احمد در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۰۲:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۳ - حکایت آن مؤذن زشت آواز کی در کافرستان بانگ نماز داد و مرد کافری او را هدیه داد:
pحکایت ان موذن در ابتدای توضیح شعر صحیح است.توفیقات بیشتر شما را در این کار بسیار با ارزش و سترگ از خداوند سبحان مسئلت دارم.
میثم در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:
سلمی : در زبان عربی به لیلی ( معشوق مجنون ) گویند
امیرعباس بهارفر در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۱ - داستان کودک مجروح:
بیت دوم این بوده که شما ننوشتینش:
پای چو در راه نهاد آن پسر
پویه همی کرد و درآمد به سر
شکوفه در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰:
من این غزل را بیشتر با صدای استاد شجریان شنیده بودم و درباره معنای آن هم کلی فکر کردم اما به چیز خاصی نرسیدم تا اینکه یک روز آقای نقویان به عنوان پیش نماز به کوی دانشگاه تهران میامد این شعر را به قدری جالب تفسیر کرد که شیرینی آن را هنوز به یاددارم.
می گفت این شعر خطاب به خداست از زبان یک عاشق دلشکسته . خدایی که زلفش در دست همه هست ، قدرخود نشناخته وزلف خود را به موجوداتی داده که اصلاً قابل مقایسه با خودش نیستند، به همه مهره مهر خودش را داده و ...
یادمه ایشان یک مثال جالب زد و گفت اگر شما توی یک مسیر در حال عبور باشید و ناگهان یک قورباغه ای بگه به شما که خیلی مخلصیم به شما خیلی بر می خوره و به قورباغه خواهید گفت برو بابا من کجا تو کجا عمو؟ دیگه نبینم مزاحم بشی .
حکایت ما و خدا هم مثل همان قورباغه است و سلام عرض کردنش ...
بگذریم از آنروز به بعد هر وقت هوا لطیف می شود ، یا جلوه های مهر خدا خیلی بیشتر از پیش عیان می گردد مثل امروز که هوا واقعاً لذت بخش بود و زیبا ، کلی با خودم این شعررا خطاب به خالق هستی زمزمه کردم...
بهمن بنی هاشمی در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
سلام
مصرع سوم:
"کند آتشفشان چون شمع، استخوانش را"
ایراد وزنی مشاهده می شود خواهشمنداست از روی دیوان بازبینی کنید.
رضا رحیق در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:
سعدی در این مورد میگوید
هرگز وجود حاضر غائب شنیده ای .............من در میان جمع و دلم جای دیگر است
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر .............چون هست اگر چراغ نباشد منور است
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ .................صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است
رضا رحیق در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:
با تشکر از استاد قزللو در شرح زیبائی که عنایت فرمودند
برداشت بنده از این سروده :
چون کسی ضامن و کفیل فردا نیست و نمی داند که چه اتفاقی خواهد افتاد , در میان امیال و آرزوها تو به نکو داشت زمان حال بپرداز ای زیبا رو , که به هنگام تابش ماه اگر در زمان حال نباشی تابش ماه را دریافت نخواهی کرد و ماه بسیار بتابد و چون تو , یا در آینده و یا در گذشته سیر میکنی پیغام و هدیه الهی ( می نوش) و آگاهی همان باده آسمانی او را دریافت نخواهی کرد .
خیام به زیبائی هر چه تمامتر به موضوع کنترل ذهن و در اختیار داشتن این اسب چموش اشاره میکند و خود در دریافت این آگاهی ها و الهامات بسیار هشیار بوده است چرا که الهامات زیادی در زمینه علوم گرفته است . همانطور که می دانیم پایه تمام علوم الهام است به طور مثال سیبهای زیادی از درخت افتاده اما یکی از این بیشمار سیبها در مقابل نیوتن افتاد و او قانون جاذبه زمین را کشف کرد .
mehr shid در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲:
در این غزل غلط تایپی زیاد است مثلا "سمبل" باید باشد" بسمل" و "داغدار تو چنان ساخت" باید باشد "داغدار تو چنان سوخت" و همینطور "این ابتر بود" باید باشد "این بتر بود" و کلمه تعافل هم باید غلط باشد. با تشکر از زحماتی که برای ساختن این سایت کشیده اید
ناآشنا در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۱ - سر آغاز:
به سوی بیت آخر بسوی نوشته شود
رضا رحیق در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:
ای محبوبی که به لحاظ درک محدود ما از تو وعدم درک کامل حضور تو همچون بت که محدود است تو را آنچنان که توئی ادراک نمی کنیم به میانجیگری و اتصال دل برخیز و بر ما عنایتی کن ودل را به جمال خویش بیارای تا مشکل ما شدن (چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من = ما شدن ) و وحدت و یکتائی به زیبائی حضور کامل تو حل شود
تا این درک و اگاهی یکتائی و وحدت که شرابی مست کننده و مدهوش گر است را در این درک حضور بنوشیم از کوزه ای که حاصل تکامل بشریت است از ازل تا کنون و این کار را قبل از آنی بکن که تبدیل به ان کوزه شویم . چرا قبل از ان ؟ تا با این امر مبارک این کوزه را که مظروفی است به گنجایش تکامل بشری به گنجایشی بیشتر برسانیم برای دیگران که از ان می خواهند خورد
مجید در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۰۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان:
پیشهها و خلقها همچون جهاز
سوی خصم آیند روز رستخیز
بیت بالا هم نیاز به تصحیح دارد
حسام در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
گرچه می شه از شعر خودش هم استفاده کرد که میفرماید:
گاویست در آسمان و نامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین
در مورد اکثریتی که شراب و می خیام رو تعبیر خدایی و مذهبی می کنن، جدا کاربرد داره.. به قول خودشون.. در جهل مرکب ابد الدهر بمانند..
حسام در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۰۲:۱۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:
چه جالبه.. فکر می کنم اگر خیام الان زنده بود پایین این حاشیه ها از شعر دوستش استفاده می کرد و می گفت: هر کسی از ظن خود شد یار من ×× از درون من نجست اسرار من
مجید در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان:
این دو بیت را اصلاح کنید
خلتم سخریة اهل السمو
از نبی خوانید تا انسوکم
.............
زید پرانید تیری سوی عمرو
عمرو را بگرفت تیرش همچو نمر
حسام در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴:
درود به روح پاکت.. نیک و درست گفتی.. شرح حال همه ی دوران زندگی بشر همین بوده، هست و خواهد بود... درود بر تو
پریسا رضازادگان در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۷:
قسمتی از حکایت نوشته نشده است ، اصل حکایت چنین است :::
حکایت
یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت : کجایی که مشتاق بوده ام . گفت : مشتاقی به که ملولی.
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
معشوقه که دیر دیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند؟
شاهد که با رفیقان آید به جفا کردن آمده است به حکم آنکه از غیرت و مضادّت خالی نباشد
اذا جئتنی فی رفقه لتزدرنی
و ان جئت فی صلح فانت محارب
به یک نفس که بر آمیخت یار با اغیار
بسی نماند که غیرت وجود من بکشد
به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد
سامان در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل:
در بیت 5ام فکر کنم زار زار درست باشه.
---
پاسخ: با تشکر، «رار زار» با «زار زار» جایگزین شد.
پایدار در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:
در مصرع دوم بیت دوم " تا نکردی عاقبت " بنظر صحیح نمیاید
خدادادی در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۴:
این شعر رو با صدای ویگن گوش کنید
کار بسیار زیبایی از او در آلبوم اسب نقره ای است
مصطفی در ۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۰، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۰ - تسلیم کردن مرد خود را به آنچ التماس زن بود از طلب معیشت و آن اعتراضِ زن را اشارات حق دانستن. به نزد عقلِ هر داننده ای هست، که با گردنده گرداننده ای هست: