش (فروشنده) هستند. این سؤال نمادین نشاندهنده جستوجوی انسان برای یافتن خالق خود (کوزهگر)، معنای زندگی (کوزهخر) و جایگاه خود در جهان (کوزهفروش) است. این سؤال در واقع بیانگر حیرت و جستوجوی انسان برای درک هدف و ماهیت وجودی خود است.
معنای کلی رباعی:
این رباعی بیانگر مفهوم عرفانی «جستوجوی حقیقت» است. خیام با استفاده از نماد کوزه و کوزهگر، به رابطه بین انسان (مخلوق) و خدا (خالق) اشاره میکند. انسانها مانند کوزههایی هستند که هر یک به زبان حال خود در جستوجوی معنا و حقیقت وجودی خویشند. این رباعی همچنین نشاندهنده این است که همه موجودات به نوعی در حال بیان حقیقت خود هستند، حتی اگر سکوت کنند.در عین حال
این رباعی همچنین میتواند اشاره به این داشته باشد که انسانها در نهایت به دنبال یافتن خالق خود و درک جایگاه خود در جهان هستند. این جستوجو، بخشی از ذات انسان است و هر کس به زبان خود در حال پرسش و جستوجوی حقیقت است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در یک کارگاه سفالگری، وارد شدم و دیدم که دو هزار کوزه وجود دارد، برخی گویا و برخی ساکت. ناگهان یکی از کوزهها صدایی بلند کرد و پرسشهایی درباره کوزهگر، خریدار و فروشنده کوزه مطرح شد.
هوش مصنوعی: دیروز به کارگاه سفالگری رفتم و دیدم که دو هزار کوزه در آنجا وجود دارد، هر یک مانند انسانهایی گویا و خاموش به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی بلند شد که از کسی پرسید کوزهگر، فروشنده و خریدار کوزه کجا هستند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در کارگهِ کوزهگری بودم دوش،
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش؛
هر یک به زبانِ حال با من گفتند:
«کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش؟»
سرمست به کوی دوست بگذشتم دوش
برداشته چون شیفتگان جوش و خروش
آمد خرد و مرا فرو گفت به گوش
کای عاشق تهمت زده بگذر خاموش
می بر کف گیر و هر دو عالم بفروش
بیهوده مدار هر دو عالم به خروش
گر هر دو جهان نباشدت در فرمان
در دوزخ مست به که در خلد به هوش
با دل گفتم که ای دل زرق فروش
کم گرد بگرد عشق با عشق مکوش
نشنید نصیحت و بمن بر زد دوش
تا لاجرمش زمانه میمالد گوش
دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش
تا روز می طرب همی کردم نوش
امشب من و صد هزار فریاد و خروش
تا کی شب دیگرم بود چون شب دوش
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.