من در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:
اما معنای این شعر همینه
خیام تو این میفرمایند : حتی انسان مست هم در حال مستی ظرف شراب خود را نمی شکند،اما خدا آفریده ی خود را به غم و مشکل و نقصان می افکند
حامد در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل:
دم مزن تا بشنوی از دم ز نان
آنچ نامد در زبان و در بیان
دم مزن تا بشنوی از دم زنان
آنچ نامد در زبان و در بیان
زَنان بَیان
محمد حسین جانجانی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:
با تشکر بسیار از شما و ارسال بوسه به افکار عزیزتان برای این هدیه گران بها . احتراما کلمه اول بیت پنجم ( 5) بیهوده بود صحیح است نه . بیکار بود .
امیر طلوعی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۲۴:
با سلام . مصراع اول اینگونه صحیح است :
در عشق حکایت غم انگیزی نیست
ظاهرا یاء غم انگیزی در تایپ افتادگی دارد
حاجیکلایی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:
با سلام و عرض ادب و تشکر از طراحان این سایت
بنده خود خطاط بوده و دستی در موسیقی دارم
باور کنید هیچ شعری را بهتر از اشعار خیام نمی توانم بنویسم حتی سعدی و حافظ
ناشناس در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان:
تا به تو اقرار خدایی دهند
بر عدم خویش "گواهی" دهند
Mostafa-Shafafi در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در وصف بهار و مدح ابوحرب بختیار محمد:
در پایان فراموشم شد آن ضبط به معنا نزدیکتر را بنویسم
با پوزش
بیت صحیح به نظرم این گونه باید نوشته شود
لاله وشمشاد بر آویختند
ژاله به گلنار در آمیختند
با اجازه ی بزرگان
Mostafa-Shafafi در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در وصف بهار و مدح ابوحرب بختیار محمد:
دربیت : لاله به شمشاد بر آمیختند
ژاله به گلنار در آمیختند
اگر در افعال که در ضمن قافیه بیت را نیز تشکیل داده اند . فعل ها انگار بر عکس باید باشند . حال شاید در نسخه های معتبر تری به همین ساختی باشد که بنده می پندارم.
ببینید فعل برآمیختن به معنای ترکیب شدن برای لاله وگل که هردو از یک جنس اند مقدور نیست پس نمی توان پذیرفت که گل ( که همان گل سرخ یا رز است .با گل لاله آمیخته شوند. اما از ژاله که قطره است بر می اید که با گلنار که او هم رنگی است آمیخته شود.
پس لاله ها را می توان تصور کرد که از گل " آویخته " شده باشد. و(نه آمیخته که مقئور نیست. ونیز می توان ترکیب شدن ودر گل فرورفتن وبا گل یکی شدن از ژاله " که شبنم است بر می آید
در نتیجه اگر به نسخه ای برخوردید که در آن بیت منظور به این شکل ضبط بود حتمن نسخه ی اصح همانست
با مهر واحترام
م-شفافی
ناشناس در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
با درود
1 ـ از دید من، در بیت نخست، مصراع دوم، برای خواندن روان تر ودرست تر، می باید یک نشانه"ویرگول" پس از واژه "عمر" بیاید به این شکل:
"در شتاب است عمر، بشتابیم".
2 ـ در بند دوم، بیت چهارم، مصراع نخست، اگر واژه"بچشد" که زمان حال است به جای"بچشید" که زمان گذشته است، بیاید، هم خوانی بیشتری با دیگر مصراع ها دارد:
"هر که زان باده جرعه ای بچشد"
اگر چه واژه"بچشید" نیز به سادگی هدف شاعر را به خواننده می رساند.
در ضمن باید از کار خوب و پر ارزش شما سپاس گزاری کرد.
علی سرابادانی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۷۹:
بوره:بیا ؛ فعل امر از گویش لکی است
iman در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
بیت 6 گفتی است
حسین مامانی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:
1. نجاح : پیروزی, به حاجت رسیدن . رواشدن حاجت .
2. ملاح: کشتیبان
3. ذکر رواح: ذکر شبانگاه
سارا در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
ساقی سیم ساق من گر همه درد میدهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند
میشه تفسیر یا معنی کنید ؟
بهرام طاهری در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۰۸:۴۰ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:
با تشکر مایلم به استحضار برسانم که هم زبانان ما در آسیای میانه خاصه تاجیکستان کلمه خواستن را به نحوی که ما تلفظ می نمائیم ادا نمی کنند و به همان نحوی که در شعر سیف آمده یعنی "خوهم" Khoham" قرائت می نمایند.
باامتنان مجدد:
بهرام طاهری
سعیدمحمودیان در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:
پیر خطاپوش
پیر ماگفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
این بیت از لسان الغیب حافظ شیرازی یکی از مناقشه برانگیزترین ابیات دیوان اوست . بزرگان زیادی به تفسیر و شرح این بیت پرداخته اند که هریک بر اساس شالوده ی فکری خود به نحوی در صدد تفسیر این بیت و توجیه شاعر بوده اند . در حقیقت مشکل از اینجا ظاهر می شود که مصرع اول بیت به خلقت جهان به احسن تقویم اشاره دارد ولی مصرع دوم خط بطلان برگفته ی پیشین می کشد و ثنا و تمجید حافظ نصیب پیر روشن ضمیر خود می شود که به این خطای آفرینش به چشم اغماض می نگرد . برخی ازشارحین بر خوردی ارزشی و ایدئولوژیک با این بیت داشته اند و به توجیه بیت و تبرئه ی حافظ از شائبه ی کفر بر آمده اند بدین گونه که: مرجع ضمیر « ش » در کلمه ی «خطاپوشش »را نه پیر بلکه خداوند می دانند و به این صورت خداوند خطا پوش است و مشکل به طور کل حل شده و ابهامی باقی نمی ماند
ملا جلال الدین دوانی (قرن 9) در شرح این بیت می گوید : « از مصرع این بیت چنین فهمیده می شود که خطایی نیست ومصرع دوم عکس آن را می گوید که خطایی هست و نظر پاک پیر آن را پوشیده است . جوابش این است که مراد از خطا خطائیست که در نظر قاصران (کوته بینان ) جلوه می نماید نه خطای واقعی . » از این نظر چنین بر می آید که پیر خطای این کوته بینان و سطحی نگران به خلقت جهان را پوشانده که ادعا می کنند خللی در نظم کاینات وجود دارد نه خطایی که بالفعل در جهان باشد و پیر با اغماض از آن بگذرد
سودی شارح معروف دیوان حافظ (متوفای 1000ق ) خطاپوشی را کنایه از انکار خطا می داند . و محمد دارابی ( قرن 11) می گوید :« آفرین بر نظر پاک خطاپوش پیر باد که خطای مارا پوشید ؛ یعنی نگذاشت که از ما این گمان خطا که : خطا برقلم صنع رفته سربزند »
اما برخورد منصفانه و زیرکانه با این بیت را می توان از استاد بهاءالدین خرمشاهی در کتاب حافظ نامه ببینیم که با ایهام ظریفی که برای کل بیت قایل بوده، هم دل اهالی ادب و هنر را به دست آورده و هم طرفداران تبرّی حافظ از کفر را از خود نرنجانده است
« معنی اول ، با لحن جد : آفرین بر نظر ژرف بین پیر که راه حل درستی برای مسئله ی خطا یافته و خطای سطحی نگران را بر طرف کرد»
«معنی دوم ، با لحن طنز : پیر ما اصولاً اهل مسامحه و آسان گیری است ... خودش را به سادگی می زد و می گفت هیچ عیب و علتی در کار نیست وخطاهای موجود را پرده پوشی می کرد»
اما اگر از این تفاسیر ارزشی بگذریم و با نقدی تاریخی و با نگاهی به طنز قوی و انتقادهای عصیانگرانه ی حافظ که در کل دیوان او مشهود است در درک معنی بیت بکوشیم وتعریف شعر غنایی را که نمونه ی بارز آن غزل است پیش چشم داشته باشیم دیگر به این تحلیل های پیچیده ی فلسفی و عرفانی و کلامی نیازی نیست وهمچنین حافظ را از شائبه ی کفر رهانده ایم .
دوران حکومت شیخ ابواسحاق،ممدوح ادیب و خوش سیرت و خوش صورت ، سرار شادکامی برای حافظ بود اما این دوران چندی نپایید و با یورش محمدمبارزالدین به شهر شیراز سلطنت ابو اسحاق در هم پیچیده شد و تأسف و تأثر حافظ را بر انگیخت . امیر پادشاهی تندخو و ستمکار و متعصب بود و حافظ چنین به فغان می آید :
اگرچه باده فرحبخش و باد گل بیزست به بانگ چنگ مخور باده که محتسب تیزست
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم خمِ می دیــدم خــون در دل و پا در گل بود
تا اینکه شاه شجاع پدر ریاکارش را کور کرد و خود به جای او نشست و حافظ نیزمردم را بشارت می دهد که :
ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند وز وی جهان برست و بت میگسار هم
دوران حکومت شاه شجاع دوباره آزادی و شادمانی را برای مردم به ارمغان آورد و حافظ نیز به مراد دیرینه خود رسید و غزل هایی چند در مدح این پادشاه خوش مشرب و هم مسلک خود سرود :
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش
اما گویا زمانی مورد سعایت حاسدان و مدّعیان قرار می گیرد و نظر لطف شاه شجاع از او بر می گردد و حافظ با این غزل غرا قصد دلجویی از او و زایل کردن کدورت و بر چیدن دام مدّعیان را دارد .
شعر با طنز لطیفی به صوفی ریاکار آغاز می شود همان کسانی که زبان برّا و عصیانگر حافظ را خوش نداشتند و زمینه رنجش شاه شجاع را فراهم کردند و قصد خونش را داشتند . دربیت چهارم به اذعان استاد خرمشاهی و دکتر معین منظور از شاه ترکان ، شاه شجاع و منظور از سیاوش خود حافظ است . حافظ می گوید افراسیاب با سخن حاسدان سیاوش را کشت و خون او تا ابد بردامن بی شرمی شاه جاودان ماند و با این بیت به شاه شجاع ندا می دهد هان تا نکنی .
اما طنز نقّادانه ی حافظ خطّ قرمزی نمی شناسد مرزها را در می نوردد از صوفی و شاه گرفته تا نماز و روزه وسیله ای می شوند برای بیان افکار و اندیشه های او. از رفتن ماه صیام ابراز شادمانی می کند وگر پیر مغان گوید سجاده به می رنگین . پس یک اندیشه ی شرعی چون خلل ناپذیر بودن جهان هم می تواند بستری برای طنز او باشد و در این بیت او تابو شکنی غیر منتظره ای نکرده است . هر گاه این مقدّسات آلت دست ریاکاران و متملقان قرار می گیرد وجامه ی مخملی می شود برای تزویر وپلکانی برای ترقی ؛ حافظ چاره ای نمی بیند جز اینکه جامه ازتن دونان بیرون کشد و پله در زیر پایشان بشکند .
در تعریف شعر غنایی به خصوص غزل داریم که شعر غنایی آیینه آلام و لذّات وتأثرات روحی و دوستی ها و عشق ها و ..... وگزارشگر احساسات شخصی شاعر است . این غزل هم زاده ی روزهایی است که شاعر نازک دل شیراز از هر سو مورد اتهام مدّعیان دروغین قرار دارد ؛ دوست و هم مشربش را با تضریب و ریا ازاو گرفته اند در چنین حالتی تنها یگانه ی هستی می ماند تا سنگ صبور و همدم درد او شود واز سر دوستی به این تنها گوش شنوا بگوید آیا خلق آدمهایی چنین و انسان نماهایی چون چنگیز و امیر مبارز الدین و ..... خطایی در نظم آفرینش نیست ؟ بااین وجود من این خطا را گر تو گویی به مصلحت است یا وسیله ی آزمایش انسان جفا کار می پذیرم و دم بر نمی آورم
ناشناس در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:
خواستم بگویم که سنایی عشق عرفانی خود به معشوق یعنی حضرت حق را با دلنشینی هر چه تمام توصیف می کند .
سارا کرمونی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:
قصیده ی بسیار زیبا و قشنگیه
به عنوان یک محصل رشته ی ادبیات ابیات 41 به بعد را خیلی دوست دارم
علی حیدری در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹۹:
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود
گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود
توحید بهجتی در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » ماجرای اشک:
در بیت ششم بنظر میاد می دوم درست باشد
افشین علاقه بند در ۱۴ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸: